25.03.2024

چگونه همه چیز کار می کند: سنت های خانوادگی در نروژ. رابطه جنسی با کودکان در کشورهای اسکاندیناوی از سنت های وحشتناک خانواده نروژی رایج است


اگر قصد ازدواج با یک خارجی را دارید، احتمالاً می خواهید در مورد نحوه زندگی خانواده ها در کشورهای مختلف بیشتر بدانید. امروز در مورد سنت های خانوادگی در سوئد، نروژ و دانمارک صحبت خواهیم کرد.

چه نوع زندگی خانوادگی در کشورهای اسکاندیناوی در انتظار شماست؟

زندگی خانوادگی در سوئد

مردان سوئدی سخت کوش، مثبت، آرام و بسیار متعادل، شوهران تقریبا ایده آلی برای زنانی هستند که آماده قوی و مستقل بودن هستند. سوئدی ها مدت هاست به این واقعیت عادت کرده اند که مردان مجبور نیستند برای آنها هزینه ای بپردازند، از آنها حمایت کنند و مشکلات آنها را حل کنند. به طور کلی، سوئدی ها برخلاف دانمارکی ها و نروژی ها بسیار منطقی و عملی هستند، خانواده های سوئدی کاملاً جدا از هم زندگی می کنند. به عنوان مثال، حفظ روابط با اقوام دور مرسوم نیست.

اما سوئدی ها به معنای واقعی کلمه در سطح ایالتی کودکان را بت می کنند. مردان طبق قانون موظفند در هنگام تولد نوزادشان 90 روز از مرخصی زایمان استفاده کنند. بنابراین، یک پدر با کالسکه در خیابان غیر معمول نیست. بنابراین هدف دولت برابر کردن شانس شغلی برای مردان و زنان است.

تجربه شخصی

آلینا، 28 ساله:

شوهر سوئدی من به سادگی یک فرد فوق العاده است. او ممکن است کمی خشک به نظر برسد، اما من می دانم که او به سادگی آرام است، که برای من که احساساتی و گرم هستم بسیار مهم است. همچنین بسیار خوشحالم که او برای زمان من، میل من برای پیشرفت و رشد ارزش قائل است و از من به هر طریق ممکن حمایت می کند و زمان زیادی را به فرزندمان اختصاص می دهد تا بتوانم از دانشگاه فارغ التحصیل شوم و در سوئد تحصیل کنم. .

زندگی خانوادگی در نروژ

نروژی های دوستانه مطمئناً فوراً همدردی شما را جلب خواهند کرد. اما مطمئناً باید طبق قوانین نروژ زندگی کنید. با این حال، درست مانند هر کشور دیگری در جهان. تربیت کودکان در نروژ موضوعی جداگانه است. در طول دوران بارداری، پدر و همه اعضای خانواده از مادر باردار مراقبت می کنند و زایمان همیشه یک شراکت است. والدین و فرزندان بسیار باز و صمیمانه هستند - آنها می توانند در مورد هر موضوعی بحث کنند. کودکان تحت کنترل شدید قرار نمی گیرند.

جالب اینجاست که تعداد پسران در نروژ بسیار کمتر از دختران است. بنابراین "شکار عروس" به معنای واقعی کلمه از مهد کودک آغاز می شود. زنان و مردان مسئولیت های خانه و مراقبت از کودکان را به طور مساوی تقسیم می کنند. مردان نیز به مرخصی زایمان می روند. زنان نروژی بسیار متکی به خود و مستقل هستند و به ندرت در مورد چیزی از مردان کمک می خواهند، اگرچه مردان همیشه از کمک کردن خوشحال هستند و واقعاً از توانایی یک زن در درخواست کمک قدردانی می کنند.

خانواده‌های نروژی معمولاً بسیار صمیمی هستند. اما مرسوم نیست که نوه ها را نزد پدربزرگ و مادربزرگشان بگذارند. علاوه بر این، در نروژ مردم بسیار دیر بازنشسته می شوند - در 67 سالگی.

تجربه شخصی

ماریا، 35 ساله:

من فوراً از نروژ خوشم آمد: طبیعت با زیبایی خود مرا شگفت زده کرد و مردم با دوستانه خود. خانواده شوهرم با آغوش باز از من استقبال کردند. او حتی موفق شد با همسر سابقش که دخترش را بزرگ می کند دوست شود. اما رابطه با دخترم هنوز درست نشده است - معلوم شد او یک نوجوان دشوار است. در عین حال شوهرش به نظر من او را در همه چیز اغوا می کند. من عادت دارم با پسرم سختگیرتر باشم. اما فکر می کنم با گذشت زمان این تفاوت های ظریف تربیتی را درک خواهم کرد.

زندگی خانوادگی در دانمارک

دانمارکی ها به زنان خود بسیار توجه می کنند، آنها دیر ازدواج می کنند - بعد از 30 سالگی، اما اگر ازدواج کنند، ازدواج آنها قوی است. طلاق تقریباً یک فاجعه طبیعی در نظر گرفته می شود. مسئولیت های خانواده و والدین به طور مساوی بین مردان و زنان تقسیم می شود. مردان دانمارکی با کمال میل و به طور منظم از خانه و تربیت فرزندان مراقبت می کنند. به هر حال، همچنین مرسوم است که فرزندان را آزاد و برابر تربیت کنیم، بنابراین کودکان دانمارکی، به ویژه نوجوانان، ممکن است لوس به نظر برسند.

تامین اجتماعی در دانمارک در بالاترین سطح در اروپا قرار دارد. دولت برای مادران مجرد، زنان مطلقه دارای فرزند و سایر اقشار آسیب پذیر اجتماعی از جمعیت تامین می کند. خارجی هایی که اجازه اقامت دریافت کرده اند، حق دارند از دوره های رایگان زبان و سایر دوره ها استفاده کنند. در ضمن فقط مردی که خانه و شغل داشته باشد می تواند زن خارجی بیاورد. در عین حال دولت حتی مقداری وثیقه از او می گیرد. به هر حال، مالیات در دانمارک بسیار بالا است، اما همه بدون شکایت آنها را پرداخت می کنند، زیرا می دانند که این سیستم مالیاتی است که حمایت اجتماعی را فراهم می کند.

تجربه شخصی

تاتیانا، 40 ساله:

وقتی به دانمارک نقل مکان کردم، بلافاصله متوجه شدم که دانمارکی ها مردمی بسیار باز و شاد هستند، آنها عاشق تعطیلات، کنسرت ها، جشنواره ها و فستیوال های محلی هستند. شوهر من نیز دوست ندارد روی مبل دراز بکشد، ما دائماً به شهرهای مختلف می رویم تا اوقات خوبی داشته باشیم، تا در تعطیلات رنگارنگی مانند روز شاه ماهی یا روز گیلاس شرکت کنیم. وقتی صحبت از سنت های خانوادگی می شود، دانمارکی ها شاید بهترین مردان خانواده باشند. مردان حتی پس از بلوغ از فرزندان خود مراقبت می کنند و سعی می کنند روابط دوستانه خود را با همسران سابق خود حفظ کنند. خانواده ها جلسات خانوادگی و شام مکرری دارند که معمولاً اقوام متعددی در آن شرکت می کنند. اعضای بزرگسال خانواده در تربیت فرزندان و حتی در کارهای خانه به یکدیگر کمک می کنند. از یک طرف، این خوب است، اما، از طرف دیگر، شما خودتان باید برای این واقعیت آماده باشید که باید از فرزندان دیگران مراقبت کنید. اما همیشه کسی هست که بتوان به او تکیه کرد.


1. نروژ سالانه حدود یک میلیارد یورو برای حذف کودکان از خانواده ها اختصاص می دهد. روس ها - اول از همه

کمیته آمار دولتی نروژ اطلاعاتی را در وب سایت رسمی خود منتشر کرد مبنی بر اینکه ایالت سالانه 8.8 میلیارد کرون (44 میلیارد روبل یا حدود 1 میلیارد یورو) برای نگهداری مجازات کنندگان از بارنوارن اختصاص می دهد. سرویس مطبوعاتی جنبش بین المللی مادران روسیه گزارش می دهد که این پول در درجه اول برای تشویق به جدایی اجباری خانواده های مهاجر و بیگانگی والدین از فرزندانشان است.

آمار مربوط به منشاء خارجی کودکانی که تحت مراقبت اجباری رفاه اجتماعی تنبیهی در نروژ قرار گرفته اند توسط کمیته آمار دولتی محلی هر پنج سال یک بار ارائه می شود. نروژ آخرین داده ها را در مورد کشورهای مبدأ زندانیان از اول ژانویه 2010 به طور عمومی منتشر کرد. در این روز 5176 کودک روسی در سیاه چال های بارنوارن زندگی می کردند.

Goskomstat خاطرنشان می کند که "کودکان روسی" یکی از بزرگترین گروه ها در Barnevarn هستند. در همان زمان، تعداد بخش‌های بارنوارن که در روسیه متولد شده‌اند و توسط والدینشان به نروژ «وارد شده‌اند» در میان چهار ملیت برتر است. اما در میان کودکان منتخب متولد شده در نروژ، "کودکان روسی" رهبران مطلق هستند و بالاترین جایگاه را در همه جدول ها در مورد کودکانی که "مشتریان" پلیس کودکان نروژی بارنوارن شده اند، دارند.

مردم از همه چیز می ترسند، از رفتن به رختخواب می ترسند، از رفتن به سر کار می ترسند، می ترسند فرزندان خود را از دست بدهند. در هر زمانی از شبانه روز، پلیس کودکان بارنوارن می تواند به سراغ شما بیاید و خانواده شما را برای همیشه از بین ببرد و فرزندان شما را برای همیشه با خود ببرد. این عمل در مقیاس پاناروپایی شکار کودکان رواج دارد.

در نروژ، به اصطلاح سوسیالیست ها تلاش می کنند این ایده را اجرا کنند که همه باید یکسان باشند. همه کودکان از یک سالگی باید به مهدکودک بروند، خوابیدن در مهد کودک از 3 سالگی ممنوع و خوابیدن در مهدکودک قبل از 3 سالگی نامطلوب است. در مهدکودک های نروژ، نوزادان و کودکان هفته ای یک بار با غذای گرم تغذیه می شوند. مادران روسی خشمگین هستند و خواهان افزایش دادن غذا به کودکان خود در مهدکودک ها به دو بار در هفته هستند. معلمان نروژی به جای غذا، کودکان را از مادران روسی که از رژیم ناراضی هستند، می گیرند. اگر کودکی با دیگران متفاوت باشد، در میان جمع متمایز باشد (حتی اگر خجالتی یا بی قرار باشد)، کار بارنورن را به عهده می گیرد.

سوسیالیست ها ادعا می کنند که شکل دادن به یک کودک کوچک آسان تر از نوجوانی است که قبلاً لوس شده است. بنابراین، هدف بارنوارن این است که کودک را در اسرع وقت، بهترین از همه - درست در روز تولد یا حتی در لحظه تولد، از مادران روسی دور کند. 1/5 از تمام کودکان در نروژ در حال حاضر تحت صلاحیت ایالت هستند - یعنی اینها مشتریان بارنوارن، مشتریان نوجوان هستند. آنها از والدین بیولوژیکی خود جدا شده و در مراکز نوجوانان زندگی می کنند. برخی آنها را خانواده های سرپرست و یتیم خانه می نامند، برخی دیگر آنها را زندان نوجوانان خانواده می نامند.

پلیس نوجوانان نروژ، بارنوارن، به ربودن 1.5 کودک در ساعت از والدین خوب در نروژ افتخار می کند.

2. سرویس سرپرستی نروژ در روز دوم پس از زایمان کودک را از شهروند روسیه سوتلانا تارانیکوا گرفت.

سرویس سرپرستی نروژ این کودک را در روز دوم پس از زایمان از شهروند روسیه سوتلانا تارانیکوا گرفت. همانطور که بعداً مشخص شد ، مادر خوانده به مدت دو سال "در صف" برای نوزاد بود و به او قول فرزند سوتلانا داده شد. پیش از این، دو پسر بزرگ این زن روسی قبلاً برده شده بودند.

مادران روسی به خانواده‌های نروژی اهدا می‌شوند که پول زیادی برای پذیرش کودکان مهاجر دریافت می‌کنند. این اقتباس نروژی به نوعی سیاست دولتی تبدیل شده است.

در سال 2003، سوتلانا تارانیکوا، ساکن مورمانسک، با یک شهروند نروژی ازدواج کرد و با پسر شش ساله خود به این کشور نقل مکان کرد. اما خیلی زود مشخص شد که این ازدواج آینده ای ندارد. معلوم شد که شوهر یک الکلی است که مقادیر زیادی مهتاب را نیز در زیرزمین خانه خود تقطیر کرده است. همانطور که سوتلانا می گوید از انفجار این دستگاه متر می ترسید و شوهرش را به پلیس گزارش می داد.

