24.03.2023

مدیریت ذهن و ذهن یک فرد. سه تمرین ساده برای یادگیری نحوه کنترل ذهن


مغز ما مرکز احساسات ماست. رفتار را تعریف می کند و دنیای ما را می آفریند. این مغز است که درک و احساس می کند. همه چیز از مغز شروع می شود و به مغز ختم می شود. نحوه عملکرد مغز ما کیفیت زندگی ما را تعیین می کند: چقدر خوشحال هستیم، چگونه با دیگران ارتباط برقرار می کنیم، چقدر در حرفه خود موفق خواهیم بود.

«برای هدایت روح به سوی عیسی، شناخت ماهیت انسان و بررسی ذهن انسان ضروری است» TS 4-67.

مغز تعیین می کند که چقدر با خدا نزدیک یا برعکس چقدر فاصله داریم. این در مغز ماست که چه نوع همسری خواهیم شد، در مدرسه چگونه رفتار خواهیم کرد، آیا با فرزندانمان عصبانی خواهیم شد، آیا در رسیدن به اهدافمان ثابت قدم خواهیم بود یا خیر. اگر مغز ما به درستی کار کند، به عنوان یک قاعده، ما موفق می شویم به آنچه می خواهیم برسیم. وقتی رفتار غیرعادی می شود، اغلب معلوم می شود که نوعی نقص در کار "رایانه" ما - مغز وجود دارد. خداوند راز حفظ مغز ما را در کتاب مقدس به ما آشکار کرد: «قلب خود را بر همه چیز حفظ کن، زیرا چشمه های حیات از آن بیرون است.» . امثال 4:23. منظور خدا در اینجا البته نه عضله قلب، بلکه مغز ما به عنوان کانون، منبع افکار، نیات و رفتار ماست.

سیستم لیمبیک مغز

«کسی که ذهن را آفریده و امکانات آن را می‌داند، رشد انسان را متناسب با استعداد او تعیین کرده است». صفحه 41. «کتاب مقدس حاوی اصول واقعی روانشناسی است. تحت هدایت روح القدس، ذهن که کاملاً وقف خداوند است، به طور هماهنگ رشد می کند و نیروهای جدیدی را برای دستیابی و انجام دستورات خداوند دریافت می کند. او فهیم تر می شود، قضاوت هایش سنجیده تر می شود.»

وزیران انجیل ص285.

  1. سیستم لیمبیک عمیق در مرکز مغز قرار دارد. این سیستم به اندازه یک گردو دارای تعداد زیادی عملکرد است که هر کدام برای رفتار انسان حیاتی است. این قسمت از مغز مسئول تنظیم عاطفی بدن است. هنگامی که فعالیت این سیستم کاهش می یابد، ما در یک چارچوب مثبت و خوش بینانه قرار می گیریم. اگر این ناحیه "بیش از حد گرم" یا بیش فعال باشد، وضعیت عاطفی فرد بدتر می شود. التهاب در سیستم لیمبیک عمیق منجر به احساسات دردناک می شود. نتایج جدید مطالعات افسردگی در آزمایشگاه‌های دیگر در سراسر جهان نیز از این موضوع پشتیبانی می‌کند.
  2. رنگ‌آمیزی احساسی که سیستم لیمبیک ما به ما می‌دهد نوعی فیلتر است که از طریق آن همه رویدادهایی را که رخ می‌دهند درک می‌کنیم. این رویدادها بسته به وضعیت سیستم لیمبیک رنگ عاطفی پیدا می کنند. (مثال: شما در حال گفتگوی خنثی یا مثبت با فردی هستید که سیستم لیمبیک او در حال حاضر بیش از حد فعال است. همکار شما هر چیزی را که گفته می شود به شیوه ای منفی تفسیر می کند).
  3. سیستم لیمبیک عمیق مغز نیز مسئول انگیزه و آرزوها است. این به ما کمک می کند تا در صبح "روشن" کنیم، به اقدامات در طول روز کاری.
  4. تشکیلات لیمبیک عمیق مستقیماً با توانایی فرد در ایجاد دلبستگی و برقراری ارتباط مرتبط است. مسئول مکانیسمی است که ما را قادر می سازد با دیگران ارتباط برقرار کنیم.
  5. سیستم لیمبیک ارتباط مستقیمی با حس بویایی دارد. از بین حواس پنجگانه، سیستم بویایی تنها سیستمی است که در آن اندام حسی مستقیماً به مرکز مغز متصل است. اطلاعات حواس دیگر (بینایی، لامسه، شنوایی، چشایی) ابتدا به «نقطه حمل و نقل» و از آنجا به مقصد، یعنی به مناطق مختلف مغز ارسال می شود. به همین دلیل است که بوها می توانند چنین تأثیر قدرتمندی بر وضعیت عاطفی ما داشته باشند.
  6. تحقیقات تأیید می کند که سیستم لیمبیک عمقی در زنان بزرگتر از مردان است. این امر از یک سو به زنان مزایایی می دهد و از سوی دیگر آنها را آسیب پذیرتر می کند. زنان بیشتر از مردان توسط احساسات هدایت می شوند و آنها را بهتر بیان می کنند. برقراری ارتباط و ایجاد دلبستگی برای آنها آسان تر است. بنابراین زنان بیشتر در امر تربیت فرزندان نقش دارند. هیچ جامعه ای روی زمین وجود ندارد که برعکس باشد. به همین دلیل (داروهای OTC در اندازه های بزرگتر)، زنان بیشتر مستعد افسردگی هستند. زنان سه برابر بیشتر در معرض اقدام به خودکشی هستند.

توابع GLS:

  • وضعیت عاطفی ما را تعیین می کند.
  • تعیین می کند که کدام رویدادها از نظر داخلی مهم هستند.
  • حافظه عاطفی وقایع روشن را حفظ کنید.
  • تنظیم انگیزه؛
  • کنترل اشتها و چرخه خواب و بیداری؛
  • تشکیل پیوست ها را مدیریت می کند.
  • به طور مستقیم حس بویایی را کنترل می کند.

اختلال در عملکرد SFS ناشی از شرایط خارجی است که وابستگی های موجود بین افراد را از بین می برد. سه مورد رایج ترین عبارتند از:

مرگ، طلاق، سندرم آشیانه خالی.

مرگ

بسیاری از بازماندگان غم و اندوه تجربه درد شدید فیزیکی را به یاد می آورند. این حاصل تخیل نیست. غم و اندوه اغلب باعث فعال شدن مراکز درد در مغز می شود که در مجاورت GLS قرار دارند. جالب است بدانید که افرادی که در طول زندگی خود با متوفی رابطه خوبی برقرار کرده اند، غالباً زودتر از کسانی که رابطه آنها با آن مرحوم پر از دردسر و تلخی شده است، بر اندوه غلبه می کنند. این با این واقعیت توضیح داده می شود که روابط خوب خاطرات عاطفی خوبی را پشت سر می گذارند که به نوبه خود درد از دست دادن را بهتر التیام می بخشد. خاطرات غم و اندوه و بی عدالتی، نزاع و ناتوانی در توافق با احساس گناه و ناتوانی در اصلاح چیزی همراه است. این به بهبود زخم های روحی کمک نمی کند و اختلالات عاطفی بر خلاف عقل سلیم عمیق تر هستند. (عقل سلیم این است که در تئوری، انسان باید احساس آرامش کند: منشا مشکلات او از بین رفته است!)

طلاق

طلاق می تواند استرس زاترین چیزی باشد که یک فرد می تواند تجربه کند. گاهی اوقات از دست دادن همسر در اثر طلاق سخت تر از مرگ است. بین افراد متصل در "سطح لیمبیک" یک ارتباط قوی شکل می گیرد. این عامل است که اغلب باعث ناتوانی زن در ترک شوهر بدسرپرست می شود. تلاش برای شکستن این ارتباط می تواند منجر به نقض جدی شود و زن به معنای واقعی کلمه احساس حقارت می کند، گویی که با از دست دادن این مرد، بخشی از خود را از دست داده است. در واقع، به ندرت خشونت بین دو نفر بیشتر از ظلم کسانی است که طلاق می گیرند. آنها تمام احساس عدالت را از دست می دهند و هر کاری می کنند تا بیشترین درد را به دیگری تحمیل کنند. به همین دلیل است که خداوند به طور مستقیم و کاملاً تیز نگرش خود را نسبت به طلاق تعریف می کند: "من از طلاق متنفرم!" مال. 2:14-16. (ترجمه اوکراینی)

سندرم لانه خالی

هر چقدر هم که نوجوانی هم برای بچه ها و هم برای والدینشان سخت باشد، قوی ترین پیوند بین آنها همچنان وجود دارد و از بین رفتن آن منجر به استرس شدید می شود. بسیاری از همسران که مدتی پس از خروج فرزندان برای "شنا" مستقل با هم زندگی می کردند، متوجه می شوند که چیزی برای صحبت کردن ندارند، نیازی به برقراری ارتباط نیست، احساس تنهایی، ویرانی، افسردگی به وجود می آید. آنها شروع به سرزنش یکدیگر برای اشتباهات کوچک، اشتباهات و تخلفات می کنند. این منجر به جو روانی منفی شدید در خانواده می شود. جدایی از فرزندان گاهی منجر به طلاق همسران می شود.

ما به خوبی فکر می کنیم. اصلاح تخلفات.

«در نهایت، برادران من، هر چه که راست است، هر چه محترم است، هر چه عادلانه است، هر چه پاک است، هر چه دوست داشتنی است، هر چه باشکوه است، هر چه فضیلت و ستایش است، درباره آن فکر کنید.» فیلیپ. 4:8.

آگاهی ما خلق و خوی کلی خاصی دارد که تا حد زیادی با نوع افکاری که بازدید می کنیم تعیین می شود. هنگامی که GLS بیش فعال است، فیلترهای آگاهی ما در حالت "منفی" کار می کنند. برای کسانی که افسرده هستند، افکار مرتباً یکی پس از دیگری به سرشان می‌آید که خلق و خوی آنها بیشتر خراب می‌شود. در مورد گذشته - فقط با حسرت، در مورد حال - با ناامیدی، و با اضطراب به آینده نگاه کنید. به دلیل تنش درونی، فرد ممکن است رفتاری دافعه داشته باشد. این به نوبه خود او را بیشتر از دنیای بیرون منزوی می کند. برعکس، فردی که دارای تفکر و خلق مثبت است، احساس خوشبختی و اعتماد به نفس را از خود ساطع می کند، برقراری ارتباط با چنین فردی آسان تر است. مثبت اندیشی به شما کمک می کند تا در زندگی موفق تر شوید. آنچه همیشه در سر ما می گذرد بر رفتار ما تأثیر می گذارد، می تواند مخرب باشد یا به ما یک مزیت اضافی بدهد.

برای اصلاح نقض GLS، باید به طور مداوم بر تفکر خود نظارت کنید. متأسفانه جایی نیست که علم بیاموزند، چگونه درست فکر کنیم، چگونه افکاری را که به ذهنمان می رسد تجزیه و تحلیل کنیم. اکثر مردم نقش مهمی را که افکار ما ایفا می کنند را درک نمی کنند و به عادات فکری که ایجاد می کنند توجه نمی کنند.

آیا می دانستید که هر فکری که به ذهن شما خطور می کند یک تکانه الکتریکی به مغز شما می فرستد. افکار در واقع دارای خواص فیزیکی هستند. آنها واقعی هستند! آنها تأثیر عمیقی بر هر سلول بدن ما دارند. هنگامی که ذهن ما با افکار منفی زیادی پر می شود، این برای وضعیت FLS مضر است و منجر به اختلالات مربوط به آن می شود که با تحریک پذیری، بدخلقی، افسردگی و غیره ظاهر می شود. یکی از موثرترین راه ها برای احساس بهتر است. تا یاد بگیری افکارت را کنترل کنی

"شما باید با مشکلات فکری که مستلزم به کارگیری بهترین استعدادهای فکری شماست، مقابله کنید." (R-و-G).

چند قدم برای کمک به شما برای کنترل افکارتان

مرحله 1

درک کنید که افکار شما واقعی هستند

  • شما یک ایده دارید.
  • مغز شما مواد شیمیایی آزاد می کند.
  • یک تکانه الکتریکی به مغز ارسال می شود.
  • شما دقیقا متوجه می شوید که به چه چیزی فکر می کنید.
  • فکر واقعاً بر احساسات شما تأثیر می گذارد.

گام 2

توجه داشته باشید که یک فکر منفی چگونه بر بدن شما تأثیر می گذارد

هر بار که یک فکر شیطانی، یک فکر ناخوشایند، یک فکر غم انگیز، یک فکر بد خلق می کنید، مغز شما مواد شیمیایی ترشح می کند که باعث می شود بدن شما احساس بدی داشته باشد و FLS را فعال می کند. آخرین باری که عصبانی بودی یادت هست؟ بدن شما در این مدت چگونه رفتار کرد؟ برای اکثر افراد، هنگام عصبانیت، ماهیچه هایشان سفت می شود، ضربان قلبشان افزایش می یابد، کف دستشان شروع به عرق کردن می کند، گاهی اوقات احساس سرگیجه می کنند و فشار خونشان بالا می رود. بدن شما، ارگانیسم شما به هر فکر منفی واکنش نشان می دهد.

دلیل دیگری برای ظهور افکار منفی خود به خودی وجود دارد.

«هزاران سال است که شیطان روی ذهن انسان آزمایش می‌کند و آن را به خوبی مطالعه کرده است. در این روزهای آخر، او با ترفندهای حیله گرانه خود، ذهن انسان را با ذهن خود پیوند می دهد و با افکارش به انسان الهام می بخشد. او این کار را به قدری زیرکانه انجام می دهد که شخصی که تحت تأثیر او قرار می گیرد حتی متوجه نمی شود که این افکار به میل شیطان توسط شیطان الهام می شود. فریبکار بزرگ انتظار دارد آنچنان ذهن زن و مرد را به هم ریخته باشد که صدایی جز صدای او شنیده نشود. ام اس، ص. 111.

مرحله 3

به چگونگی تأثیر افکار مثبت بر بدن توجه کنید.

هر زمان که یک فکر شاد، یک فکر مهربان، یک فکر خوشایند و امیدوار کننده دارید، مغز شما مواد شیمیایی ترشح می کند که به بدن شما احساس خوبی می دهد. برای اکثر افراد وقتی شاد هستند، ماهیچه‌ها شل می‌شوند، قلب آرام می‌زند، کف دست‌ها خشک می‌شوند، تنفس آهسته‌تر و یکنواخت‌تر می‌شود، لبخند بر روی صورت وجود دارد، حتی اگر در تاریکی قابل مشاهده نباشد.

«ما نیاز به احساس دائمی از قدرت شرافت بخش افکار ناب داریم. تنها امنیت هر روحی درست فکر کردن است. «همانطور که افکار در جان اوست، او نیز چنین است» (امثال 23:7). RHL.

مرحله 4

در نظر بگیرید که افکار بد افکار شما را آلوده می کند.

افکار قدرت زیادی دارند. آنها می توانند به بدن و ذهن شما احساس خوبی یا بدی بدهند. هر سلول بدن شما تحت تأثیر هر فکر شما قرار می گیرد. به همین دلیل است که وقتی افراد شوک عاطفی شدیدی را تجربه می کنند، اغلب دارای اختلالات فیزیکی صرفاً - سردرد، ناراحتی روده و غیره هستند (مثال: مکالمات ناخوشایند هنگام غذا خوردن می تواند منجر به استفراغ، اسهال شود).

پزشکان معتقدند افرادی که تفکر منفی دارند بیشتر در معرض ابتلا به سرطان هستند. اگر بتوانید افکار مثبت بیشتری بیندیشید، بهزیستی شما بهبود می یابد. افکار منفی ذهن، بدن و FLS شما را آلوده می کند، همانطور که آلودگی محیط طبیعی در مجاورت یک شهر بزرگ، نفس، درختان، میوه های باغ ها و باغ ها را آلوده می کند.

مرحله 5

درک کنید که افکار خودانگیخته منفی شما همیشه حقیقت را به شما نمی گوید.

اگر به طرز فکر خود فکر نکنید، افکار خود به خود به سراغ شما می آیند و لزوماً درست نیستند. افکار شما همیشه حقیقت را به شما نمی گوید و حتی گاهی اوقات به شما دروغ می گویند. شما نباید هر فکری که به ذهنتان می رسد را باور کنید. بسیار مهم است که پیگیری کنید که آیا آنها به شما کمک می کنند یا مانع شما می شوند. متأسفانه، اگر هرگز افکار خود را بررسی نکنید، شروع به باور آنها می کنید که گویی همه آنها حقیقت دارند.

مرحله 6

با افکار خود به خودی منفی بحث کنید

می توانید ذهن خود را طوری تربیت کنید که مثبت کار کند و به شما امید بدهد، یا می توانید اجازه دهید منفی بماند و شما را ناامید کند. این انتخاب شماست. یکی از راه‌های تغییر طرز فکر این است که خود را دوباره در حال تفکر منفی و پاسخ دادن به آن افکار قرار دهید. وقتی افکار بد را حذف، تصحیح یا متوقف می کنید، قدرت آنها را از خود سلب می کنید.