اما معلوم شد که در نروژ سازمانی وجود دارد که بسیار تأثیرگذارتر از پلیس است - این سرویس محلی حفاظت از کودکان یا barnevarn است که در نروژی به آن می گویند. در تلافی، شوهر با این سرویس تماس گرفت و خواستار این شد که پسرش از سوتلانا گرفته شود. همانطور که بعداً اعتراف کرد، انتقام گرفتن از مردم با گزارش دادن آنها به انبار، یک روش معمول است. متخصصان خدمات به طور منظم شروع به ملاقات با زن، نوشتن گزارش در مورد رفتار او، تهدید به بردن کودک کردند. سوتلانا که از این تهدیدها ترسیده بود ترجیح داد نزد همسرش بازگردد.

به طور غیر منتظره باردار شد. اما شوهر به شدت مخالف این کودک بود. او که متوجه شد سوتلانا قرار نیست از شر او خلاص شود، یک بار دیگر او را به انبار گزارش داد و این بار زن را به اعتیاد به الکل متهم کرد. روز بعد، بارنوارن پسر بزرگش را از مدرسه برد و به آدرس مخفیانه ای برد به یک کلینیک ویژه آزمایشات عدم وجود الکل را نشان داد.

اما کارمندان سقط جنین را نیز توصیه کردند، زیرا با دانستن سیستم بارنوارن، از سلامت مادر و کودک می ترسیدند. هیچ راهی برای رد کردن وجود نداشت - در غیر این صورت کودک بلافاصله پس از تولد گرفته خواهد شد.

سوتلانا می‌گوید: «اما وقتی رسیدم، متوجه شدم که من را در این مؤسسه گذاشتند تا کودک را ببرم.»

یک مثال همه چیز را توضیح می دهد. یک روز زنی با پسر بزرگش و دوست 12 ساله اش به گردش رفت. روز بعد، کارمندان مؤسسه در گزارشی نوشتند که او «از پسرش برای جذب طرفداران جوان استفاده می‌کند». آدم باید چه ذهن منحرفی داشته باشد که چنین چیزی در مورد یک زن 30 ساله در آخرین مراحل بارداری بنویسد؟ این نوع گزارش ها هر روز ساخته می شد.

جای تعجب نیست که اکثر زنانی که در این موسسه به سر می‌برند، در نهایت فرزندانشان را برده‌اند. خوب، مادرانی که پس از از دست دادن فرزند اعصاب خود را از دست داده بودند برای درمان به کلینیک روانپزشکی فرستاده شدند.

زایمان سخت بود، اما یک هفته بعد به سوتلانا دستور داده شد که بلند شود و به یک سفر اسکی به کوه برود. به او گفته شد که امتناع او باعث "نگرانی" خواهد شد. همانطور که سوتلانا می گوید، "از دیدگاه آنها، معلوم شد که یک مادر واقعاً نروژی بلافاصله پس از زایمان سوار اسکی می شود و به کوه می رود، پس او قادر به بزرگ کردن فرزند نیست."

در پایان، این زن دچار حمله عصبی شد و مرتکب اشتباهی مرگبار شد - او با بارنوارن قراردادی امضا کرد که در حالی که سلامتی خود را بازیابد، بچه ها را به آنها تحویل دهد. این قرارداد به عنوان موقت رسمی شد، اما به سرعت مشخص شد که هیچ کس قرار نیست فرزندان او را برگرداند. مدتی بعد به سوتلانا گفته شد که دو پسرش به خانواده ای لزبین فرستاده می شوند.

می توان واکنش زنی را که در ارزش های سنتی بزرگ شده بود تصور کرد - او قاطعانه با آن مخالف بود. همانطور که بعداً مشخص شد، این امتناع علیه او نیز مورد استفاده قرار گرفت: آیا می توان فرزندان را به زنی سپرد که نگرش منفی نسبت به همجنس گرایان دارد؟ مدارا و صحت سیاسی چطور؟

در نتیجه، سوتلانا فقط چهار بار در سال اجازه داشت با بچه ها ملاقات کند. او برای حفظ حقوق مادری خود وکیل گرفت. و او توصیه غیرمنتظره ای به او کرد - فرزند دیگری به دنیا بیاورد و به نظر می رسد که فرصتی برای بازگشت فرزندان بزرگتر وجود خواهد داشت. اما همانطور که مشخص شد سرنوشت فرزند سوم قبلاً توسط سرویس سرپرستی نروژ تعیین شده بود.

در روز دوم پس از زایمان ، دختر تازه متولد شده از مادرش گرفته شد - بعداً معلوم شد که او قبلاً توسط یکی از خانواده های رضاعی "رزرو" شده بود که دو سال در صف انتظار نوزاد بودند.

وجود چنین صف هایی تعجب آور نیست. پدر و مادر بودن در نروژ بسیار سودآور است: برای هر کودک دولت از 300 تا 500 هزار کرون در سال (1.5-2.5 میلیون روبل) به اضافه 10 هزار کرون در ماه برای هزینه های روزمره پرداخت می کند. یک کودک چقدر نیاز دارد؟ واضح است که عمده این مبالغ به درآمد خانواده تعلق می گیرد که علاوه بر این، اصلاً مشمول مالیات نمی شود. بنابراین، به لطف فرزندان خوانده، چنین خانواده ای بسیار مرفه تر می شود و می تواند هزینه های قبلی برنامه ریزی نشده را بپردازد.

اما به نظر می رسد دولت چه فایده ای دارد که کودکان را از والدین طبیعی خود که شهروندانی کاملاً قانونمند هستند و سبک زندگی غیراجتماعی را دنبال نمی کنند، دور کند و سپس چنین هزینه زیادی را برای خانواده های سرپرست بپردازد؟ یک معنی وجود دارد - و یک معنی بسیار مهم. از این گذشته ، کودکان نه تنها از شهروندان روسیه گرفته می شوند. ما قبلاً در مورد یک داستان مشابه با یک خانواده لهستانی گفته بودیم که حتی مجبور شدند یک کارآگاه استخدام کنند تا دخترشان را از یک خانواده رضاعی ربوده و او را به خانه بازگرداند.

در نروژ، سازمانی از زنان سومالیایی نیز وجود دارد که چندین سال پیش توسط یکی از مادرانی که او نیز به دست کارمندان بارنوارن از داشتن فرزندش محروم شده بود، ایجاد شد. مادران متعلق به این سازمان با هم برای بازگشت فرزندان خود مبارزه می کنند. به نظر می رسد که دولت نروژ راه اصلی را برای "سازگاری" مهاجران ارائه کرده است. می شد مسیر فرانسه، آلمان، بریتانیای کبیر را دنبال کرد و سعی کرد بزرگسالان را در سیستم دولتی موجود "ادغام" کند. با این حال، همانطور که تجربه جامعه شناسی نشان می دهد، این روش در کشورهای فوق موفقیت خاصی نداشته است - مهاجران، حتی در نسل های دوم و سوم، ترجیح می دهند با توجه به سنت های فرهنگی خود در جوامع خود زندگی کنند.

مقامات نروژی روش بسیار مؤثرتری اختراع کردند - دور کردن کودک از والدین بیولوژیکی و انتقال او به خانواده ای از نروژی های واقعی، بنابراین با خشونت مشکل سازگاری و جذب کودکان خارجی را از بین بردند. به همین دلیل است که سرویس سرپرستی محلی Barnevarn تصمیم می گیرد که کودکان را بدون انتظار حکم دادگاه حذف کند. به این سرویس قدرت های باورنکردنی داده شده است و کارگران آن آزادند که تصمیم بگیرند چه کسی شایسته مادر شدن است و چه کسی نه. بدون "نظم" دولتی این امر به سادگی غیرممکن خواهد بود. در عین حال، الزامات برای والدین خوانده بسیار نرمتر از بستگان است.

ایرینا برگست، که داستان دراماتیکش به نام Pravda.Ru بارها گفته شده است، اخیراً اولین قرار خود را با پسرانش پس از دو ماه دریافت کرد. او از کشف یک زخم بخیه بر روی پیشانی پسر کوچکترش و یک مفصل پای زخمی روی پسر بزرگترش وحشت کرد. در پاسخ به شکایات او، به او گفته شد که چیزی برای نگرانی وجود ندارد - همه چیز عادی است. کار اصلی انجام شده است - بچه ها به یک خانواده سرپرست منتقل شده اند و در آنجا مشکلات آنها دیگر به کسی مربوط نمی شود.

اما یک سوال دشوار دیگر باقی می ماند - موقعیت دولت روسیه. به هر حال، بیشتر این کودکان شهروند روسیه بودند. و پس از انتقال آنها به خانواده های سرپرست، فرزندان پاسپورت جدید دریافت می کنند و حتی نام خود را تغییر می دهند. دختر سوتلانا تارانیکوا اکنون برای این نوع انطباق آماده می شود تا تمام روابط خود را با مادر تولدش قطع کند. با در نظر گرفتن فرهنگ و زبان بومی نمی توان از هیچ گونه تربیتی صحبت کرد.

آیا دولت روسیه واقعاً اینقدر اهمیت می دهد که چه اتفاقی برای شهروندان جوانش در نروژ می افتد، جایی که آنها را به زور نروژی می کنند؟

3. نروژ: کودکان بیشتر از روس ها مصادره می شوند

نروژ رسماً پذیرفته است که نیمی از تمام کودکانی که از خانواده ها حذف شده اند، فرزندان مهاجرانی هستند که با والدین خود به این کشور آمده اند. روسیه در این رده بندی غم انگیز جایگاه چهارم را به خود اختصاص داده است. اما در میان کسانی که قبلاً در نروژ متولد شده بودند و توسط سرپرستان محلی انتخاب شده بودند، معلوم شد که اکثر آنها فرزندانی هستند که یکی از والدین آنها از روسیه آمده است.

چهارشنبه گذشته، چند زن روسی برای برگزاری تجمعی که از سوی مقامات مجاز شده بود به پارلمان نروژ در اسلو آمدند. زنان با پوسترهایی در سکوت کنار دیوارهای مجلس ایستاده بودند: «فرزندانم به من، مادر خودشان نیاز دارند». در گزارشی در مورد اعتصاب در تلویزیون محلی، برای اولین بار ارقام رسمی اعلام شد.

بیش از نیمی از کودکانی که در نروژ حذف شده اند از خانواده های مهاجر هستند. اولین خطوط "لیست برتر" را افرادی از سومالی، عراق، افغانستان و روسیه اشغال کرده اند. وزیر خانواده و حمایت از کودکان اعتراف کرد که این اعداد دائما در حال افزایش است. در سال 2007، تعداد کل کودکان حذف شده از والدین طبیعی خود 7709، در سال 2010 - 8073، در سال 2011 - 8485 نفر بود، اما به گفته فعالان حقوق بشر محلی، تعداد واقعی می تواند چندین برابر باشد.

برای فرزندان مهاجران روسیه، وضعیت در حال حاضر فقط برای دوره اول ژانویه 2010 شناخته شده است (کمیته آمار محلی هر پنج سال آن را خلاصه می کند). در آن زمان 5176 کودک روسی در سیستم قیمومیت بودند. کمیته آمار دولتی نروژ خاطرنشان می کند که "کودکان روسی" یکی از بزرگترین گروه ها در میان کسانی هستند که از والدین خود دستگیر شده اند. در میان کسانی که با والدین خود به نروژ آمده اند، روس ها از نظر "محبوبیت" در خدمات اجتماعی رتبه چهارم را دارند. اما در میان کسانی که قبلاً در قلمرو نروژ به دنیا آمده‌اند، کودکانی که اغلب از آنها گرفته می‌شود، کسانی هستند که یکی از والدینشان (معمولاً مادر) روسی است.

درست است که خود وزیر امور کودکان نروژ چیز خاصی در این آمار نمی بیند. و هنگامی که از او خواسته شد در مورد تجمع مادرانی که فرزندانشان را برده بودند، اظهار نظر کند، او گفت که این فقط نشان می دهد که نروژ یک کشور دموکراسی است و والدین مهاجر منعی برای سازماندهی اعتراض ندارند. بله، اکثر والدینی که فرزندان خود را به لطف آدم ربایی دولتی از دست داده اند، واقعاً فقط یک سمت راست دارند - رفتن به اعتصاب های خاموش با شمع و پوستر.

در دادگاه نمی توان چیزی را ثابت کرد. صرفاً به این دلیل که ادعاهایی که سازمان حفاظت از کودکان محلی (بارنوارن) علیه مادران خارجی مطرح می کند، در ذهن یک فرد عاقل عادی نمی گنجد.