«قدرت خویشتن‌داری با ورزش مداوم افزایش می‌یابد و در نهایت کاری که در ابتدا دشوار به نظر می‌رسد با تکرار مداوم آسان‌تر و آسان‌تر می‌شود تا زمانی که افکار و اعمال درست به عادت تبدیل شوند. اگر بخواهیم می‌توانیم از هر چیز ناشایست و پستی روی گردانیم، به سطح بالاتری برسیم، مردمی محترم و محبوب خدا شویم. وزارت شفا، ص 491.

مرحله 7

مسیرهای افکارتان را اصلاح کنید

تصور کنید که مغز شما یک راه آهن بزرگ با مسیرهای زیادی است که قطارهای باری در جهات مختلف حرکت می کنند. آنها قبلاً کار شده، لنگر انداخته شده اند، توسط ما تأیید شده اند و طبق برنامه خود کاملاً کار می کنند. هر یک از این ترکیبات یک فکر خود به خودی منفی (NSM) است. آنها غر می زنند، استراحت نمی دهند، گاهی بدون توقف پرواز می کنند و گاهی برای مدت طولانی در ایستگاه ما می مانند. اگر این یکی از ترکیبات غوغایی است، چه چیز دیگری می توانید تحمل کنید. و اگر 10، 20 یا 30 وجود دارد؟ غیر قابل تحمل می شود. این "قطارها" تا کی در سر ما غوغا می کنند؟ ما به آنها اجازه این کار را می دهیم، این عادت ما شده است و این طرز تفکر ما را به نابودی می کشاند.

«و به این امید که گناهانی را که برای مدتی گرامی داشتید، به آسانی ترک شود، چاپلوسی نکنید. این اشتباه است. هر گناه گرامی به طور پیوسته شخصیت را ضعیف می کند و عادات زیانبار را تقویت می کند. نتیجه این امر زوال جسمی، روحی و اخلاقی است. شما می توانید از کارهای نادرست خود پشیمان شوید و به راه راست بازگردید، اما ذهنیت شما که در تماس طولانی با گناه شکل گرفته است، تشخیص خوب و بد را دشوار می کند. و عادات بدی که شما ایجاد کرده اید توسط شیطان برای حمله مجدد به شما استفاده خواهد شد. دروس شیء، ص 281.

لازم است که کار "ایستگاه" مغز خود را مرتب کنید. یکی از راه‌های مقابله با تند و تیز واگن‌های قطار این است که این افکار را یادداشت کنید و به آنها پاسخ دهید. به عنوان مثال: "شوهر من هرگز به من گوش نمی دهد." آن را بنویسید. سپس یک پاسخ منطقی در کنار او بنویسید: «او اکنون به من گوش نمی دهد زیرا وقت ندارد یا چیزی حواس او را پرت می کند. او معمولاً به من گوش می دهد.» با نوشتن افکار منفی و پاسخ به آنها، قدرت آنها را سلب می کنید و بهزیستی شما به طور قابل توجهی بهبود می یابد.

راه های کنترل افکار

9 راه وجود دارد که افکار شما می توانند باعث شوند فکر کنید همه چیز بدتر از آنچه هست است. به آن فکر کنید که نه "قطار باری" در سر شما می گذرد.

مسیر شماره 1. افکاری از دسته "ابدی یا هرگز."

فرض کنید شوهر شما از چیزی اذیت شده است، ناراحت است و صدایش را بلند می کند. بلافاصله این فکر به ذهن شما خطور می کند: "او همیشه سر من فریاد می کشد!"، حتی اگر صدایش را زیاد بلند نکند. با این حال، صرف این فکر که «او همیشه سر من فریاد می‌زند» آنقدر ناخوشایند است که به خودی خود شما را ناراحت می‌کند. بنابراین، سیستم لیمبیک شما را ناراحت می کند. از کلمات دسته «همه یا هیچ» استفاده نکنید. (به عنوان مثال: برای همیشه، همیشه، هرگز، هیچ کس، همه، همیشه). عبارات بسیار محبوبی از این کلمات ایجاد می شود: "او همیشه مرا تنظیم می کند" ، "همه از من استفاده می کنند" ، "همه چیز با من درست نیست" و غیره. "راه آهن" ذهنی ما. هنگامی که خود را در این دسته بندی های "مطلق" گرفتار کردید، این صف بندی غوغایی را متوقف کنید و خود را مجبور کنید مواردی را که این ادعاها را رد می کند، به خاطر بسپارید.

مسیر شماره 2. بر روی بد تمرکز کنید.

در این حالت افکار شما فقط جنبه منفی موقعیت را منعکس می کند و هر مثبتی را نادیده می گیرد. اگر چند نفر به شما ارزیابی مثبتی از رویدادی که برگزار کردید دادند، راضی و سپاسگزار هستید. اما پس از آن دو نفر دیگر آمدند و به شما گفتند که همه چیز آنقدر عالی نبوده است، کدام اظهارات تأثیر قوی تری خواهند داشت؟ البته اون دوتا چرا؟ ما توجه خود را روی موارد منفی متمرکز کرده ایم. شبیه مگس در پماد در بشکه عسل است. اگر توجه مان به آن منفی باشد، رفاه ما را از بین می برد. مثل یک قطار پر سر و صدا می‌ماند که آرامش و سکوت را شکست. بیایید راه منحرف کردن توجه از منفی را به یاد بیاوریم و یک فکر را روی یک تکه کاغذ بنویسیم. در مقابل، در مورد این موضوع مثبت بنویسید.

FLS ما می‌تواند چیزهای زیادی از کتاب «پلیانا» النور پورتر بیاموزد. تمرکز بر روی بد در هر شرایطی باعث می شود احساس بدی داشته باشید. اصرار ندارم با عینک رز به دنیا نگاه کنم. پیشنهاد می‌کنم فعالانه به دنبال چیزهای خوب باشید تا با مثبت‌اندیشی و خوش‌بینی جهانی که اغلب در آن منفی‌گرایی را تجربه می‌کنید، تعادل برقرار کنید.

مسیر №3. روشن بینی و ذهن خوانی.

این به مواردی اشاره دارد که با فکر کردن به رویدادهای آینده، از بین چندین گزینه برای توسعه یک موقعیت، فرد نامطلوب ترین را انتخاب می کند. تصور کنید که در حال رانندگی از محل کار به سمت خانه هستید و تصویر زیر را برای خود ترسیم کنید: آپارتمان یک خرابه است و هیچکس منتظر شما نیست. زمانی که با ماشین به سمت خانه می روید، قبلاً با این رسوایی آشنا شده اید. و به محض اینکه دیدید چیزی در جای خود نیست یا خانواده برای ملاقات شما عجله نمی کنند، منفجر می شوید و در نتیجه کل عصر را خراب می کنید. "Rumbling Predictor Compound" به شما احساس خیلی بدی می داد. پیش‌بینی‌هایی از این دست بسیار مضر هستند، زیرا با انتظار چیزی ناخوشایند، به معنای واقعی کلمه مجبور به اتفاق ناخوشایند می‌شوید.

حتی بدتر است اگر فکر کنیم می دانیم دیگران چه فکر می کنند. "او از دست من عصبانی است!"، "او این کلمات را در مورد من گفت"، "آنها این کار را عمدا انجام دادند تا به من نشان دهند ...". باید به خاطر داشته باشید که اگر ناگهان شخصی به شما نگاه اشتباهی کرد، این بدان معنا نیست که او علیه شما ادعایی دارد. ظاهر ممکن است به مشکل فرد و سلامت او (سردرد یا یبوست) مربوط باشد. شما نمی توانید ذهن دیگران را بخوانید. تا زمانی که دیگران به شما نگویند نمی توانید بفهمید واقعاً چه فکری می کنند. این حتی برای افراد بسیار نزدیک به شما نیز صدق می کند. اگر چیزی را متوجه نشدید، از آن شخص بخواهید توضیح دهد. از چنین "ترکیب خروشان و مضر" در سر باید در اسرع وقت دفع شود.

مسیر شماره 4. فکر کردن با احساسات.

این زمانی اتفاق می افتد که شما بی پروا به احساسات منفی خود اعتماد کنید. با خود می گویید: «احساس می کنم اینطور نیست، پس همینطور است». در همین حال، احساسات یک پدیده پیچیده است، اغلب آنها بر اساس تجربه روشن از گذشته هستند. احساسات اغلب فریب می دهند، اما بسیاری به احساسات، احساسات خود اعتماد می کنند، با وجود این واقعیت که آنها هیچ مدرکی دال بر درست بودن این احساسات ندارند. وقتی چنین قطار باری حرکت می کند، اولین فکرش این است: "احساس می کنم ..." و شروع می کند: "احساس می کنم که آنها مرا باور نمی کنند" ، "احساس می کنم که تو مرا دوست نداری" ، "احساس می کنم یک بازنده» و غیره. به محض اینکه یک احساس منفی شدید به شما رسید، آن را دور بریزید. بررسی کنید که آیا پشتیبان گیری شده است یا خیر. آیا دلیل واقعی برای این فکر کردن وجود دارد؟ یا احساسات شما بر اساس اتفاقات گذشته است؟ واقعیت را از احساسات جدا کنید.

مسیر №5. گناه.

احساس گناه به ما کمکی برای زندگی نمی کند. این به ویژه در مورد سیستم لیمبیک عمیق صادق است. در واقع، احساس گناه اغلب باعث می شود که برخلاف میل خود عمل کنیم. این زمانی خود را نشان می دهد که ما شروع به فکر کردن در قالب "باید"، "باید"، "باید" کنیم. "من باید این کار را انجام دهم"، "من باید برای بچه ها وقت بگذارم"، "قطعاً باید دفتر را تمیز کنم."

ویژگی روان ما به گونه ای است که به محض اینکه فکر می کنیم چیزی مدیون هستیم، خود به خود شروع به نخواستن آن می کنیم. باید از عبارت دیگری استفاده می شد: "من می خواهم این کار را انجام دهم"، "به نفع ماست اگر زمان بیشتری را با بچه ها بگذرانیم"، "می خواهم شوهرم را راضی کنم و دفتر را تمیز کنم." و غیره احساس گناه در برخی موارد مولد نیست. فقط در صورتی خوب است که گناه واقعاً موجود باشد و خلاصی از گناه لازم باشد.

مسیر شماره 6. میانبرها.

به محض اینکه یک برچسب منفی به خود یا شخص دیگری «چسبانید»، فرصت نگاه کردن به موقعیت را از دست می دهید. نمونه هایی از برچسب های منفی عبارتند از: "احمق"، "من این را نمی فهمم"، "او بی مسئولیت است"، "بی ادب"، "متکبر"، و غیره. برچسب های منفی بسیار مضر هستند، زیرا هر زمان که از یکی از آنها در رابطه با به خود یا دیگران، ناخودآگاه این شخص یا خودتان را با تمام «بی ادب» یا «غیر مسئولانه» که قبلاً ملاقات کرده اید مرتبط می دانید. بنابراین، فرصت ارتباط با او را به عنوان یک فرد جدا از خود سلب می کنید.از برچسب های منفی دوری کنید.

مسیر شماره 7. جستجوی گناه.

جستجوی مجرم بسیار مضر است. با مقصر دانستن چیزی یا کسی برای مشکلات خود، خود قربانی منفعل شرایط می شوید و تغییر این وضعیت را بسیار دشوار می کنید. اولاً فردی را که در کنار شما راه می‌رود از دست می‌دهید و او را به خاطر دلایل مشکلات سرزنش می‌کنید و ثانیاً هرگز چنین مشکلاتی را حل نمی‌کنید. یک رویکرد سازنده در چنین شرایطی، لغو "ذخیره کالایی" است که در ایجاد تفکر عادی اختلال ایجاد می کند. وقتی دیگران را مسبب مشکلات خود می‌دانیم، نمی‌توانیم زندگی خود را تغییر دهیم. این "بازی سرزنش" مشکوک توانایی ما را برای تأثیرگذاری بر آنچه اتفاق می افتد مختل می کند. از افکار اتهامی خودداری کنید. ما باید مسئولیت شخصی مشکلات خود را قبل از شروع حل آنها بپذیریم.

نه چندان آسان - فکر خود را تغییر دهید. این خیلی کار است. اما اگر خودمان بخواهیم این کار را انجام دهیم، آنگاه به هدف نهایی کنترل فکر نمی رسیم. در هر چنین موقعیتی، ما باید به یاد داشته باشیم که هر روز یک مبارزه برای روح ما، برای ذهن ما است. اگر متوجه شویم که افکارمان بر ما سنگینی می کند و با آنها کنار نمی آییم، روح نبوت به ما توصیه های جهانی می کند.

«هر روز صبح خودت، روح، جسم و روحت را وقف خدا کن. فداکاری خود را عادت دهید و بیشتر و بیشتر به ناجی خود اعتماد کنید. صبح در ابتدای روز به او بگویید: «من فقط صاحب یک روز هستم. و در این روز، من بهترین کار را انجام خواهم داد. من از استعداد گفتاری خود استفاده خواهم کرد تا نعمتی برای دیگران باشم. من صبر، مهربانی، زیاده روی نشان خواهم داد تا فضایل مسیحی امروز در من رشد کند.

"ما برای استفاده درست از قوای فکری خود به فیض دگرگون کننده خدا نیاز داریم." RHL، ص 779.

آنها می گویند که امکانات مغز انسانمحدود نیستند. در واقع، چقدر اطلاعات برای زندگی ما در آن قرار می گیرد - ضروری و غیر ضروری! یک اطلاعات مورد تقاضای ما است، ما به صورت دوره ای از آن استفاده می کنیم، خوشحال می شویم که دیگری را فراموش کنیم، اما به دلایلی دائماً ما را دنبال می کند و در عمل از ما استفاده می کند. آیا ممکن است یاد بگیریم آنچه را که نیاز داریم به خاطر بسپاریم و آن وقایعی را که خاطرات آنها آزارمان می دهد فراموش کنیم؟ مگر می شود اصلاً به چیزی فکر نکرد؟

به خاطر سپردن اطلاعات صحیح

احتمالا همه به یاد دارند دوران کودکیبهترین راه برای یادگیری یک آیه، تصور وقایع و اعمال توصیف شده بصری است. از این تکنیک می توان با خیال راحت برای به خاطر سپردن اطلاعات لازم استفاده کرد. مغز ما به تداعی ها خیلی خوب پاسخ می دهد. علاوه بر این، هر چه انجمن مضحک و غیر استاندارد باشد، احتمال به خاطر سپردن آن بیشتر است.

می توان حفظ کردنهر کلمه ای (عنوان یک فیلم، یک کتاب، یک توقف)، به خودی خود باعث ایجاد یک ارتباط کمی عجیب با خود نام، یا هر کلمه اضافی دیگری می شود و سپس به سادگی ارتباط حاصل را به شی مورد نظر "پیوست" می کند. همسایه برای تنظیم یک تداعی، کلمات یا اشیایی را انتخاب کنید که از نظر معنی به هم مرتبط نیستند. به عنوان مثال، یک تمساح و صابون. به این فکر کنید که چگونه می توان آنها را به هم وصل کرد، و این حماقت است که مغز با لذت به یاد می آورد و با آن کلمه یا نامی را که شما نیاز دارید به خاطر می آورد. به تمساح در یک حمام حباب فکر کنید، عنوان کتاب بلافاصله به ذهن شما خطور می کند.

راهی به همان اندازه کارآمد یاد آوردن- برانگیختن احساسات زنده در لحظه به خاطر سپردن است. خوب، برای مثال، شما می توانید یک درس انگلیسی در یک محیط غیرمعمول داشته باشید: دوچرخه سواری، پیاده روی در باران شدید، یا فقط در یک پیک نیک. خواهید دید، هر موضوعی در پس زمینه رویدادهای عاطفی برای مدت طولانی در حافظه شما "سقوط" می کند. ساده ترین راه برای به خاطر سپردن وقایعی که اغلب در زندگی روزمره از آنها استفاده می کنیم این است که آن را با یک آهنگ مرتبط کنیم. و حالا، به محض اینکه ملودی آشنا به صدا در می آید، بلافاصله «تکنیک ماکرامه بافی» را به یاد می آورید.

چگونه مشکلات را فراموش کنیم؟

احساسات به نظر می رسد اصلابا مغز ارتباط ندارند، اما اطلاعات را به وضوح در آن حک می کنند. این خاطرات واضح ما را از اتفاقات ناخوشایندی که تجربه کردیم توضیح می دهد. استرس، درد، ناامیدی، رنجش - همه اینها احساساتی هستند که به مغز کمک کردند وقایع را به خاطر بسپارند و اکنون آنها را دوباره و دوباره برای ما تکرار می کند. می توانید سعی کنید از شر خاطرات دردناک خلاص شوید. احساس را در تصویر حافظه جایگزین کنید. مناسب ترین احساس طنز خواهد بود. یک «سینما برعکس» را تصور کنید و ذهنی به ابتدای داستان ناخوشایند خود بازگردید. حال تصور کنید که وقایع کمی متفاوت پیش می روند.