Pravda.Ru داستان اینگا ایکووگ را روایت می کند که با همسرش به مدت یک ماه و نیم با فرزندش در نروژ زندگی می کند. سخنان او هشداری است برای آنچه که باید برای آن آماده باشید پنجره‌ها را بپوشانند تا همسایه‌ها از پنجره‌های خانه روبروی آن‌ها چیزی «اشتباه» در نحوه غذا دادن من به کودک ندیدند و به بارنوارن نگفتند که بدون بستن پرده‌ها پوشک بچه را عوض نکند. کودک از پوشک، جیغ و طفره رفتن خوشش نمی‌آید، و همسایه‌های آن طرف خیابان یا آن‌هایی که در کنارش زندگی می‌کنند، می‌توانند به عنوان خشونت من علیه او در نظر گرفته شوند اینگا به یاد می‌آورد که بدون پرده‌ها، به کودک در کنار پنجره غذا می‌داد و سعی می‌کرد هرچه زودتر با کودک قدم بزند تا گریه‌های بی‌صبرانه‌اش برای همسایه‌ها جالب نباشد.

4. نروژ چگونه کودکان را از ملاقات با خارجی ها دور می کند

1 (232x184, 18Kb)فرهنگ هندی اصولاً قادر به ایجاد دوران کودکی شادی برای کودک نیست. کارمندان خدمات اجتماعی نروژی برای کودکان به این نتیجه رسیدند و بنابراین تصمیم گرفتند دو شهروند هندی کوچک را از احتمال بازگشت به وطن خود با والدین خود نجات دهند - متخصصان بسیار ماهر که تحت قراردادی در نروژ کار می کردند.

و شوک جامعه هند، مشکلات تجارت نروژی در هند، رودخانه های اشک کودکان و والدین بهای ناچیز برای نمایندگان دستگاه دولتی است که برای ایجاد شادی کودکان در یک کشور راه اندازی شده است. وقتی صبح ها والدین کودکان خواب آلود خود را به مهدکودک می کشانند، مطمئنا راهروهای این موسسات پر از غرش می شود. به عنوان یک قاعده، به ازای هر ده شهروند جوان روسیه، حداقل یک طرفدار روش های فعال اعتراضی علیه ورود زودهنگام به نظم و انضباط رسمی وجود دارد.

پرستاران و معلمان روسی می دانند: تقریباً هر دومین کودک با اعتصاب غذا و تحصن ساعت ها در گوشه گروه و با امتناع از هرگونه مذاکره تا زمانی که مادر معرفی شود، ادغام در جامعه را آغاز می کند. در مهدکودک های ما، کارکنان این رفتار را بدیهی می دانند. شاید این دقیقاً همان جایی است که آنارشیسم روح روسی خود را نشان می دهد.

این مورد در نروژ نیست، جایی که افراد بسیار توجه بیشتری از کودکان مراقبت می کنند. در کشوری که حقوق کودکان با قوانین خاص و دستگاه اداری قدرتمند محافظت می شود، هیچ کودک نوپای سه ساله ای نباید با غمگینی در حاشیه گروه بازی مهدکودک بنشیند و پیشانی خود را در دیوار یا زمین فرو کرده باشد. کودک باید خوشحال باشد - و خوشحال خواهد شد، حتی اگر این به معنای جدا کردن او از مادر و پدرش برای همیشه باشد. گریه نکن عزیزم: دولت بهتر می داند به چه چیزی نیاز داری.

این دقیقاً همان داستانی است که شهروند هندی Abigyan Bhattacharya، دو و نیم ساله، بهار گذشته با پدر و مادر و خواهر نوزاد چهار ماهه خود در شهر استاوانگر نروژ زندگی می کند. جدایی او از تیم در مهدکودک به عنوان یک مشکل آشکار تلقی می شد. و خدمات اجتماعی نروژ برای کودکان باید فورا به هر سیگنال از این نوع پاسخ دهد.

خانواده Anurup و Sagarika Bhattacharya تحت نظارت قانونی قرار گرفتند. به مدت یک هفته، مددکاران اجتماعی از یک خانواده مشکوک هندی دیدن کردند و زندگی آنها را مشاهده کردند. اینها مشاهدات قوم نگارانه بر اساس مواد کیفی بود.

نام خانوادگی Bhattacharya نشان دهنده تعلق به کاست برهمن است (که به عنوان "شناخت آیین های ودایی" ترجمه شده است). نام دختر ساگاریکا، چاکرابورتی، از قدیم نیست. اما علیرغم منشأ اصیلشان، زمین شناس ارشد هالیبرتون و همسرش در MBA نتوانستند استانداردهای بالای جامعه نروژ را رعایت کنند.

در کمال وحشت، مددکاران اجتماعی دریافتند که والدین هندی فرزندان خود را به رختخواب می برند و پسر حتی با پدرش در یک تخت خوابیده است (می توان تصور کرد که چه تداعی هایی در ذهن نروژی هایی که خلق و خوی شرقی نداشتند به وجود آمد). مادر ساگاریک با غذا دادن به پسر بزرگش نه با قاشق، بلکه فقط با دستش، مددکاران اجتماعی را شوکه کرد. و او کوچکترین دخترش را نه با ساعت، بلکه با اولین صدای جیر جیر به سینه گذاشت.

این مسائل مربوط به قیمومیت بود که ساگاریکا بعداً به یاد آورد و سعی کرد به خبرنگاران توضیح دهد که دقیقاً در آن ساعات چه اتفاقی افتاده است که مقامات اجتماعی در نروژ به این نتیجه رسیدند که خانواده بهتاچاریا کاملاً قادر به بزرگ کردن فرزندان خود نیستند. درست است، خیلی بعد، رئیس خدمات اجتماعی نروژی برای کودکان، گونار تورسن، انکار کرد که این عادات زندگی خانوادگی بود که دلیل چنین تصمیم سختی شد. او رسما از اظهار نظر در مورد انگیزه های واقعی خودداری کرد. البته نه از روی وقاحت شخصی، بلکه صرفاً به خاطر رعایت قانون که سکوت ظریف خدمتگزاران دوران کودکی را می طلبد.

این یکی از ویژگی های اصلی سیستم مراقبت از کودک ساخته شده در نروژ است. خدمات اجتماعی کودکان و دادگاه های خانواده، مانند تفتیش عقاید مقدس زمانی، مشمول قضاوت توهین آمیز مردم نیستند. این البته با حفظ منافع خود بچه ها توضیح داده می شود. چه کسی می داند که چه جزئیات کابوس وار می تواند ظاهر شود و آینده کودکان را تحت تاثیر قرار دهد؟ مردم فقط می توانند حرف خود را قبول کنند: اگر قیم تصمیم گرفته باشد که وحشت رخ داده است، پس چنین است.

در مورد خانواده باتاچاریا، اعتماد مدافعان کودکان استاوانگر به حقانیت آنها صد در صد بود.

آنها با غلبه بر بی تفاوتی جنایتکارانه دستگاه قضایی تمام تلاش خود را برای نجات نوزادان نگون بخت به کار بستند. هنگامی که دادگاه بدوی خانواده تصمیم به حذف فرزندان را لغو کرد، مددکاران اجتماعی همچنان آنها را به والدین خود برگرداندند، اما درخواست تجدید نظر کردند. و دادگاه خانواده شهر استاوانگر استدلال های آنها را پذیرفت و حکم داد: قرار دادن فرزندان در خانواده های نروژی تا رسیدن به سن بلوغ. والدین آنها اجازه داشتند سه بار در سال با آنها ملاقات کنند و دادگاه برای هر ملاقات بیش از یک ساعت وقت تعیین نمی کرد. بچه های بیشتری از یکدیگر جدا شدند. ظاهراً برای اینکه زبان مادری یادآور کودکی ناخوش هندی نباشد.

علیرغم محرمانه بودن، مطبوعات همچنان به دلایل قیمومیت ارائه شده به دادگاه دست یافتند. معلوم شد که لیست اشتباهات غیرقابل قبول خانواده جوان بسیار گسترده است. بچه بزرگ نه تنها گهواره خودش را نداشت، بلکه لباس هایی که می پوشید دقیقا اندازه او نبود و با اسباب بازی هایی که مناسب سنش نبود بازی می کرد. با این حال، والدینش نیز فضای کمی برای بازی به او می دادند.

آیشواریا کوچک نیز در خطر بود: مادرش که او را در آغوش گرفته بود، "حرکات تند" انجام داد. اگرچه برخی از جنایات این زوج غیرمسئول - مانند تعویض پوشک روی تخت و نه روی میز مخصوص - در دادگاه بدوی مهم تلقی نشد، اما مدافعان این کودکان به تک تک ماجراها توجه نکردند. به نظر آنها، کل وضعیت حاکی از "تردیدهای جدی" در مورد توانایی والدین برای مراقبت از فرزندانشان بود.

به ویژه، مددکاران اجتماعی نگران «ناتوانی مادر در برآوردن نیازهای عاطفی کودک» بودند. بالاخره وقتی به دخترش شیر می داد، مثل زنان اروپایی با دست هایش او را به او فشار نمی داد، بلکه او را روی پاهایش نگه می داشت. به طور کلی، به نظر می رسد که Sagarika از نظر کارکنان سرپرستی تا حدودی مضطرب و خسته است - به وضوح مستعد افسردگی است. به هر حال، اگر او خود را در مرکز توجه مراقبت‌های خدمات اجتماعی می‌بیند، دیگر چرا نگران می‌شد؟

بنابراین، دادگاه در تصمیم گیری برای دور کردن ابیگیان و آیشواریا برای همیشه حق داشت. دادگاه در انطباق کامل با قانون رفاه کودکان نروژ عمل کرد، دادگاه تنها بر اساس منافع سرخپوستان کوچک عمل کرد و هدایت شد. در خانواده رضاعی، آبیگیان یک تخت جداگانه، بدون هیچ پدر مشکوکی در اطراف، و همچنین یک صندلی بلند و کارد و چنگال، تضمین شده بود که والدینش او را از آن محروم کردند. و آیشواریا - یک بطری شیر و یک میز تعویض.

رفتار مددکاران اجتماعی نروژی دیوانه کننده به نظر می رسد، اما در واقع آنها با رعایت کامل قانون فوق الذکر عمل کردند. ماده 3-1 در مورد شرایط کودک به صراحت می گوید: «خدمات حمایت از کودکان موظف است در مراحل اولیه غفلت و مشکلات رفتاری، اجتماعی و عاطفی را شناسایی کند تا این مشکلات برطرف شود و برای رفع آنها گام بردارد». و ماده 4-2 به عنوان دلایل اولیه حذف کودک از خانواده «قصورهای جدی در مراقبت های روزانه کودک یا قصورهای جدی از نظر تماس شخصی و امنیت در سطحی که کودک با توجه به سن خود به آن نیاز دارد، تصریح می کند. و توسعه." بنابراین، طبق قانون، همه چیز به درستی انجام شد.

دیدگاه سوسیالیستی از وحشی‌ها هند که مقامات نروژی را گیج کرده بود، بسیار به این داستان علاقه مند شد. به هر حال، ما در مورد بازداشت اجباری دو شهروند هندی برای همسان سازی در نروژ صحبت می کنیم. Anurup Bhattacharya در نروژ نه یک کارگر مهمان یا یک مهاجر غیرقانونی که تشنه رفاه اسکاندیناوی بود، بلکه یک متخصص بسیار ماهر بود که تحت قراردادی در یک شرکت نفتی بین‌المللی در سال 2007 دعوت شد. یک زوج هندی نروژ را به عنوان اقامت موقت در نظر می گرفتند و ویزای آنها در مارس 2012 منقضی می شود.

علاوه بر این ، به معنای واقعی کلمه تمام جزئیات این پرونده باعث رنجش هندی ها شد. اولاً، برای آنها شوکه بود که فهمیدند، از دیدگاه دادگاه های نروژ، کل ملت هند، بدون استثنا، شایسته تربیت فرزندان خود نیستند. مخالفان هندی در این مناظره به یاد آوردند که حتی خدای گانشا در آغوش مادرش خوابید که دشمنانش او را از سر انسان محروم کردند (پس از آن او مجبور شد یک فیل بگیرد). ثانیاً، سفارت هند، که در اوایل دسامبر به طور رسمی به سرنوشت کودکان بهتاچاریا علاقه مند شد، ابتدا توسط یک مدیر خرده پا از قیمومیت، که ارتباط مستقیمی بین صغیر هندی ندید، مؤدبانه اخراج شد. شهروندان و دیپلمات های این کشور.

فقط اس ام کریشنا وزیر امور خارجه هند و پراتیبا پراتیل رئیس جمهور این کشور در مناقشه ای که به وجود آمد گفتگوگران شایسته ای برای خدمات اجتماعی کودکان نروژی بودند. اکنون سرعت سرویس کاهش یافته است. طبق قراردادی که بین دو کشور امضا شد، مددکاران اجتماعی با تحویل این کودکان به هند به عموی خود موافقت کردند.

با این حال، سرپرستی همچنان با تاخیر در تحویل فرزندان و وادار کردن عمو به گذراندن دوره های مراقبت صحیح از نوزادان، والدین بدبخت و مردم هند را عذاب می دهد.

با این حال مقامات هندی چیزی برای پاسخ یافتند. اتفاقاً در اوج رسوایی، ادامه کار شرکت مخابراتی نروژی Telenor در هند زیر سوال رفت. در 2 فوریه، دادگاه عالی هند با یادآوری رسوایی فساد چهار سال پیش، 122 مجوز را لغو کرد. اما بازار ارتباطات سیار در هند دومین بازار بزرگ در جهان است و Telenor در زمان ورود به آن 1.24 میلیارد دلار سرمایه گذاری کرد. با این حال، وزارت امور خارجه هند حتی قبل از اینکه Telenor دچار مشکل شود، موفق شد اعصاب نروژی ها را به هم بزند.

سرخپوستان از یک سلاح وحشتناک استفاده کردند - آنها مددکاران اجتماعی نروژ را به عدم تحمل متهم کردند. این امر رئیس سرویس، گونار تورسن، را مجبور کرد که سکوت غرورآمیز خود را در ژانویه بشکند و در یک بیانیه مطبوعاتی بنویسد که تفاوت‌های فرهنگی مطلقاً ربطی به این ماجرا ندارد و آنچه که بوده، قانون به کسی دستور نمی‌دهد که بپذیرد. .

این اولین بار نیست که مقامات نروژی به عدم تحمل فرهنگ های دیگر و حتی نژادپرستی متهم می شوند. در سال 2006، مطبوعات بین‌المللی آفریقایی هشدار داد که مقامات سرپرستی نروژ عمداً خانواده‌های مهاجران آفریقایی را متلاشی می‌کنند. اما وقتی روزنامه نگاران ناشناس در آفریقا چیزی می نویسند یک چیز است. زمانی که عناوینی مانند "کار کردن در نروژ خطرناک می شود" در رسانه های انگلیسی زبان در سراسر جهان، چیز دیگری است. پس از چنین روابط عمومی، نروژی ها نیازی به ترس ندارند که مهاجران فرهنگی خارجی با مدرک MBA شغل آنها را از بین ببرند. فقط آن دسته از مهاجرانی که اصولاً روزنامه نمی خوانند به کشور وارد خواهند شد - زیرا آنها نمی دانند چگونه.

النا بنشین سال هاست در نروژ زندگی می کند. او در مورد اینکه خانواده ها در این کشور چگونه زندگی می کنند، سنت های بزرگ کردن کودکان در پادشاهی شمالی چیست؟

زایمان

در نروژ، رویکرد طبیعی به طور گسترده ای تبلیغ می شود: اعتقاد بر این است که بارداری یک بیماری نیست، بلکه وضعیت طبیعی یک زن است. در عین حال، حمایت پدر در تمام 9 ماه ضروری تلقی می شود: زوج ها با هم به وقت پزشک می روند و شوهر تقریباً همیشه هنگام زایمان حضور دارد. از برخی جهات این یک روند مدرن است، زیرا نروژ مدتهاست یک کشور ماهیگیری نسبتا فقیر بوده است. در خانواده های ساده، مرد بیشتر در دریا بود تا در خانه. بنابراین، زن با مسئولیت های خانگی، بارداری و فرزندان خود کنار آمد.

زمستان در نروژ.jpg

هیچ تابویی در مورد اینکه کودک در چه سنی می تواند نشان داده شود وجود ندارد. بستگان، دوستان و همکاران تقریباً بلافاصله برای دیدن نوزاد می آیند. به همین ترتیب، مخفی کردن بارداری مرسوم نیست. همه متوجه می شوند که انتظار می رود در هفته دوازدهم اضافه شدن جدیدی به خانواده وارد شود. برخلاف سنت های روسیه، در نروژ می توانید از قبل هدیه بدهید. بنابراین جهیزیه کودک از هفته های اول بارداری کم کم جمع آوری می شود. در عین حال، اقوام و دوستان معمولاً بسیار فعالانه در این روند شگفت انگیز شرکت می کنند، بنابراین تا زمان تولد کودک، چیزهای کافی جمع آوری شده است.

در بیمارستان، کادر پزشکی معمولاً در فضایی کاملاً عاشقانه به والدین تبریک می‌گویند. شمع می آورند و حتما پرچم نروژ را روی میز می گذارند.

سنت های آموزش خانواده در نروژ به منطقه و محیطی که خانواده در آن زندگی می کند بستگی دارد. در هر منطقه از این کشور کوچک، مردم به لهجه خاص خود صحبت می کنند، که اغلب توسط کسانی که از منطقه دیگری آمده اند درک نمی کنند. در مورد سنت ها چه می توانیم بگوییم، حتی اگر زبان آنقدر متفاوت باشد. ماهیگیران، کشاورزان و کارگران یقه سفید البته کودکان را متفاوت تربیت می کنند.

نماهای نروژ.jpg

و با این حال نکاتی وجود دارد که می توان آنها را کلی نامید. والدین مدرن نروژی به ندرت فرزندان خود را سختگیر می کنند. تعداد کمی از مادران و پدرانی فرزندان خود را تنبیه می کنند، آنها را منع می کنند یا به آنها دستور می دهند. کاملا برعکس. کار به جایی می رسد که معلمان مهدکودک و معلمان مدرسه می خواهند با بچه ها سخت گیری کنند.

یکی از ارزش های اصلی کمک متقابل خانواده است. خانواده یک علت شایع است. بنابراین، هر کس باید چیزی به آن بیاورد. والدین از کودکان مراقبت می کنند، اما کودکان نیز در بسیاری از مسائل مشارکت فعال دارند. مثلاً مرسوم است که بزرگترها سرپرستی برادران و خواهران کوچکتر را به عهده می گیرند. و این فقط برای دختران نیست. برادرها هم از کوچکترها مراقبت می کنند، آنها را به پیاده روی می برند و از آنها مراقبت می کنند. این شرم آور تلقی نمی شود. والدین با فرزندان به عنوان یکسان ارتباط برقرار می کنند. بزرگسالان می توانند در مورد موضوعات مختلف از جمله موضوعات حساس صحبت کنند. یکبار توضیح دادن آسانتر از اجتناب از پاسخگویی برای سالها است. در عین حال، گفتگوهای سنتی در مورد انتخاب شریک زندگی آینده وجود دارد. بعید است که والدین اراده خود را آشکارا تحمیل کنند، اما نظر خود را بیان خواهند کرد.

رهایی و مبارزه برای حقوق برابر اثر خود را در تربیت پسران و دختران نروژی به جا گذاشت. در اینجا آنها سعی می کنند از هر گونه تقسیم جنسیتی در مورد کودکان اجتناب کنند. عملا هیچ اسباب بازی برای پسران و دختران یا ورزش های مردانه و زنانه وجود ندارد. هر کاری می خواهید انجام دهید و اگر دوست دارید هر کاری که می خواهید بازی کنید. در انتخاب حرفه نیز همین اتفاق می افتد. کار مردانه و زنانه وجود ندارد. می توانید آن را تحمل کنید؟ کار کنید.

در نروژ شنیدن عباراتی مانند: "مرد باش!"، "تو دختر هستی، دخترها این کار را نمی کنند" یا "این فعالیت برای دختران نیست" و همچنین "مردها گریه نمی کنند" غیرممکن است. "

port.jpg نروژ

چنین برابری در زندگی بزرگسالان واکنش متفاوتی دارد. از یک طرف آزادی می دهد. از سوی دیگر، اغلب از دوران کودکی، زنان مستقل و رهایی یافته نروژی، تمام وظایف ممکن را بر عهده می گیرند و بدون پذیرش کمک کسی، آنها را با سرسختی قهرمانانه انجام می دهند. هر زن نروژی اجازه نمی دهد مرد در خانه اش را باز کند یا کیف سنگینی برایش بیاورد. در عین حال، هیچ پاسخ منطقی برای این سوال وجود ندارد که چرا واقعاً با کمک موافق نیستید. زیرا در ذهن اکثر دختران از دوران کودکی به سادگی مقوله ای به عنوان کمک مرد وجود ندارد. همه چیز مشترک است، همه چیز یکسان است. گاهی اوقات به موقعیت هایی در آستانه پوچی می رسد. من در مورد یک موقعیت از زندگی ام به شما می گویم. میزهای جدید به شرکت می رسد و به جای اینکه از مردانی که تعداد زیادی از آنها در دفتر وجود دارد کمک بخواهند، زنان شروع به حمل اثاثیه می کنند. آنها کمر خود را می شکنند و حتی به این واقعیت فکر نمی کنند که مردان این کار را سریعتر انجام می دهند، نه اینکه راحت تر و بهتر بگوییم. هنگامی که یکی از هموطنان ما، فقط به خاطر آزمایش، تصمیم گرفت که کمک بگیرد، مردان نروژی نفس راحتی کشیدند. آنها با کمال میل کمک کردند و همچنان کمک می کنند. اگرچه آنها اغلب به سادگی جرات ارائه کمک به خانم های خود را ندارند.

با این حال، این تنها یک روی سکه است. گاهی می گویند نروژ بهشت ​​زنان است. و این نیز صادق است. واقعیت این است که تعداد زنان در اینجا کمتر از مردان است. بنابراین، تقریباً هر زنی در صورت تمایل می تواند یک همراه پیدا کند. در مورد مردان نمی توان همین را گفت. این امر به ویژه در مناطق روستایی صادق است. در شرایطی که در یک مدرسه روستایی 27 پسر و 9 دختر در یک کلاس 36 کودک وجود دارد، یافتن یک دوست آسان نیست. والدین بینا از دوران کودکی با پسران خود کار توضیحی انجام می دهند. آنها آنها را برای رقابت سخت آماده می کنند. برخی دلشکسته ها طوری هستند که دعوا برای آنها از مهدکودک شروع می شود. اینجا یکی از داستان های واقعی است. بچه ها در مهدکودک دوست بودند، سپس خانواده "داماد" نقل مکان کردند و او به مهدکودک دیگری نقل مکان کرد. با وجود این، والدینش مرتباً او را به دیدار "معشوق" می آوردند. و آن زمان آنها سه ساله بودند... از برخی جهات خنده دار است، اما به وضوح نشان می دهد که والدین چقدر می توانند این موضوع را جدی بگیرند. و اگرچه بعید است که بتوان یک دختر را در مهدکودک "پرداخت" کرد، اما پرورش استقامت در یک پسر کاملاً امکان پذیر است.

نقش والدین اکنون دستخوش تغییرات بزرگی شده است. دیگر این تصور وجود ندارد که چوب خرد کردن و مشت زدن روی میز نقش پدر است و تهیه غذا و پشیمانی نقش مادر. پدر به قدری مستقیم درگیر بارداری، زایمان و مرخصی زایمان است (که به همراه مادر به پدران داده می شود) که اغلب تفاوتی بین والدین از نظر تربیت یا مراقبت از فرزندان وجود ندارد.

بیشتر پدربزرگ ها و مادربزرگ های نروژی تا سن 67 سالگی کار می کنند. بنابراین فرصت زیادی برای نگهداری از نوه های خود ندارند. سیاست اصلی والدین پس از اینکه فرزندان خانواده خود را تشکیل دادند، دخالت نکردن است. این تا حد زیادی در مورد تربیت فرزندان صدق می کند. والدین جدید باید در درجه اول به خود متکی باشند. البته شرایط زندگی متفاوت است. اگر به کمک نیاز دارید، پدربزرگ و مادربزرگ کمک خواهند کرد. اما بدون درخواست، نباید انتظار داشته باشید که یکی از بستگان بزرگتر ابتکار عمل را به دست بگیرد.

جاده های نروژ.jpg

مشارکت در زندگی نوه ها عمدتاً به هدایای معمولاً گران قیمت و تعطیلات خانوادگی مربوط می شود. این بدان معنا نیست که یک کودک نمی تواند فقط بیاید و پدربزرگ و مادربزرگ خود را ملاقات کند. فقط این است که هیچ کس این را به عنوان سیستم نظارت دائمی بر نوه ها پرورش نمی دهد. اما در خانه مادربزرگ معمولاً به بچه ها اجازه همه چیز داده می شود. اگر می‌خواهید بدوید، اگر می‌خواهید بازی کنید، اگر می‌خواهید به داخل کشوهای مادربزرگ یا داخل قفسه مرغ بروید، می‌توانید به آنجا و آنجا بروید.