مثلا، سوء استفاده کننده شما- یک شخصیت افسانه ای با کلاه گیس خنده دار و با صدای "کارتون". یا می توانید خود را در یک نقش کمدی تصور کنید و موقعیتی ناخوشایند را به عنوان یک صحنه خنده دار بازی کنید. اغراق کنید، نترسید! بگذارید همه چیز به مضحک ترین و پوچ ترین برسد. از ته دل بخندید، احساس روشنی دریافت کنید. به عنوان یک قاعده، چنین رویدادی با دو "تحمیل" احساسات پاک می شود، برای مغز بی اهمیت می شود. او به دنبال وقایع روشن تری برای به خاطر سپردن خواهد بود.

چگونه می توانید غیر ضروری را حذف کنید اندیشه ها? و سعی کنید آن را "پاک کنید"! هر روشی برای پاک کردن اطلاعات انجام خواهد شد. می توانید تخته سیاهی را تصور کنید که افکار منفی خود را با گچ نوشته اند و فقط با یک پارچه آن را پاک کنید. یا از روش های مدرن استفاده کنید، آنها به اندازه کافی آسان برای تجسم هستند. آیا می دانید چگونه یک دیسک را فرمت کنید؟ قالب! پنجره ای را روی صفحه نمایش مانیتور با سوال "حذف اطلاعات؟" تصور کنید. روی "بله" کلیک کنید! همچنین یک کلید "حذف" روی صفحه کلید وجود دارد، از آن استفاده کنید. اطلاعات غیر ضروری فوراً از بین نمی روند، اغلب، چندین بار و با دقت پاک می شوند. این تکنیک با افکار منفی که به طور خود به خود در سر ما "آویزان" می شوند، به خوبی کار می کند و زندگی عادی و لذت بردن را دشوار می کند.


دستورالعمل

به طرف دیگر مشکل فکر کنید.
ساده ترین راه برای مدیریت این است که به عکس آن فکر کنید. اگر از کسی عصبانی هستید - چیز مهربان و خوب را به خاطر بسپارید، اگر هیجان زده هستید - خود را در مکانی آرام و آرام تصور کنید.

افکار را در مورد منعکس کنید.
برخی از افکار و خواسته های بد خود را به یاد بیاورید و تصور کنید که به واقعیت تبدیل شده است. شما با جفت روح خود خیانت کردید، رئیس خود را کتک زدید، تلویزیون را از پنجره به بیرون پرت کردید... به این فکر کنید که این کار چقدر می تواند برای شما و افراد دیگر به همراه داشته باشد.

از افکارت دور شو
افکار خود را در یک نمایش اسلاید ارائه دهید، به گونه ای که انگار افکار شما نیستند، بلکه فقط افکاری جداگانه هستند. آنها هیچ تأثیری روی شما ندارند، آنها نیازی به باور یا تکیه بر آنها ندارند.

منبع افکار را پیدا کنید.
افکار همیشه منبعی دارند و آن منبع احساسات هستند. احساسات واکنش بدن به یک محرک خارجی است.
برای یافتن ریشه مشکل، باید احساسات را در دست بگیرید، از بیرون به آن نگاه کنید، آن را درک کنید.
افکار خود را در ایده عواطف، احساسات تصور کنید. تا زمانی که آنها را تجسم نکنید، نه احساسات و نه احساسات نمی توانند درست یا نادرست باشند. فقط احساسات خود را بپذیرید و آرام باشید.
بازگرداندن احساسات و افکار ناپدید خواهد شد.

با افکار مبارزه کنید
چند راه برای مقابله با افکار شما وجود دارد.
کلمه ای بیابید که از آن برای متوقف کردن خود استفاده کنید، به عنوان مثال، "ایست"، "نه". و اگر فکر ناخواسته ای در سر شما رخنه کرد، آن را با کلمه جادویی خود دور کنید.
شما همچنین می توانید با تنبیه بدنی کوچک از شر فکر خلاص شوید. به عنوان مثال، یک کش را روی دست خود قرار دهید و آن را به سمت عقب بکشید و در صورت لزوم روی دست خود کلیک کنید.

ویدیو های مرتبط

توجه داشته باشید

این برنامه حتی اگر واقعاً بخواهید در یک روز اجرا نمی شود. هر مرحله حداقل به 1 روز نیاز دارد.

مشاوره مفید

وقتی فکری را از خود دور می کنی، جای آن شکافی ایجاد می شود و باید آن را با چند فکر دیگر پر کرد.

افکار سنگین در کار دخالت می کند، مانع از برقراری ارتباط دلپذیر می شود، روحیه خوب شما را می دزدد و به شما اجازه نمی دهد شاد زندگی کنید. تسلط بر افکار کاملاً ممکن است. علاوه بر این، اگر این کار را به طور منظم انجام دهید، هیچ فکری نمی تواند بر شما مسلط شود، زندگی زیباتر و شادتر می شود.

دستورالعمل

به خاطر داشته باشید که متوقف کردن افکار غیرممکن است. هدایت آنها در جهت دیگر نیز یک گزینه نیست، زیرا آنها همچنان به منبع اضطراب باز خواهند گشت. می توانید با گپ زدن با دوستان، تماشای یک فیلم جالب یا موسیقی با صدای بلند آنها را آرام کنید، اما راه بهتری وجود دارد. انسانی ترین روش برای آرام کردن افکار مدیتیشن است. تکنیکی که بشر برای صدها هزار سال آن را می شناسد.

می توانید در جنگل، کنار آتش، اتوبوس، خانه و حتی اداره مدیتیشن کنید. تماشای یک آتش زنده، جریان یک رودخانه، غروب یا طلوع خورشید به طرز محسوسی افکار شما را آرام می کند. گاهی اوقات فقط 15-20 دقیقه طول می کشد. این مدیتیشن بصری است.

برای آرام کردن افکار بسیار سنگین، سعی کنید در سکوت و با چشمان بسته مراقبه کنید. از عزیزان خود بخواهید حدود یک ساعت مزاحم شما نشوند، منابع صدا را حذف کنید: تلفن، لپ تاپ، پخش کننده. در یک موقعیت راحت با چراغ خاموش یا در تاریکی بنشینید. چشمان خود را ببندید و نفس عمیقی بکشید.

به دم و بازدم ادامه دهید و مدام آنها را تماشا کنید. به زودی متوجه خواهید شد که چگونه افکار به سمت شما می آیند. سعی نکنید آنها را متوقف یا خاموش کنید. برعکس، تماشا کنید که چگونه این فکر آمد و سپس ناپدید شد. بگذار باشند، بگذار مثل ابرهای سفیدی که از کنارت می گذرند بیایند و بروند.

شاید در ابتدا تمرکز مداوم روی نفستان چندان آسان نباشد، اما با تمرین به آن عادت خواهید کرد. اگر دنبال فکری می روید و از مدیتیشن منحرف می شوید، خود را به خاطر آن سرزنش نکنید. به نفس نگاه کنید و به تماشا کردن ادامه دهید.

وقتی یاد می گیرید که مراقب نفس خود باشید، سعی کنید مراقب آنچه در لحظه بین افکارتان می افتد باشید. اینجا فکر آمد، اینجاست، اینجا می رود. سپس چند لحظه مانده به رسیدن فکر بعدی. آن ها را تماشا کن. هنگامی که در آن مهارت پیدا کردید، این تمرین را بسیار جالب خواهید یافت.

ویدیو های مرتبط

نکته 3: چگونه از کنترل افکار و احساسات خود خارج شوید

تأثیر بیش از حد فرآیندهای عاطفی و فکری بر رفتار یک فرد همیشه به نفع او نیست. این منجر به اضطراب بیش از حد در طول روز می شود و همچنین بر تصمیم گیری و تعیین هدف تأثیر بدی می گذارد. همچنین فعالیت ذهنی بیش از حد انرژی زیادی از انسان می گیرد و بدن او را ضعیف و بی روح می کند.

انسان برای رهایی از یوغ ذهن خود چه کند؟ بسیاری به این ایده که با دنیای درونی خود مبارزه می کنند عادت کرده اند و سعی می کنند با برخی عوامل بیرونی آن را منحرف کنند. این می تواند سرگرمی های مختلف، استفاده از الکل، تنباکو و مواد مخدر باشد. کمتر اوقات - غوطه ور شدن عمیق در فعالیت های کاری، تا رسیدن به حالت خستگی کامل.

این به این دلیل اتفاق می افتد که جهان اروپا تمایلی به مشاهده راه های دیگری برای حل مشکلات داخلی خود ندارد.