الان خانواده ها کوچکتر شده اند. اما نسل کسانی که اکنون بیش از 60 سال دارند، معمولاً دارای خانواده های بزرگ هستند. مادربزرگ ها ممکن است پنج، شش یا بیشتر برادر و خواهر داشته باشند. به عنوان یک قاعده، همه روابط خود را حفظ می کنند و یک سنت سازماندهی گردهمایی های خانوادگی وجود دارد. حتی گاهی مجبورند سالن های ورزشی را در مدارس اجاره کنند. چون 200 نفر یا بیشتر از اقوام از هر طرف هستند. این رویداد بسیار جالب است. برای جوانان این فرصتی است تا درباره خانواده و ریشه‌های خود بیشتر بیاموزند، برای افراد مسن فرصتی است برای ملاقات با اقوام که گاهی سال‌ها ندیده‌اند.

خیلی سخت است که به نروژی ها توضیح دهید که چرا باید به چوب بکوبید، روی شانه چپ خود تف کنید، در جاده بنشینید یا اگر برای چیزی برگشتید به آینه نگاه کنید. در بیشتر موارد، آنها به خرافات اهمیتی نمی دهند. این در مورد هدیه نیز صدق می کند. ساعت، چاقو و سایر «اقلام ممنوعه» در نروژ کاملاً آرام به عنوان هدیه داده می شود. تعداد زوج گل در یک دسته گل نیز باعث ایجاد تداعی ناخوشایند برای کسی نمی شود. در اینجا، در اصل، هیچ کس گل ها را در یک گلدان یا دسته گل نمی شمارد.

اکثر سنت های خانوادگی امروز مربوط به تعطیلات است. و از بسیاری جهات آنها با کسانی که برای ما آشنا هستند منطبق نیستند. به عنوان مثال، سال نو به ویژه جشن نمی گیرد. این بیشتر دلیلی برای ملاقات با دوستان، رفتن به یک مهمانی است تا یک جشن خانوادگی.

نروژ عکاسی.jpg

اما کریسمس تعطیلات اصلی خانوادگی واقعی است. آماده سازی برای آن از چهار هفته قبل، از اولین یکشنبه ظهور (نوه میلاد) آغاز می شود. سنت روزه گرفتن مدت هاست که از بین رفته است، اما ظهور باقی است. در این دوره، همه چیز به رنگ های بنفش یاسی تزئین شده است. کودکان تقویم ظهور دریافت می کنند. چهار شمع با توجه به تعداد یکشنبه های باقی مانده تا کریسمس در تاج های گل مخصوص زیبا قرار می گیرند.

وقت آن است که منتظر تعطیلات باشید. هر هفته یک شمع جدید روشن می شود. در این زمان، کودکان هدایای کریسمس را نه تنها در خانه، بلکه در مدارس و مهدکودک ها نیز آماده می کنند. قبل از کریسمس یک جشن بسیار زیبا در سنت لوسیا برگزار می شود. نه تنها در نروژ، بلکه در سراسر اسکاندیناوی جشن گرفته می شود. پروتستان ها به مقدسین احترام نمی گذارند. روز سنت لوسیا از راه دور وارد سوئد شد و سپس به کشورهای همسایه سرایت کرد. امروزه کمتر کسی به معنای خود تعطیلات فکر می کند. سنت لوسیا یک شهید سیسیلی بود که به خاطر ایمانش به مسیح کور و کشته شد. اما یک افسانه نیز وجود دارد که لوسیا همسر یک ماهیگیر در سوئد بود. یک شب وقتی شوهرم در دریا بود طوفانی به پا شد. ارواح شیطانی افسارگسیخته فانوس دریایی را خاموش کردند. سپس لوسیا با یک فانوس روی صخره بیرون رفت و راه ساحل را به ماهیگیران نشان داد. با این کار او ارواح شیطانی را عصبانی کرد. شیاطین به دختر حمله کردند و سر او را بریدند. اما حتی پس از این، روح لوسیا با چراغی سوزان روی صخره ایستاد و همچنان مسیر خانه را به کسانی که در دریا سرگردان بودند نشان داد. در روز سنت لوسیا، دختران لباس های سفید می پوشند، آهنگ هایی درباره لوسیا می خوانند و همه را با نان های زعفرانی پذیرایی می کنند.

چند روز مانده به کریسمس، دکوراسیون خانه ها به رنگ قرمز تغییر می کند. کودکان از کلیساها بازدید می کنند و همراه با معلمان خود طرح هایی درباره تولد مسیح اجرا می کنند. 24 دسامبر یک روز کاری است، اما زود به پایان می رسد. حوالی ساعت 12 ظهر همه آزاد هستند و با عجله به خانه می روند. هدایا زیر درخت گذاشته می شود. اوج تعطیلات یک شام خانوادگی است. هر منطقه منوی تعطیلات خاص خود را دارد. غذای اصلی می تواند یک سر بره دودی و سپس آب پز، دنده بره بخارپز، دنده گوشت خوک یا ماهی باشد. بعد از شام، کودکان یکی از شادترین لحظات سال را تجربه می کنند. هدایا در حال باز شدن هستند! این مناسبت خاص با سرو دسر و گفتگوهای طولانی در بین خانواده دنبال می شود. در طول تعطیلات کریسمس، اقوام اغلب برای شام یا ناهار ملاقات می کنند.

فوریه به طور سنتی روز مادر را جشن می گیرد که معمولاً در دومین یکشنبه ماه است. به یک معنا، این مشابه 8 مارس است، با این تفاوت که کودکان به مادران هدیه می دهند و نه شوهران به همسران. اما معمولاً پدر در انتخاب هدیه شرکت می کند و می تواند آن را اسپانسر کند. در این روز کوچکترها به دیدار بزرگترها می روند. به طور معمول، خانواده ها برای یک شام خانوادگی در خانه پدربزرگ و مادربزرگ جمع می شوند. روز سنتی پدر نیز وجود دارد.

بهار با عید پاک آغاز می شود. این تعطیلات در نروژ به اندازه کریسمس پر سر و صدا نیست. بار دیگر تزیینات در منازل و اماکن عمومی در حال انجام است. تن های زرد غالب است. خرگوش ها، جوجه ها، تخم مرغ ها به نمایش گذاشته می شوند - همه چیزهایی که در درک نروژی با عید پاک مرتبط است. در عین حال، تخم مرغ ها به ندرت رنگ می شوند و کیک های عید پاک پخته نمی شوند. اما تمام خانواده به کباب می روند. اغلب در این زمان هنوز برف در بیرون وجود دارد. اما این هیچ کسی را آزار نمی دهد. مردم به طور دسته جمعی به پیست های اسکی می روند و دسته جمعی «کباب می کنند». مثل اینکه بهار هر چه باشد خواهد آمد.

شاید مهم ترین روز برای نروژ 17 می، روز قانون اساسی باشد. با تمام دولتی بودنش، کاملا ملی و خانواده محور شده است. در 17 مه بود که نروژ دیگر عضو اتحادیه سوئد و نروژ نبود و به یک کشور مستقل تبدیل شد. در این روز، پوشیدن لباس های ملی مرسوم است - بوناد، که به هر حال، (به طور متوسط!) حدود 5 هزار دلار هزینه دارد. با این حال، اکثر خانواده ها چنین لباس هایی دارند. اولین بوناد معمولا برای تایید پوشیده می شود. این یکی دیگر از سنت های خانوادگی است. در ابتدا تأیید (تأیید) تأیید انتخاب مسیحیت و پذیرش عطایای روح القدس است. اکنون این شروع به بزرگسالی است. معمولاً در سن 15 سالگی از بین می رود. همه اقوام حتما جمع می شوند. جشنی ترتیب داده می شود. هدیه اصلی برای تایید پول است. اینگونه است که جوانان شروع به جمع آوری اولین سرمایه مستقل خود می کنند. بنابراین، لباس ملی خریداری شده برای تأیید، متعاقباً در تعطیلات 17 مه بدون شکست پوشیده می شود.

نروژ یک ایالت کوچک اروپایی است که در غرب شبه جزیره اسکاندیناوی واقع شده است. بیشتر مساحت آن را زمین های کوهستانی اشغال کرده اند و از کنار دریای به همین نام، آبدره های باریک و عمیقی در خشکی فرو می روند.

مناظر زیبا متناوب با گوشه های متروک طبیعت وحشی است. در این کشور، بسیاری از هموطنان ما جشن عروسی خود را صرفاً به خاطر مناظر زیبا با طعم محلی در عکس ها برگزار می کنند. در زمستان، آب و هوا فقط در شب خشن است.

با این حال، برای سایر اروپایی ها، نروژ یک ایالت شمالی با شرایط زندگی دشوار است. شاید به همین دلیل است که تراکم جمعیت و تعداد ساکنان نسبت به وسعت کشور کم است.

با توجه به این موضوع، نروژ کشوری بسیار جذاب برای مهاجرت به اقامت دائم است و ازدواج یکی از بهترین راه ها برای ساده سازی این کار محسوب می شود. بیایید نگاهی دقیق تر به ویژگی های انعقاد ازدواج و سنت های مرتبط با آنها بیندازیم.

شرایط و روش ازدواج رسمی در نروژ

در نروژ قرن هاست که از زندگی مشترک استقبال می شود. جوانان می توانند سال ها با هم زندگی کنند و تنها پس از بررسی استحکام رابطه می توانند وارد ازدواج شوند.

همسایگان پیوریتن اسکاندیناوی از چنین رفتارهای غیراخلاقی خشمگین شدند، اما هیچ اهرمی برای تحت فشار قرار دادن نوادگان وایکینگ ها نداشتند. میانگین سن ازدواج برای زنان 25 سال و برای مردان 28 سال است.

در مقایسه با رویه داخلی انعقاد اتحادیه قبل از بزرگسالی، این یک گزینه بسیار "بیش از حد" است. این ذهنیت حکم می کند که نروژی ها ابتدا لذت های زندگی را بچشند، روی پاهای خود بایستند و تنها پس از آن تشکیل خانواده دهند.

افراد زیر می توانند ازدواج کنند:

  • بالای 18 سال؛
  • از 16 تا 18 سال با رضایت والدین یا با دستور خاص فرماندار.
  • مجرد در زمان ارائه مدارک؛
  • که خویشاوندان نزدیک نیستند؛
  • با رضایت داوطلبانه در صورت اعمال خشونت یا فشار، اتحادیه باطل می شود و متخلف طبق قانون مجازات می شود.

برخلاف نظر در مورد اخلاق آزاد نروژی، اتحادیه های فامیلی در قرون وسطی باقی ماندند و به اصطلاح "خانواده های سوئدی" هیچ ارتباطی با سوئد یا همسایگان آن نداشتند.

رویه ازدواج مدنی

ازدواج در دادگاه یا در کلیسا ثبت می شود. هر دو نوع رویه معتبر هستند. در مورد تاریخ جشن، از قبل توافق شده است.

هیچ کس برای همسران آینده محدودیت زمانی تعیین نمی کند. تاریخ عروسی را خودشان تعیین می کنند. اگر همه چیز برای روز انتخاب شده برنامه ریزی شده باشد، باید برای تاریخ دیگری برنامه ریزی کنید.

شنبه ها مورد تقاضا هستند، بنابراین بسیار دشوار است که عروسی خود را در این روز از هفته "فشار" کنید. تعداد کمی از مهمانان دعوت شده اند، فقط نزدیکترین آنها.

این مراسم در یک محیط تجاری رسمی برگزار می شود و جشن ها به بعد موکول می شود.

مدارک مورد نیاز

باید با Folkregister (ثبت جمعیت) تماس بگیرید. همسران آینده در محل، فرم ها را پر می کنند و گذرنامه، گواهی طلاق یا گواهی هایی مبنی بر اینکه قبلا ازدواج نکرده اند ارائه می دهند.

در اینجا به آنها اجازه رسمی داده می شود که با آن می توانند به دادگاه یا کلیسا مراجعه کنند.

اتباع سایر کشورها باید مدرکی مبنی بر تایید اقامت قانونی خود در کشور ارائه دهند.

هیچ دفاتر ثبتی در نروژ وجود ندارد.

برگزاری مراسم عروسی در کلیسا

عروسی در کلیسا در قالب یک مراسم برگزار می شود. برای تعیین تاریخ برگزاری مراسم، باید مجوز از Folkregister ارائه شود.

چندی پیش، نمایندگان نروژی لایحه ای را برای ممنوعیت برگزاری مراسم عروسی بدون انعقاد اتحادیه در دادگاه ارائه کردند.

با این حال، مخالفان بیشتری برای نوآوری وجود داشت، و هر دو روش هنوز هم معادل هستند. کلیساهای ارتدکس و کاتولیک در این کشور وجود دارد، اما لوترانیسم به عنوان دین اصلی - یکی از شاخه های پروتستانیسم - به رسمیت شناخته شده است.

مراسم عروسی لوتری ساده اما زیباست. داماد و کشیش در قربانگاه منتظر عروس هستند که توسط بازوی پدرش رهبری می شود. سپس همسران و مهمانان آینده می نشینند. پس از خواندن مزمور، کشیش خطبه ای می خواند، از زوج می خواهد که بایستند و از آنها سؤالات استاندارد می پرسد.

زن و شوهر پس از رضایت متقابل حلقه‌های خود را رد و بدل می‌کنند و به آنها تبرک می‌کنند و سند ازدواج می‌دهند. آنها در حین آواز خواندن همراه با مهمانان کلیسا را ​​ترک می کنند. بچه ها اغلب از جلوی تازه ازدواج کرده راه می روند و گلبرگ های گل را پراکنده می کنند.

سنت های ازدواج نروژی

مواردی پیش می آید که عروس و داماد به معنای واقعی کلمه از کودکی همدیگر را می شناسند: همان مهدکودک، کلاس های موازی، خانه های همسایه، بازی با هم، مهمانی و دیدار.

اگر در روسیه فراوانی ازدواج بین "آشنایان" از 5٪ فراتر نمی رود، برای نروژ این هنجار است. شاید دلیل این امر جمعیت کم باشد، جایی که همه همدیگر را نه حتی از طریق دست پنجم (آنطور که تئوری پنج دست دادن می گوید) بلکه از طریق دست دوم می شناسند.

این کشور اسکاندیناوی آداب و رسوم سختگیرانه ای دارد که نسل به نسل رعایت می شود. سنت ها در هر خانواده با دقت حفظ می شود، جایی که آنها به فرزندان خود یاد می دهند که "یاد و خاطره اجداد خود" را گرامی بدارند.. آنها ممکن است برای قرن ها تغییر نکنند، که برای مردمان شمالی خشن و سازش ناپذیر با ویژگی های شخصیت نوردیک معمول است.

احساساتی بودن یکی از ویژگی های یک نروژی معمولی نیست، به همین دلیل است که در یک عروسی نروژی آیین های لمس کننده یا گویا پیدا نمی کنید. در این کشور، عروس ها تقاضای زیادی دارند، زیرا «عدم تعادل» بین زن و مرد وجود دارد، برخلاف ما که «از نظر آماری، به ازای هر ده دختر 9 پسر وجود دارد».

بسیاری از خانواده ها سعی می کنند در سنین پایین برای پسران خود همسر آینده پیدا کنند. نامزدی بین خردسالان در نروژ غیر معمول نیست و شکستن چنین توافقی بسیار دشوار خواهد بود.

جشن عروسی نسبتاً متواضعانه بدون شعارهای نیمه شب و مهمانان مست برگزار می شود. هنگام برنامه ریزی بودجه، جوانان فقط می توانند به خودشان تکیه کنند.

در این مورد، نروژی ها بر این عقیده هستند که اگر آماده تشکیل خانواده باشند، می توانند جشن عروسی را به تنهایی برگزار کنند. تمام جامعه با قایق های بلند که تاج زنگی دارند به خواستگاری می روند. کبریت سازان و همراهانشان لباس ملی می پوشند.

پیش از این، سر عروس با تاج نقره ای سنگین تزئین می شد. نشستن در کل مراسم با چنین تزئینی بسیار دشوار بود. این مرحله برای دختر به نوعی امتحان شد. به عنوان ادای احترام به عرف، بسیاری از عروس ها تقلیدهای سبک وزن از روسری سفارش می دهند.

پس از انعقاد وصلت، تازه دامادها به خانه شوهرشان می آیند، جایی که خانواده او با یک مسیر روبروی آستانه و مشتی دانه هایی که با آن «برای خوش شانسی» دوش می گیرند، می آیند.

و پس از پایان مراسم، جوانان به شیردوشی گاوها می روند. مهمانان هدایای خود را در ظروف عمیق مخصوص قرار می دهند.

بریدن یک سر پنیر و سپس توزیع تکه های آن بین مهمانان به عنوان علامتی است که جشن به پایان رسیده است.

چگونه با یک خارجی ازدواج کنیم؟

قبل از شروع سازماندهی عروسی، یک خارجی باید درخواستی را برای دریافت مجوز اقامت به مدت شش ماه در کشور ارائه دهد.

این مدت برای آماده سازی و انعقاد ازدواج داده می شود. درخواست به کنسولگری نروژ در کشور ثبت نام دائم ارسال می شود.

اطمینان حاصل کنید که تمام اسناد به انگلیسی ترجمه شده و با علامت گذاری شده اند.

شما می توانید در کشور خود ازدواج کنید و سپس شروع به جمع آوری اسناد برای الحاق خانواده کنید، اما مقامات نروژی گاهی اوقات به افراد کشورهای دیگر بسیار مشکوک هستند، بنابراین تأیید زمان زیادی را می طلبد.

آیا ازدواج همجنس گرایان مجاز است؟

نروژ، مانند همسایگان نزدیک خود، در مورد اتحادیه های همجنس گرا از محافظه کاری فاصله گرفته است. در پایان قرن گذشته، لایحه ای در اینجا تصویب شد که به اصطلاح "مشارکت" را قانونی می کرد.

این یک جایگزین وفادار برای ازدواج رسمی بود. طرفین شریک دارای کلیه حقوق و مسئولیت های شهروندان در یک اتحادیه ازدواج بودند. تا سال 2002، خانواده های همجنس نمی توانستند فرزندانی را به فرزندی قبول کنند و بزرگ کنند.

نروژ به دومین کشوری تبدیل شد که چنین گام جدی را برداشت، که بیشتر شبیه آزمایش مرزهای اخلاقی مجاز در جامعه است. آخرین تغییر با تسامح پذیرفته شد، که به عنوان انگیزه ای برای به رسمیت شناختن رسمی ازدواج همجنس گرایان در سال 2008 عمل کرد.

نروژ ششمین کشوری است که به همجنس گرایان در کد خانواده خود جایگاهی داده است.

ازدواج ساختگی برای اخذ اجازه اقامت و تابعیت

موارد ازدواج ساختگی بسیار رایج است. یک مرد یا زن نروژی قبول می کند که در ازای هزینه ای معین، خود را به چنین اتحادیه ای متعهد کند. قیمت ها بسته به "لیست قیمت" واسطه ها بسیار متفاوت است.

در این مورد، یک شهروند خارجی می تواند روی الحاق خانواده، اقامت دائم و متعاقباً شهروندی حساب کند. چندی پیش لایحه ای به تصویب رسید که مجازات هایی را برای چنین اقداماتی از جمله حبس در نظر گرفته است.

شایان ذکر است که در پرسشنامه Folkregister، همسران آینده امضا می کنند و می پذیرند که در قبال ارائه اطلاعات نادرست یا ازدواج برای اهداف خودخواهانه مسئولیت پذیر باشند. در بهترین حالت، از جریمه فرار خواهید کرد.

طلاق در نروژ

در نروژ باید مدت زیادی صبر کنید. اگر در غیاب فرزندان و دارایی مشترک بتوانیم روی سه ماه حساب کنیم، در اینجا انتظار 2 سال طول می کشد.

این مدت زمانی است که همسران باید قبل از طلاق جداگانه زندگی کنند. یک رویه سریعتر جداسازی است، یعنی جدایی رسمی.

یک سال کافی است و این زوج طلاق خواهند گرفت. زن و مرد هر دو می توانند درخواست جدایی یا طلاق بدهند. هیچ محدودیتی در این مورد وجود ندارد. چنین شرایطی برای همسران در نظر گرفته شده است تا شرایط را به دقت بررسی کنند، به دنبال حل آن باشند و دوباره به هم بپیوندند.

روابط بین دو جنس در نروژ بسیار آزادتر از بسیاری از کشورهای بورژوازی دیگر است و موقعیت زنان برابرتر است. دخترها و پسرها در محل کار، در بازدیدهای یکشنبه از کلنگ، در رقص، در سینما، در زمین های ورزشی با هم ملاقات می کنند. یک دختر بالغ حق دارد از مهمانان، از جمله جوانان، در خانه پذیرایی کند. رسم دیدار پسران با دختران در شهرها در روزهای شنبه هنوز در مناطق روستایی حفظ شده است. این دیدارهای شنبه منجر به روابط عاشقانه می شود که اغلب به ازدواج رسمی ختم می شود.

میانگین سن ازدواج در نروژ برای مردان ۲۵ سال و برای زنان ۲۲ تا ۲۳ سال است. اما در مناطق روستایی دختران زودتر و در سن 19-20 سالگی ازدواج می کنند.

برخی از جوانان روستایی، ماهیگیری و طبقه کارگر ازدواج را به تعویق می اندازند تا «شرایط بهبود یابد». اغلب اتفاق می افتد که یک زوج جوان قبل از ازدواج از هم جدا می شوند. بارداری معمولاً عروسی را سرعت می بخشد و این نه تنها با دلایل اخلاقی، بلکه با ویژگی های قانون نیز توضیح داده می شود. سقط جنین ممنوع است. برای هر فرزندی که از مادر متولد می شود، یک کمک دولتی تعلق می گیرد. صرف نظر از این، زنی که خارج از ازدواج باردار می شود، باید شش هفته قبل از زایمان در مورد پدر فرزند متولد نشده به قاضی محلی اظهار نظر کند. در صورت عدم اعتراض شخص پدر به این اظهارات، قاضی او را ملزم به پرداخت هزینه های زایمان و متعاقباً نفقه می کند. در صورت اعتراض، دادگاه پس از تولد طفل با مصاحبه با شهود و معاینه خون نوزاد، پدر بودن را احراز می کند. در خانواده های فقیر ترجیح می دهند یک کارگر زن جوان را به خانه ببرند تا نفقه. اما در خانواده‌های ثروتمند، اگر والدین داماد، دختر را همتای پسرشان بدانند، اغلب دعوا شروع می‌شود. بسیاری از تراژدی های روزمره بر اساس چنین دعوی قضایی رخ می دهد.

در مناطق روستایی، اگر ملاقات جوانان به ازدواج گرایش پیدا کند و والدین با عروسی پسرشان موافقت کنند، خواستگاران را به خانه دختر می فرستند. همیشه قبل از عروسی مراسم نامزدی در خانه عروس برگزار می شود. اقوام برای نامزد هدایایی می آورند. در برجسته ترین جای سفره جشن، کیک عروسی به شکل برجک مخروطی قرار داده شده است. حتی در جایی که برق وجود دارد، شمع ها در شمعدان ها یا شمعدان روشن می شوند.

پس از نامزدی، عروس و داماد رسماً عروس و داماد محسوب می شوند. عروسی بعدا برگزار می شود، زمانی که داماد خود را از نظر اقتصادی آماده برای حمایت از خانواده می داند.

در اکثر مناطق روستایی نروژ، عروسی در خانه ای برگزار می شود که تازه ازدواج کرده ها در آن زندگی خواهند کرد. اما در Telemark جشن از خانه عروس آغاز می شود، از آنجا او را به کرک می برند و سپس به خانه تازه عروس. سفر به کلنگ با طبل زدن و شلیک گلوله به هوا همراه است. یک ویولونیست در کنار عروس و داماد سوار می شود و می نوازد. پس از بازگشت از کلنگ به خانه تازه عروس، از تازه عروس آبجو پذیرایی می شود و او فنجان خالی را روی سرش می اندازد. جشن عروسی توسط Kyekemester رهبری می شود (kjokemester) - معمولاً یکی از بستگان نزدیک عروس یا داماد برای این موقعیت سنتی انتخاب می شود. از مهمانان پذیرایی و سرگرمی می کند.

سر سفره ترانه های عروسی خوانده می شود. عصر، قبل از شب عروسی، صحنه طنز داماد در حال خرید تخت عروس است. مرسوم بود که صبح روز بعد ملافه عروسی را آویزان می کردند. صبح، والدین و مهمانان به تازه ازدواج کرده هدیه می دهند و آنها را با آبجو و ودکا احاطه می کنند. اغلب یک عروسی چند روز طول می کشد. با این حال، تمام مراسم عروسی اکنون فقط در خانواده های ثروتمند انجام می شود، در حالی که در بین فقرا، همه چیز ساده تر و متواضعانه تر انجام می شود. در خانواده‌های کارگری، عروسی به این نتیجه می‌رسد که پس از ثبت ازدواج و ازدواج در کرک، مهمانان دعوت شده به عروسی با تازه عروسان سر سفره جشن شام می‌خورند و سپس آهنگ می‌خوانند و می‌رقصند.