خوشبختانه، یک تکنیک ساده وجود دارد که به هر کسی که می خواهد به احساس تعادل و آرامش ذهنی دست یابد، کمک می کند.

تلاش برای تغییر مقاومت در برابر افکار و احساسات به پذیرش آنها ارزش دارد. در نگاه اول، این ممکن است دشوار به نظر برسد، اما به اندازه کافی عجیب، کافی است هیچ کاری با آنها انجام ندهید. به عبارت دیگر، از افزودن سوخت به آتش دست بردارید. می توانید این سوال را از خود بپرسید: "آیا می توانم اجازه دهم افکارم باشند؟". اگر این کار با شکست مواجه شد، منطقی است که انواع تمرینات آرامش بخش، از جمله مدیتیشن یا پوزیشن های یوگا را امتحان کنید.

پس از پذیرفته شدن این پدیده ها، فرصت جدیدی پیش روی انسان قرار می گیرد که به آن مشاهده می گویند. یعنی اکنون می تواند از بیرون به شکل های ذهنی و احساسات خود نگاه کند، بدون اینکه درگیر آنها شود. و در حضور مشاهده دقیق، آنها تمایل به کاهش سرعت و سپس حل شدن دارند و تنها یک حس پس زمینه آرامش را پشت سر می گذارند.

به طور کلی، جوهر به مراقبه نزدیک است. و به طور دقیق تر - به نسخه فعال آن، بدون نشستن در سکوت و عناصر آرامش. شاید توصیه در مورد مشاهده دشوار به نظر برسد، به خصوص برای آن دسته از افرادی که دائماً درگیر احساسات و استدلال خود هستند. اما در واقع، کافی است به اطلاعات اندام های ادراک توجه کنیم: دنیای اطراف ما، صداها، بوها، احساسات لامسه روی پوست. این به تغییر تمرکز آگاهی از پدیده های آن به مشاهده آن کمک می کند. از این گذشته ، در تحلیل نهایی ، یک شخص قبلاً این "ناظر خاموش" است.

داستان واقعی از زندگی مردی که با ناخودآگاه خود کار می کرد. ایوان زندگی آرام و سنجیده ای داشت. به نظرش می رسید که در حد کمرویی و بلاتکلیفی خود نمی تواند به ارتفاعات مطلوب دست یابد. برنامه های او به ندرت با موفقیت خاتمه می یافت، زیرا اضطراب و ترس از ناشناخته ها همه روحیه را خراب می کرد.

او در سن 30 سالگی نتوانست حتی یک برنامه جدی را محقق کند. تسلیم شدن در آخرین لحظه راهی است که ایوان سال ها از آن استفاده کرد تا اینکه تصمیم گرفت خود و درک خود از واقعیت اطراف را تغییر دهد.

او روند اجرای برنامه های خود را با مطالعه ادبیات موضوع خودسازی آغاز کرد. کشف واقعی برای مرد جوان کار جان کهو بود. او کتاب به کتاب خواند و با گذشت زمان شروع به تمرین تکنیک های ارائه شده برای کار با ناخودآگاه کرد.

یک ماه بعد، ایوان توانست طرحی از اقدامات را بسازد که کاملاً متناسب با شخصیت او باشد. آنها بهترین روش ها را برای مطالعه دنیای درون خود انتخاب کرده اند. و پس از چند هفته، ارتباط با ناخودآگاه شروع به نتایج کرد.

ایوان محل کار خود را تغییر داد، اما به تخصص خود (بانکداری) اختصاص داد. مسئولان بلافاصله متوجه روحیه مبارزاتی و فعالیت او شدند. ترفیع در نزدیکی گوشه بود، زیرا به او مأموریت داده شد تا یک پروژه جدی را رهبری کند.

اما تغییرات شغلی به همین جا ختم نشد. مرد جوان توانست با زنی ملاقات کند که با او رابطه عاشقانه آغاز کرد. او به فکر تشکیل خانواده افتاد. ایوان نمی خواهد در اینجا متوقف شود، زیرا او به دنبال شناخت تمام جنبه های ناخودآگاه خود است.

ضمیر ناخودآگاه قدرت و نفوذ نامحدودی دارد. اگر فردی نداند چگونه با درون خود رفتار کند، ممکن است دچار مشکلات بی پایان شود. اکثر اعمال انجام شده، ایده های تصور شده و تجربیات احساسی مستقیماً با ناخودآگاه مرتبط هستند.

اغلب به نظر می رسد که نیروی ناشناخته ای شما را وادار می کند در جهت خاصی فکر کنید و تمام اقدامات بعدی را کنترل کنید. چنین اقداماتی با این واقعیت توضیح داده می شود که نگرش ها و برنامه های خاصی در ناخودآگاه شکل می گیرند. آنها بر اساس دیدگاه ها، ترس ها، تجربیات و احساسات قوی توسط خود شخص تعیین می شوند.

نقش مهمی در توسعه دنیای ناخودآگاه به فرآیند آموزش اختصاص داده شده است. والدین رابطه نزدیکی با فرزندان خود دارند. بزرگسالان درک و دیدگاه های اخلاقی خود را به آنها منتقل می کنند که در ناخودآگاه یک فرد برای زندگی جذب می شود.

جامعه به همان اندازه نقش مهمی دارد. رسانه ها بدون زحمت می توانند ضمیر ناخودآگاه مردم را برنامه ریزی کنند. همیشه چنین تأثیری تأثیر مثبتی بر زندگی فرد ندارد.

تکنیک های مختلف NLP (برنامه نویسی زبانی عصبی) برای ایجاد تاسیسات ویژه استفاده می شود. این جهت روان درمانی مبتنی بر تکنیک الگوبرداری از انواع رفتارهای انسانی (کلامی، غیرکلامی) است.

توجه به این نکته حائز اهمیت است که بسیاری از افراد خلاق افرادی هستند که آموخته اند انرژی درونی خود را در جهت درست هدایت کنند و در عین حال نگرش های مثبتی را ایجاد کنند که تأثیر مثبتی بر زندگی اعضای جامعه دارد.

«خلاق بودن به معنای توانایی دیدن یا تصور فرصت‌های مختلف برای حل مشکلات زندگی است. خلاقیت به شما حق انتخاب می دهد.» (ارنی زلینسکی)

مراحل اولیه کار با ضمیر ناخودآگاه مبتنی بر تحلیل دقیق دنیای درونی خود فرد است. هر چه عمیق تر بتوانید حفاری کنید، فرصت های بیشتری می توانید پیدا کنید.


تکنیک های کار با ضمیر ناخودآگاه

کار با ناخودآگاه نیاز به یک رویکرد فردی به موضوع دارد، زیرا ویژگی های شخصیت و درک واقعیت هر فرد به صورت جداگانه در نظر گرفته می شود. برای تسهیل فرآیند خودشناسی، متخصصان تکنیک های خاصی را توسعه داده اند.

  • برنامه ریزی مجدد

این مبتنی بر تغییر در تجربه ذهنی و جایگزینی الگوهای آشنا است. وظیفه اصلی شکل دادن مدل های جدید رفتار است که به کشف فرصت های جدید کمک می کند. فرآیند برنامه ریزی مجدد به خلاص شدن از شر منفی کمک می کند، زیرا همه نصب ها مثبت یا خنثی هستند. یک مثال برجسته می تواند مدیتیشن یا تأیید باشد.

  • برنامه‌ریزی کردن

این روش اجتناب استاندارد از دیدگاه های کلیشه ای را کنار می گذارد. اهداف آن حل موثر مشکلات موجود است. انسان باید با ترس های خود روبرو شود و یاد بگیرد که بر آنها غلبه کند. در ابتدا، شما باید علت انحراف را پیدا کنید، سپس آن را تجزیه و تحلیل کنید و راهی منطقی برای خروج از وضعیت پیدا کنید. از جمله این تکنیک ها می توان به حسابرسی دیانتیک یا تکنیک BSFF اشاره کرد.

  • برنامه نويسي

مشخصه برنامه نویسی کار با فردی در حالت خلسه است. این تکنیک در تلاش است تا اطمینان حاصل کند که آگاهی می تواند به طور کامل به حوزه ضمیر ناخودآگاه نفوذ کند و همچنین به طور منطقی آن را کنترل کند و نتیجه کیفی ارائه دهد. هیپنوتیزم یا خود هیپنوتیزم بهترین انتخاب است.


12 قانون برای کار با ناخودآگاه

ضمیر ناخودآگاه انسان این امکان را فراهم می کند تا اسرار را کشف کند که قبلاً برای مردم ناشناخته بود. با آموختن کار با او ، فرد استعدادهای جدیدی در خود پیدا می کند ، باهوش تر و پذیرای دنیای اطراف خود می شود. برای انجام این کار، باید تعدادی از قوانین را رعایت کنید.