تولد فرزند باعث برگزاری مراسم بزرگی مثل عروسی نمی شود. چند روز پس از تولد، کودک در کرک غسل تعمید داده می شود. در مناطق روستایی، کشیش و اقوام نزدیک خود را به یک شام جشن دعوت می کنند. نروژی ها رسم دارند نام پدربزرگ و مادربزرگ و اقوام مورد علاقه خود را به فرزندان می دهند. برای اینکه به کسی توهین نشود، گاهی دو یا سه نام به کودک می دهند. خانواده های پرجمعیت فقط در مناطق روستایی یافت می شوند. بیشتر اوقات ، حتی در آنجا تعداد کودکان از سه نفر و در شهرها - یک یا دو تجاوز نمی کند.

نروژی ها به ندرت از تنبیه بدنی برای کودکان استفاده می کنند. تربیت کودک در گروهی از کودکان بسیار ارزشمند است. درست است، مهدکودک‌های کمی در کشور وجود دارد: اصلاً در شرکت‌ها وجود ندارد، و مهدکودک‌های عمومی برای پذیرش اکثریت کودکان شهری کافی نیستند. اما، مانند قرون گذشته، رسم گسترده ای وجود دارد که کودکان خانواده های آشنا را برای تعطیلات تابستان و کریسمس به خانه خود دعوت می کنند.

در میان دهقانان، کودکان از سن 12 تا 13 سالگی در میان ماهیگیران کار می کنند، از همان سنی که با پدران خود به دریا می روند. تقریباً در همان سنین، فرزندان کارگران و فقرای شهری با خدمت در هتل یا فروشگاه، فروش روزنامه و غیره شروع به کسب درآمد می کنند. والدین پولی را که به دست می آورند مطالبه نمی کنند. بچه‌ها معمولاً خودشان تاج‌هایشان را خرج می‌کنند: برای سیگار، فیلم، یا یاد می‌گیرند که آنها را زودتر نجات دهند.

قانون مدرن نروژ حق اولویت هیچ یک از فرزندان را برای ارث بردن املاک و مستغلات به رسمیت نمی شناسد. اما سنت‌های عامیانه با این امر کنار نمی‌آیند و دهقانان، به هر شکلی، حق تقدم پسر ارشد را برای ارث بردن زمین و ساختمان حفظ می‌کنند. برای جلوگیری از تعارض با قانون، نقل و انتقال اموال در صورت امکان در زمان حیات سرپرست خانواده بلافاصله پس از ازدواج پسر صورت می گیرد. درست است، وارث باید رضایت پدرش را برای ازدواج جلب کند. اگر پدر قادر به اداره خانه خود باشد و مایل به انتقال آن به ورثه نباشد، فرصت دارد این لحظه را هر زمانی به تاخیر بیندازد یا حتی ازدواج را ممنوع کند و اگر ورثه بر خلاف میل خود ازدواج کند، انتقال ندهد. خانواده به او

به پسران کوچکتر ابتدا سهم خود را به صورت پول یا دام و به دختران مجرد مهریه می دهند. قاعدتاً اموال غیرمنقول در حین ارث تقسیم نمی شود، اما وارث متعهد می شود که برادران و خواهران را تا رسیدن به سن بلوغ حمایت کند. به شرایط این نفقه که با توافق دقیق در شورای خانواده توافق شده است، کُر می گویند. غالباً انتقال مزرعه به پسر بزرگ در طول خود عروسی، پس از نوشیدن نان تست برای تازه عروسان و پذیرفته شدن هدایا و تبریکات صورت می گیرد. میهمانان - صاحبان مزارع همسایه - داماد را بالای سرشان در آغوش می گیرند و می گویند: "ما شما را به سطح مالک می بریم." پس از این آیین، مالک قدیمی جایگاه افتخار انتهای سفره را به وارث خود منتقل می کند و با این انتقال تاکید می کند که از این پس هم دربار و هم حیثیت مالک به پسر اکنون متاهل او می رسد.

یک شهر معمولا دارای چندین ساختمان مسکونی است. یکی از آنها طبق شرایط خانه به پدر و مادر واگذار می شود که از این پس خانواده خود را در آنجا تشکیل می دهند. اگر تنها یک ساختمان مسکونی وجود داشته باشد، یک اتاق ویژه برای زوج پیر اختصاص داده می شود. والدین از مدیریت خانواده شهر مستثنی هستند، اگرچه می توانند تا حدودی در کارهای عمومی خانه مشارکت داشته باشند.

جشن مرگ یک فرد در زندگی خانوادگی بسیار بیشتر از تولد فرزندان برگزار می شود و با بسیاری از آیین ها و اعتقادات همراه است. کریستوفر ویستد، قوم شناس معروف نروژی، به طعنه اشاره کرد که دهقانان از سنین جوانی برای تشییع جنازه خود آماده می شوند. در قرن نوزدهم. در میان جهیزیه عروس پتوهای بافته شده ای بود که هنگام دفن از آن استفاده می شد و پیراهن عروس داماد که با دستان عروس دوزی شده بود، بلافاصله بعد از عروسی در صندوقچه قرار می گرفت تا فقط در مراسم خاکسپاری بر تن این شخص قرار گیرد. مردان در اوج خود تابوت‌هایی را برای خود آماده می‌کردند و افراد مسن مالت را برای دم کردن آبجو برای تشییع جنازه‌شان آماده می‌کردند.

اکنون بسیاری از آداب و رسوم در حال از بین رفتن هستند، اما آثاری از آنها اینجا و آنجا در دره های کوهستانی، به ویژه در غرب و جنوب نروژ باقی مانده است. افراد مسن هنوز مراسم تشییع جنازه را به یاد دارند بازی ها: در حالی که متوفی در گود دراز کشیده بود، اقوام شب را بیدار می‌ماندند و جوانان همسایه عصر در ملک متوفی جمع می‌شدند و تا صبح در اینجا با استراحت‌های کوتاه برای خواندن دعای جنازه می‌رقصیدند. هنگام بردن تابوت با متوفی به قبرستان، آن را سه بار در اطراف خانه حمل می کنند. در گذشته تابوت را دور اجاق می‌بردند. تا پایان قرن نوزدهم. هیئت تشییع جنازه در بسیاری از مناطق روستایی تنها با دو وسیله حمل و نقل همراه بود: یک قایق و یک سورتمه. تابوت را حتی در تابستان روی سورتمه می گذاشتند و متوفی را از طریق دروازه به گورستان نمی آوردند، بلکه از طریق حصار می کشیدند یا بخشی از حصار را برمی داشتند.

برخی از مراسم تشییع جنازه قدیمی باقی مانده اند، اما شکل خود را تغییر می دهند. در شهرها، بستگان نزدیک متوفی عزاداری می پوشند - آنها همه لباس های سیاه می پوشند، علاوه بر این، یک باند کرپ سیاه روی آستین خود می دوزند. در مناطق روستایی، برعکس، زنان لباس های جشن می پوشند، اما روبند سفیدی را روی بالا می اندازند که سر و قسمتی از بدن را می پوشاند، یا خود را با شنل سفید می پوشانند و از سر تا شانه ها پایین می آیند.

پس از خاکسپاری، نزدیکترین بستگان متوفی به مراسم خاکسپاری دعوت می شوند. افراد ثروتمند شام‌های مجلل تدفین می‌گذارند، افراد فقیرتر خود را به پیش‌غذاهای معمولی محدود می‌کنند.

در روز هفتم پس از مرگ، بیداری برگزار می شود که به آن "گراو ال" می گویند. (سنگ ریزه), "آبجو جنازه" به چه معناست؟

احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری

احزاب سیاسی خیلی زود در نروژ به وجود آمدند. در سال 1882، حزبی از بورژوازی خرده و متوسط ​​و بوروکرات ها پدید آمد - "ونستر" (چپ). دو سال بعد، در سال 1884، نمایندگان محافل بانکی و بورژوازی بزرگ حزب وارث (راست) را تشکیل دادند. نام احزاب منعکس کننده مواضع سیاسی این گروه ها بود: اولی حزب لیبرال بود، دومی پیوسته ارتجاعی بود، یکی سمت چپ را اشغال کرد، دیگری مواضع راست جبهه مشترک احزاب سیاسی بورژوازی.

در سال 1887 حزب سوسیال دموکرات نروژ به وجود آمد. از سال 1918 تحت تأثیر انقلاب اکتبر روسیه، جنبش چپ در این حزب تقویت شد. در سال 1919 در بین الملل کمونیستی پذیرفته شد. در سال 1921، سوسیالیست‌های راست‌گرا حزب را جدا کردند و حزب کارگران نروژ (RPN) را تشکیل دادند که انترناسیونال کمونیست را ترک کرد. در سال 1923، جناح چپ حزب سوسیال دموکرات، حزب کمونیست نروژ (KPN) را تشکیل داد.

از سال 1935 تا به امروز، به جز سال های اشغال کشور توسط نازی ها، RPN به طور مداوم در قدرت بوده است. در سال 1951، اپوزیسیون به اصطلاح گروه مستقل در داخل RPN تشکیل شد که ده سال بعد به حزب سوسیالیست خلق تبدیل شد و با شعار "علیه سلاح های اتمی کشور، برای یک سیاست صلح فعال خارج از ناتو و نروژ سوسیالیستی" مبارزه کرد. آخرین بخش از شعار این حزب به عنوان راه سوسیالیسم از طریق اصلاحات، از طریق بهبود تدریجی وضعیت اقتصادی مردم تحت سرمایه داری درک می شود.

تا سال 1920، بورژوازی روستایی بدون تقسیم از حزب هیره حمایت می کرد و در انتخابات ایالتی به آن رای می داد. در سال 1920، بورژوازی روستایی حزب ارضی را تأسیس کرد که بخش های وسیعی از دهقانان را متحد کرد. در سال 1933 این حزب به دو بخش تقسیم شد. ارتجاعی ترین بخش حزب - عناصر کولاک - حزبی با تعصب فاشیستی به نام "تظاهرات ملی" به رهبری کویسلینگ تشکیل دادند. پس از خروج عناصر فاشیست، حزب ارضی شروع به تبعیت بیشتر از جهت گیری چپ کرد. این حزب شروع به نامگذاری حزب دهقانان کرد. در طول جنگ جهانی دوم و اشغال کشور توسط نازی ها، حزب رالی ملی کویسلینگ حمایت اشغالگران بود.

حتی زودتر از احزاب، اتحادیه های کارگری از دهه 1870 در نروژ ظهور کردند. در سال 1899 انجمن اتحادیه کارگری نروژ (NTU) تأسیس شد. در سال 1945، OPSN به فدراسیون جهانی اتحادیه‌های کارگری پیوست، اما پس از واکنش نروژ به بلوک تهاجمی ناتو در آوریل 1949، رهبران اتحادیه‌های کارگری جناح راست به انتقال OPSN به کنفدراسیون بین‌المللی اتحادیه‌های کارگری طرفدار بورژوایی دست یافتند. در حال حاضر بیش از نیم میلیون نفر عضو اتحادیه های کارگری نروژ هستند. این بزرگترین انجمن جمعیت آماتور کشور است.

موقعیت پیشرو در OPSN متعلق به حزب کارگران نروژ است. همچنین فعالیت های انجمن تعاون در کشاورزی و تشکل های صنفی صنعت را کنترل می کند.

سنت های جامعه

نروژ در طول تاریخ خود یک کشور دهقانی بوده است. او رعیت را نمی شناخت، و عناصر روابط ماقبل فئودالی تا به امروز از سرزندگی شدیدی برخوردار است.

در قرن نوزدهم. در همه جا، دو نوع اجتماع به موازات هم وجود داشت: اجتماع مزرعه، یا اجتماع حیاط (گدردسامفونری), و همسایه (grannesamfunri). جامعه مزرعه شامل تمام افرادی بود که با صاحب مزرعه - شهرک - خویشاوندی یا از نظر اقتصادی مرتبط هستند. اینها عبارتند از همسر، والدین او (در صورتی که مالک مزرعه را در طول زندگی خود به ارث برده باشد)، فرزندان، برادران و خواهران و همچنین کارگران مزرعه، خدمتکاران خانه، مستأجران و افراد فقیر یا معلول بی خانمان، که طبق تعریف محله، به عنوان افراد وابسته در دربار دهقان زندگی می کنند. عامل اصلی تثبیت جامعه مزرعه به یک کل، وابستگی اقتصادی اعضای جامعه مزرعه به مالک بود. محققان نروژی به ریشه های عمیق پدرسالارانه این حکومت اشاره می کنند. بدیهی تلقی می شد که مالک خود تمام تصمیمات را می گیرد و مختار است که شورای خانواده را بنا به صلاحدید خود تشکیل دهد یا نه. از نظر ماهیت روابط اقتصادی بین مردم، جامعه مزرعه بسیار شبیه به یک خانواده بزرگ بود و می توان آن را شکل بازمانده آن دانست.

رابطه بین نزدیکترین جوامع خانگی و حقوق مشترک این جوامع نسبت به زمینهای اطراف آنها - جنگلها، مراتع، آب انبارها و اغلب مراتع - باعث ایجاد مجموعه ای از همسایگان از نظر اقتصادی مرتبط - یک جامعه همسایه - شد. در برخی مناطق نروژ، حتی بخشی از زمین های قابل کشت تا قرن نوزدهم و در برخی نقاط حتی تا آغاز قرن بیستم. هنوز در ملک مشترک همسایه باقی مانده است. حتی امروزه نیز مالکیت اشتراکی برخی مناطق جنگلی، حقوق ماهیگیری و مناطق مرتعی در کوهستان حفظ شده است.

سنت های کمک متقابل جامعه هنوز در برخی مکان ها حفظ شده است و تا آغاز قرن ما در همه جا وجود داشت. نزدیکترین حلقه همسایگان جامعه - در یک سکونتگاه یا چند مزرعه نزدیک - یک تیم دائمی تشکیل دادند که متعهد به کمک به سازماندهی مراسم تعمید، عروسی یا تشییع جنازه برای هر خانواده بود. چنین مجموعه ای برای کمک متقابل بین نزدیکترین همسایگان نام ویژه ای دارد grannelag ( grannelag - انجمن همسایگان).

همین نوع کمک‌ها را همسایگان دور از کشورهای دیگر به خانواده ارائه می‌کردند، در صورتی که کمک یکی کافی نبود و خانواده نیازمند کمک می‌خواست. چنین انجمنی از اعضای جامعه دور، بلاگ نامیده می شود. بلاگ - گرد هم آوردن افراد بر اساس درخواست).

یکی از مهم‌ترین سنت‌های جامعه که تا به امروز ادامه دارد، کمک متقابل در زایمان یا دوگناد است. دوگناد). Dyugnad می تواند توسط هر عضو جامعه زمانی سازماندهی شود که به نیروی کار بیشتر از آنچه در مزرعه خود در دسترس است - برای شخم زدن بهاره، کاشت، برداشت محصول، و غیره. در تشییع جنازه پس از آن یک درمان.

تعطیلات

مورد احترام ترین جشن ها کریسمس و عید پاک هستند تا پایان قرن گذشته، هر بار قبل از تعطیلات کریسمس جشن سنت لوسیا (13 دسامبر) برگزار می شد. آن روز صبح، زیباترین دختر خانه ثروتمند، با اولین بانگ خروس، با لباسی سفید با روسری قرمز به دور کمر و با تاج فلزی که روی آن نه شمع می‌سوخت، وارد اتاق خروس شد. ، روی سرش او هنگام سرو قهوه و نان برکت می خواند. این تعطیلات نشان دهنده ورود نور توسط سنت لوسیا به فصل تاریک - برای تعطیلات کریسمس است. نام خود قدیس از این آمده است لوکس», « lys», "نور" به چه معناست؟

در آغاز قرن ما، این رسم به تدریج از بین رفت. اما از سال 1953 به ابتکار روزنامه بورژوازی Morgenposten در اسلو احیا شد. در 13 دسامبر، دختری که روز قبل را برای بازی در نقش لوسیا انتخاب کرد، همراه با شش دوست با لباس های سفید، در خیابان های شهر قدم می زند. تاج سنت لوسیا دارای چراغ‌های الکتریکی است که در فانوس‌های مات مانند شمع می‌سوزند. دختران از یتیم خانه ها و بیمارستان های پایتخت بازدید می کنند و هدایای کریسمس را تقدیم می کنند. سپس لوسیا به استکهلم می رود، جایی که لوسیاس از دیگر کشورهای اسکاندیناوی نیز می آید.

تعطیلات کریسمس "یول" نامیده می شود (ژوئیه). آنها چندین روز قبل، گاهی اوقات بلافاصله پس از جشن سنت لوسیا، برای یولد آماده می شوند - نان جشن می پزند، هدایایی برای کودکان تهیه می کنند، درخت کریسمس را با تزئینات آماده می کنند، خوک ها را سلاخی می کنند و سوسیس ها را پر می کنند.

در آستانه عید، بچه‌ها دسته‌های نان کوبیده نشده را روی تیرک‌های بلندی در حیاط می‌گذارند تا گنجشک‌ها و جوانان در روز تیرماه به خوبی سیر شوند.

از ساعت پنج عصر روز 24 دسامبر، زندگی تجاری در سراسر کشور متوقف می شود، مغازه ها، تئاترها، سینماها تعطیل می شوند و کار در کارخانه ها متوقف می شود. در خانواده ها وقتی همه در خانه جمع شده اند به شام ​​می نشینند. میز جشن با گوشت خوک سرخ شده، غاز، غذای ملی - فرنی فلتگرت، نوشیدنی های مست کننده و در پایان شام - قهوه با کیک کریسمس Yulekake سرو می شود. نیم قرن پیش، بنا به سنت دیرینه، مرسوم بود که این کیک را از آرد حاصل از آخرین دانه های برداشت شده در مزرعه می پختند. مقداری از یولکاکه تا اولین شخم نگه داشته می شد و شخم زن باید در حالی که روی گاوآهن می نشست یک تکه کیک می خورد. به نظر می رسید که این امر بر تداوم بین برداشت قبلی و جدید تأکید می کرد. گاهی اوقات کیک کریسمس با شکل های خمیر پخته شده خوکچه هایی که خوک را می مکند یا مرغی که روی تخم مرغ نشسته بود تزئین می شد (نماد رفاه). این سنت ها به سختی باقی مانده است.

تا پایان قرن نوزدهم. در شب کریسمس، یکی از مهمانان شام که مخفیانه رفت، یک حیوان عروسکی از کاه درست کرد و آن را زیر میز گذاشت. چنین حیوان عروسکی جولسون نام داشت ( ژولسون - پسر کریسمس). در برخی از مناطق نروژ، پوشاندن مجسمه نی در لباس مردانه مرسوم بود. در شب جشن 25 دسامبر، غذا و یک لیوان آبجو در کنار مترسک گذاشته شد. و اکنون این رسم در دره های کوهستانی وستلند یافت می شود، اما به طور کامل رعایت نمی شود. نروژی‌ها دو روز کریسمس را جشن می‌گیرند - 25 و 26 دسامبر - پیاده‌روی، نوشیدن، تفریح ​​و شب‌ها، مومداران اغلب در سورتمه سواری می‌کنند.

تا به امروز، رسم برپایی موکب های طنز مومرها در آستانه سال نو وجود دارد که مطمئناً یک جولسون نیز در میان آنها وجود دارد. او توسط یکی از بچه ها به تصویر کشیده شده است. مومرها سر بزی پر از یونجه را با ریش بلندی که از یدک کشیده شده است، بر روی چوب حمل می کنند. همه این آداب و رسوم نشان می دهد که تعطیلات کریسمس در ابتدا با نوعی رسم پیش از مسیحیت، ظاهراً کشاورزی، همراه بوده است. منشأ جشنواره لوسیا نامشخص است. ممکن است که در دوران پیش از مسیحیت نیز بوجود آمده باشد.

در پایان زمستان ماسلنیتسا - فاستلاون ( fastelavn). برای این تعطیلات، نان های گرد با دو عدد کشمش روی هر کدام پخته می شود، شبیه به اسلاوهای "لرک با چشم".

در یکی از یکشنبه های ماه مارس، بزرگترین جشنواره ورزشی سال در هولمنکولن برگزار می شود. مسابقات پرش اسکی تمام نروژی در اینجا برگزار می شود و این منظره نه تنها در میان ساکنان اسلو محبوب است. نروژی ها از نقاط مختلف کشور به اینجا می آیند.

عید پاک مانند کریسمس به مدت دو روز جشن گرفته می شود. همه موسسات، حتی سرگرمی، تعطیل است. برخی از ساکنان شهر معمولا به کوه یا جنگل می روند. در مناطق روستایی، عید پاک را در خانه جشن می گیرند و اقوام و همسایگان را دعوت می کنند.

در شب 23 تا 24 ژوئن، روز سانتا هانس (سنت جان) جشن گرفته می شود. دختران سر خود را با تاج گل تزئین می کنند، درختان بریده توس را در خانه هایشان می گذارند و کف آن را با گل های معطر می پاشند. جوانان از روی آتش های روشن می پرند و دور آنها می رقصند. بشکه های قیر قدیمی در سواحل رودخانه ها و آبدره ها سوزانده می شوند.

دو تعطیلات مدنی ملی در نروژ وجود دارد: 1 و 17 می. در اول ماه مه، تظاهرات در سراسر کشور سازماندهی شده است. این تعطیلات هم به عنوان جشن همبستگی بین المللی کارگران و هم به عنوان تعطیلات بهار و گل جشن گرفته می شود. با این حال، نسبت به عید پاک قبلی یا تعطیلات بعدی در 17 مه ساده تر است، شاید به دلیل موقعیت میانی آن بین دو تعطیلات مهم نروژ - مذهبی و ایالتی.

روز استقلال نروژ در 17 مه جشن گرفته می شود که یادبود قانون اساسی تصویب شده در سال 1814 در Eidsvoll است. در ساعت 10 صبح، دسته ای از دانش آموزان شروع می شود که در میان آنها ستون های دانش آموزان دبیرستانی که تا این روز از مدرسه فارغ التحصیل می شوند خودنمایی می کند. آن‌ها با کلاه‌های یکنواخت قرمز دانش‌آموزی راه می‌روند، دختران لباس‌های سفید پوشیده‌اند و میله‌ها را روی سرشان تکان می‌دهند - نمادی کمیک از مدرسه. بعد از بچه های مدرسه بزرگترها می آیند. رنگارنگ ترین بخش این صفوف مردم شهر همیشه ستون Bunnelag است - انجمنی دهقانی که در آن زنان و دختران لباس های محلی استان های مختلف را می پوشند.

ورزش و گردشگری

محبوب ترین ورزش ها اسکی، اسکیت سرعت و قایقرانی است. آنها واقعاً محبوب شده اند. از این گذشته، نروژ (و به طور کلی شمال اسکاندیناوی) زادگاه اسکیت ها و اسکی ها بود - حداقل اسکی های ورزشی، باریک و با سطح کف صاف. در مناطق کوهستانی غرب نروژ، اسکیت های استخوانی عامیانه - دونده ها - هنوز در برخی نقاط وجود دارند.

نروژ بیش از یک اسکی باز و اسکیت باز برجسته در کلاس جهانی - قهرمان اروپا و جهان - به بشریت داده است. نروژی ها اسکی و اسکیت را به معنای واقعی کلمه از دوران کودکی شروع می کنند. اسکی بخشی اجباری از آموزش بدنی دانش آموزان مدرسه در هر شهر و مدرسه روستایی نروژ است. در طول دو دهه گذشته، مسابقات قایقرانی، فوتبال و به ویژه هاکی روی یخ به طور فزاینده ای در کشور محبوب شده است.

یک ورزش نسبتاً محبوب در این کشور کوهنوردی و صخره نوردی است. با این حال، در خود نروژ قله‌های مرتفع خاصی وجود ندارد، اگرچه دیواره‌های صخره‌ای بسیار پیچیده از نظر فنی به ارتفاع چند صد متر وجود دارد. بنابراین، نروژی‌ها در حالی که در کشور خود در قله‌های کم ارتفاع تمرین می‌کنند و بالاترین تکنیک‌های صعود را انجام می‌دهند، صعودهای ورزشی بزرگی را در خارج از کشور انجام می‌دهند - در کوه‌های آلپ، در قلمرو دانمارکی گرینلند و در هندوکش، جایی که آنها هر دو قله دنیای تیراک را فتح کردند. اما چنین صعودهای طولانی فقط برای بخش ثروتمندتر ورزشکاران قابل دسترسی است.

در 30 سال گذشته، به ویژه به دلیل مشکلات ارزی پس از جنگ، نروژ درهای خود را به روی گردشگران خارجی گشوده است. خدمت به آنها، تهیه غذا، مسکن و حمل و نقل شاخه جدیدی از اقتصاد را تشکیل می داد. گردشگری خارجی به بهبود و گسترش شبکه راه‌ها، ساخت کمپینگ‌ها و کلبه‌های کوهستانی متعدد و پیدایش صنعت ویژه در صنایع سبک برای تولید تجهیزات توریستی کمک کرد. در دهه گذشته، تعداد گردشگران بازدید کننده به 1 میلیون نفر در سال رسیده است (از سوئد، سپس از دانمارک، انگلستان، آلمان، ایالات متحده آمریکا و غیره) -