  1. مرگ بر احساسات منفی! خشم، رنجش، تحریک پذیری، نارضایتی و سایر احساسات منفی با تصمیمات منطقی که در کار با ضمیر ناخودآگاه ضروری هستند، در تضاد هستند.
  2. کاری کنید که فکرتان در جهت درست عمل کند. هر روز باید افکار منفی انباشته شده در طول روز را از خود دور کنید. در حالت ایده آل، باید یاد بگیرید که افکار خود را کنترل کرده و به طور دوره ای آنها را اصلاح کنید.
  3. از شر کلیشه ها خلاص شوید. تمام توصیه های افراد دیگر را به خدمت نگیرید. تجربه زندگی یک فرد همیشه برای دیگری مناسب نیست. خودسازی مستلزم دگرگونی معنوی است و نه تسلیم شدن در برابر مفاهیم تثبیت شده.
  4. عجله نکن کنترل ناخودآگاه کار آسانی نیست. این کار به زمان و کار دقیق روی خودتان نیاز دارد. واکنش فوری یک اتفاق نادر در مراحل اولیه است.
  5. به اندازه کافی خوابیدن. خواب منبع نشاط و انرژی است که برای انجام کارهای بزرگ ضروری است. خستگی که در طول روز انباشته می شود، عملکرد بدن را مهار می کند.
  6. برای استراحت استراحت کنید. شما نمی توانید برای مدت طولانی در محل کار گیر کنید. توصیه می شود به طور دوره ای دقایقی استراحت را برای خود ترتیب دهید (تعداد بهینه دفعات 3-4 در روز است). 10-20 دقیقه برای مرتب کردن افکارتان کافی است. همراهان ایده آل این روند موسیقی دلپذیر (صداهای طبیعت، آهنگ های کلاسیک، آهنگ های گروه های مورد علاقه) و فضایی دنج هستند.
  7. کارهایی انجام دهید که دلتان را شاد کند. ناخودآگاه برای احساسات خوشایند سپاسگزار خواهد بود. هرچه بدن از آنچه انجام شده بیشتر لذت ببرد، ارتباط دنیای بیرون با دنیای درونی آسان تر خواهد بود.
  8. با ناخودآگاه خود به عنوان یک شریک تجاری رفتار کنید که خدمات خود را در ازای اعمال خاصی ارائه می دهد. فراموش نکنید که به خودتان پرداخت کنید. به عنوان پرداخت، ممکن است یک کلمه پیش پا افتاده ستایش یا یک هدیه کوچک وجود داشته باشد. لطفا خودت = ناخودآگاهت را ارضا کن.
  9. پیشاپیش خودت را لطفا نه در آخرین لحظه. خلق و خوی خوب یک انگیزه عالی است. لازم نیست فقط پس از انجام کار خود را تشویق کنید، بهتر است این کار را قبل از کسب و کار برنامه ریزی شده انجام دهید.
  10. به خواسته های دیگران «نه» بگویید! اولویت باید روی چیزهایی باشد که میل دارید، نه شخص دیگری. برای سهولت در پیمایش افکار خود، می توانید یک دفترچه کوچک انتخاب کنید تا تمام خواسته ها و افکار خود را برای آینده یادداشت کنید. وقتی می‌خواهید کاری را کامل کنید، مطمئن شوید که با فهرستی که تهیه کرده‌اید مغایرت نداشته باشد.
  11. ترنس (فرآیندی که در طی آن حالت هوشیاری تغییر می کند) را تمرین کنید. آرامش کامل نه تنها در هنگام استرس جسمی یا روحی، بلکه در تعطیلات نیز توصیه می شود. مغز همیشه در حال کار است! این را باید به خاطر داشت. خلسه های منظم به شما کمک می کند تا بهتر روی احساسات و احساساتی که شخص در یک زمان تجربه می کند تمرکز کنید.
  12. زندگی خود را ارزیابی کنید. می توانید از مقیاس 10 یا 100 امتیازی استفاده کنید. با رضایت کامل از زندگی خود، بدون تردید، حداکثر را به کار ببرید. اگر نمرات برای شما مناسب نیست، خیلی کم به نظر می رسند، به این فکر کنید که کدام بخش از زندگی شما در جهت اشتباه کار می کند و سعی کنید وضعیت را اصلاح کنید.

فهرست کتاب هایی که به شما کمک می کند تا کنترل ناخودآگاه را یاد بگیرید

منابع ادبی زیادی وجود دارد که می تواند به فرد کمک کند تا رویکردی به ناخودآگاه خود پیدا کند. هر یک از نویسندگان روش‌های مؤثری را در اختیار خواننده قرار می‌دهند که می‌توان از آنها در فرآیند خودسازی استفاده کرد.

  • "ناخودآگاه می تواند هر کاری را انجام دهد" جان کهو

کتاب راهنمای دنیای درونی شما خواهد بود. نویسنده می گوید که چگونه آگاهی می تواند واقعیت خارجی را تغییر دهد، اسرار زندگی موفق مشاهیر قرن بیستم را آشکار می کند. Kehoe لیستی از نکاتی را تهیه می کند که می توانید آنها را در عمل امتحان کنید.

  • «قدرت ناخودآگاه تو» نوشته جوزف مورفی

این اثر تعدادی از افکار را ارائه می دهد که افراد مدرن را ناراحت می کند. چرا برخی موفق می شوند به ارتفاعات مطلوب برسند، در حالی که برخی دیگر از زندگی روزمره خاکستری خارج نمی شوند؟ چگونه یاد بگیریم زندگی خود را مدیریت کنیم؟ آیا می توان با اطمینان به آینده رفت؟ نویسنده سعی می کند پاسخی برای این پرسش ها بیابد.

  • "راز" روندا برن

روندا بر این عقیده است که ذهن امکانات بی حد و حصری دارد، اما همه نمی دانند چگونه از آنها استفاده کنند. اگر به این موضوع توجه کافی داشته باشید، می توانید یاد بگیرید که همه افکار را کنترل کنید و آنها را در جهت درست هدایت کنید. یک اقتباس سینمایی از کتاب وجود دارد که به عمیق‌تر شدن موضوع کمک می‌کند.

  • "انتقال واقعیت" وادیم زلاند

نویسنده توصیه های روشنی در مورد فرآیند خودسازی ارائه می دهد. تمام نمونه هایی که او در کتابش از آنها صحبت می کند بخشی از تجربه زندگی خودش است. Zeland حقایق کافی در مورد توانایی های فردی می دهد که توانسته ناخودآگاه خود را تسخیر کند.

  • «کتاب یک رویا است. جادوی روزمره جیل ادواردز

جیل در کار خود می‌گوید که بیرون آمدن از دنیای کسل‌کننده روزمره به دنیایی روشن و رنگارنگ بسیار آسان‌تر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر می‌رسد. اگر به بخش هایی از زندگی که نیاز به تغییر دارند توجه کنید، همه چیز امکان پذیر است. خودآگاه و ناخودآگاه باید با هم هماهنگ باشند.

نتیجه گیری

یادگیری کار با ضمیر ناخودآگاه بدون ترک منطقه راحتی تقریبا غیرممکن است. برای رسیدن به نتیجه مطلوب، باید زمان و تلاش زیادی را صرف کنید. تا به امروز، روش های مختلفی وجود دارد که ویژگی های فردی هر فرد را در نظر می گیرد. همه می توانند «من» درونی را مدیریت کنند. ارزش این را دارد که سعی کنید بهترین راه را برای اجرای ایده های خود انتخاب کنید.

اک، به اندازه کافی! این ذهن است که مرا کنترل می کند. آیا می توان ذهن را کنترل کرد؟ قطعا. این من هستم که ذهنم را توسعه می دهم تا مشکلاتم را به بهترین شکل ممکن حل کنم و بتوانم آن را مدیریت کنم. چگونه؟ و چرا اینقدر سخت است؟ من می خواهم از شر یک عادت بد خلاص شوم، سعی می کنم ذهن را روشن کنم، اما روشن نمی شود. من می خواهم از شر افسردگی خلاص شوم، اما ذهن ناتوان است. من باید یک بیماری جدی را در خودم درمان کنم و در اینجا ذهن هیچ کاری نمی تواند بکند. به نظر می رسد که احساسات نمایش را اجرا می کنند. آیا ذهن بر اساس آنها ساخته نشده است؟.. چه تعداد زیادی اشتباه در زندگی مرتکب می شویم زیرا نمی دانیم چگونه ذهن را کنترل کنیم. چه چیزی مانع این می شود؟ ترسی که مدام به آن ادامه می دهیم. اما او محافظ ماست. اگر آن را سرکوب کنیم تا آسیبی ندهیم، کسی وجود نخواهد داشت که ما را از خطر آگاه کند. افراد دارای عادات بد ترس را سرکوب می کنند و در نتیجه برای رهایی از آسیب، به یک بیماری یا مجموعه ای کامل از بیماری ها مبتلا می شوند. اکنون عصر افسردگی ها و استرس هایی است که طبیعت انسان را می شکند. مردان ویژگی های مردانه خود را از دست می دهند، زنان ویژگی های مردانه را به دست می آورند. عشق ناپدید می شود، خانواده ها فرو می ریزند، جامعه تنزل می یابد. اگر این روند متوقف نشود، انحطاط شخصیت انسان می تواند بشریت را بدون هیچ جنگی به انحطاط بکشاند. چگونه می توان روند انحطاط را کند کرد و درستی طبیعی خود را به انسان بازگرداند که در آن مرد مرد، نان آور و زن زن، مادر، حافظ اجاق است و همه باید بر اساس آن رشد کنند. به سرنوشت طبیعی خود؟ در غیر این صورت زن تبدیل به "مرد - زن" می شود و مرد قادر به تولید مثل نخواهد بود. در حال حاضر، روند در این جهت به شدت در حال رشد است. برای انجام این کار، فرد باید یاد بگیرد که ذهن را کنترل کند، که همه چیز را مطابق با درستی طبیعی می سازد. چرا قدرت و توانایی مرد برای تولید مثل کاهش می یابد (بسیاری از زنان نیز قادر به باردار شدن نیستند)؟ به دلیل استرس، کار زیاد، سوء تغذیه، کمبود خواب و استراحت، ریتم یکنواخت زندگی. به علاوه، همه اینها با الکل، شیفتگی به گاجیت ها و غیره تشدید می شود. اما همه اینها نتیجه کمبود هوش است. برای اینکه همه چیز را به حالت عادی برگردانیم، باید یاد بگیریم که از ذهن استفاده کنیم، آن را مدیریت کنیم و در توسعه آن سهیم باشیم. حتی تصور اینکه چگونه می توانید ذهن را کنترل کنید دشوار است. در واقع، این تکنیک ساده است، اما اجرای آن دشوار است. ذهن یک بینش است (تمرکز توجه و پراکندگی آن دو در یک است). برای فعال کردن ذهن، باید توجه را به حدی تثبیت کرد که ترس و پرخاشگری - دو متضاد، متقابل یکدیگر را متعادل کنند. برای حفظ تعادل افکار را می توان به هر طریقی شکل داد، اما توجه پیوسته ای که «پرتو عقل» را تشکیل می دهد از تغییر مداوم به افراط جلوگیری می کند. ترس از تسلط بیش از حد پرخاشگری جلوگیری می کند، پرخاشگری اجازه نمی دهد افکار به زخم ترس بیفتند. این دو متضاد با اتصال و درهم تنیدگی، درک معناداری از واقعیت به دست خواهند داد. "پرتو عقل"، که همه اطلاعات را با هم متحد می کند، می تواند بر روی هر کاری که نیاز به حل دارد تمرکز کند و در یک سطح شهودی جستجو کند و در عین حال مشخص کند. امکانات شهودی بسیار بالاتر از امکانات منطقی است. اطلاعات را می توان در «فضای صفر» حل کرد و از آن استخراج کرد و در هر ترکیبی، تقریباً بدون مصرف انرژی، به هم ریخت، زیرا اطلاعات خنثی است. نگه داشتن چشم انداز به جلوگیری از افسردگی کمک می کند، زیرا مطلوب از واقعیت جدا نمی شود و "قلعه هایی در هوا" ساخته نمی شود، که مطمئناً فرو می ریزد، که باعث افسردگی می شود و شما را مجبور به ترک برنامه های شکست خورده می کند. بینش اجازه خودفریبی را نمی دهد و از حقیقت بر اساس ارزیابی دو طرفه واقعیت استفاده می کند. وقتی می بینم، می فهمم، وقتی می فهمم، عمل می کنم. حقیقت همیشه خوشایند نیست، اما با دیدن آن به ضرورت آن پی می بری که باید رعایت کرد. با تثبیت توجه خود، ذهن خود را کنترل می کنید و بر خواسته های خود مسلط می شوید. اما در مورد اشتباهات انباشته شده در طول زندگی، چه باید کرد؟ آیا آنها با ذهن مقابله خواهند کرد و درک همه آنها تقریباً غیرممکن است؟ با تثبیت توجه، و این یک مبارزه است، افکار ("مخاطرات ترس") از همه زخم های ترس انباشته شده در طول زندگی، تا حافظه عاطفی اجداد، جایی که خرابی های آنها ذخیره شده، به ارث می رسد، بیرون می کشد. یک تغییر جهت جریان انرژی از زخم های ترس (تروما روانی) به واقعیت وجود خواهد داشت، در نتیجه زخم های ترس از تغذیه محروم می شوند (هجوم تحریکات) و اهمیت بیشتری پیدا می کنند. آنها دیگر در حالت خودآزاری زندگی نمی کنند، برعکس آن ها متعادل می شوند، درک می شوند و از بین می روند (به حالت خنثی می روند که مانع از حرکت آزاد فکر نمی شود). مبارزه برای بینایی انرژی زیادی می گیرد، بنابراین، برای بهبودی، باید به اندازه کافی بخوابید و بیش از حد کار نکنید. با کمک بینایی می توانید از شر عادت های بد (در ترکیب با خواب)، آسیب های روانی خلاص شوید، احساسات سوزانده شده را بازیابی کنید و بیماری ها را درمان کنید. من شخصاً در سه جلسه مردی را که پزشکان از بیمارستان مرخص کرده بودند نجات دادم تا ناامید بمیرد. به او کمک کرد تا از وسواس بیماری خارج شود و توجه خود را به واقعیت هدایت کند، پس از آن بهبودی به طور خودکار انجام شد. اصل اساسی در درمان هر بیماری: بازگرداندن تعادل - بیماری از بین خواهد رفت. از یک طرف باید اجازه داد درد بیرون بیاید و این کار قبل از هر چیز با خواب عمیق حل شود، از طرف دیگر جریان های انرژی (افکار) را از تثبیت بر زخم های ترس به واقعیت هدایت کرد. به عمل، و نه به انتقاد از خود. طبیعت هنوز تکنیک ساده تری برای عادی سازی روان و سلامت ابداع نکرده است. هیچ چیز غیر طبیعی در کنترل آگاهی (ذهن) وجود ندارد. اگر می خواهید چیزی را بفهمید، باید به آن نگاه کنید، آن را ببینید و سپس راه حل به طور خودکار و از طریق کنترل میل ذهن شما جستجو می شود. انرژی میل به یافتن راه حلی برای مشکل و اقدام برای اجرای آن معطوف می شود. ذهن نه تنها باید کنترل شود، بلکه باید با افزایش تمرکز توجه و پراکندگی آن (آرامش) توانایی های خود را گسترش داد. هر چه درجه تمرکز توجه بیشتر باشد، دورتر را نگاه می کنید و حجم بیشتری و گسترده تر خواهید دید. در عین حال، اگر ناگهان مشکلی پیش آمد، همیشه باید راه‌های آزاد برای عقب‌نشینی وجود داشته باشد. تفکر باید انعطاف پذیر، متحرک و آماده برای هر تغییری باشد. Vision به شما امکان می دهد غرایز حیوانی را در شکل اصلی و ویژگی های انسانی خود ذخیره کنید. در ترکیب، در تداعی، ذهنی را تشکیل می‌دهند که در آن تمام سیستم‌های بدن و خود او در یک حالت بهینه برای آنها به نام هارمونی زندگی می‌کنند. و چگونه می توان در برابر استرس مقاومت کرد، کار بیش از حد در محل کار، خواب کافی زمانی که برنامه آنقدر فشرده است که زمان کافی برای هیچ کاری وجود ندارد؟ این بینش (ذهن) است که به شما امکان می دهد همه چیز را مرتب کنید و فعالیت های خود را به گونه ای سازماندهی کنید که بتوانید همه کارها را انجام دهید و در عین حال زیاد کار نکنید. کافی است با کمک بینایی ریتم را کم کنید و دویدن را متوقف کنید، زیرا اهمیت تغییر می کند، قدرت افزایش می یابد و شروع به مصرف نقطه ای و اقتصادی می کنند. نکته اصلی دیده خواهد شد و زمان و انرژی کافی برای همه چیز وجود خواهد داشت. 12 نوامبر 2014