10.03.2024

چرا شوهر به همسر اولش برمی گردد؟ معشوق نزد همسرش بازگشت


همه چیز طبق معمول شروع شد: اختلاف دیگری که تبدیل به یک رسوایی بزرگ شد، اتهامات و سرزنش های متقابل... و ناگهان اولگا گفت: "چشم های من تو را نمی بیند!" والری به طور غیر منتظره ای با آرامش پاسخ داد: "به خاطر خدا می توانم همین الان بروم." ظاهراً او مدتها پیش تصمیم را برای خود گرفته بود - این آرامش ناگهانی او را توضیح داد.

یک زن چهل ساله عصبانی و خسته چگونه می تواند به چنین سخنی پاسخ دهد؟ "و برو! لازم نیست برگردی!" و هنگامی که درب ورودی به هم خورد و والری واقعاً رفت ، اولگا مدت طولانی بدون حرکت نشست ، گویی منتظر بازگشت او بود ، همانطور که همیشه پس از چنین مشاجره هایی انجام می داد ...

او واقعاً بازگشت، فقط بین رفتن و بازگشت، کمتر از پنج سال پرواز نکرد! او برگشت زیرا اکنون هیچکس به او نیازی نداشت، حتی کسی که پنج سال پیش منتظر ترک خانواده بود. و اولگا او را پذیرفت - نبخشید، اما پذیرفت: ترحم ابدی زن بر غرور توهین شده غالب شد. اما بعداً معلوم شد که در این مدت والری دیگر حتی به همسرش هم نیازی نداشت ...

این اغلب در خانواده هایی اتفاق می افتد که هر دو همسر به اصطلاح میانسال هستند - از سی و پنج تا چهل و پنج. وقتی آنها، همسالان، در جوانی تشکیل خانواده می دهند و برای عشق اول (یا دوم) خود ازدواج می کنند، هر دو کاملا از یکدیگر راضی هستند. اما زمان می گذرد، بچه ها بزرگ می شوند، عروسی نقره ای از قبل در افق است - و ناگهان شوهر شروع به نگاه کردن به "جوانان" می کند. آیا این همیشه با حقیقت بدنام "یک شیطان در کنار" توضیح داده می شود؟ اصلا! شوهر میانسال دلایل جدی دیگری برای این رفتار دارد.

نارضایتی جنسی

همانطور که مشخص است، وضعیت فرهنگ جنسی در میان نسل متولدین دهه چهل و پنجاه عملاً هیچ است. البته این تقصیر آنها نیست، بلکه یک بدبختی است، اما این کار را اولاً برای آنها آسان نمی کند. در واقع، در نتیجه "عدم روشنگری" - بیست سال زندگی شبانه در یک موقعیت زیر پتو ... و در عین حال، نارضایتی دائمی برای هر دو شوهر (به گفته آنها زن، می توانست باشد. فعال تر!) و همسر. به طور کلی، در آن سال ها این عقیده وجود داشت که زن نباید هیچ ارگاسمی را تجربه کند: او آزادی مرد را فراهم کرد - وظیفه زناشویی او انجام شد و این همه است. و وقتی چنین نارضایتی متقابل یا بهتر بگوییم ناتوانی در رسیدن به هماهنگی در طول پانزده تا بیست سال جمع می شود ... همانطور که می گویند حتی یک قدیس هم نمی تواند تحمل کند. و در اواخر دوران حساس، سرزنش ها و کینه های متقابل، گاهی به بی اهمیت ترین دلایل، آغاز می شود. نارضایتی جنسی یک زن به تحریک پذیری تبدیل می شود. زن به شوهرش سرزنش می کند که «جوانی خود را به او بخشیده است». و در چنین شرایط زندگی، درست نیست؟

و شوهر مشکلات خودش را دارد: زن فقط فریاد می‌زند، متهم می‌کند، تحقیر می‌کند... و در دوره چهل تا چهل و پنج ساله، "احساس مرد بودن" برای او بسیار مهم است. بنابراین شوهر شروع به نگاه کردن به کسانی می کند که در مورد "ویژگی های مردانه" او - به دختران جوان - خیلی خواستار نیستند. و اغلب کسی را پیدا می کند که با چیزی بیش از رابطه جنسی موافق است ... در چنین شرایطی، یک رسوایی خانوادگی دیگر به سادگی دلیلی برای ترک خانواده می شود.

معشوقه جوان. چرا به شوهر پیر نیاز دارید؟

"همسران رها شده" اغلب از من می پرسند: "این دختران جوان در پیرمردهای متاهل چه می بینند؟" واقعا در نگاه اول عجیب است. اگر دقیق‌تر نگاه کنید، مشخص می‌شود که همه دخترها با افراد مسن و مهم‌تر خانواده درگیر نمی‌شوند. اما فقط کسانی که ویژگی های شخصیتی خاصی دارند.

اولا، این دختران بیش از حد کنجکاو هستند - به معنای بد کلمه. نوعی ماجراجو: چه اتفاقی می‌افتد اگر آن مرد را "از غرفه" بیرون بیاورم؟ آیا من مورد آزار و اذیت، تهدید قرار می گیرم، یا فقط «از پس آن بر می آیم»؟ چنین خانم هایی، نه تنها در رابطه جنسی، بلکه به طور کلی در زندگی، دائماً به دنبال ماجراجویی هستند.

ثانیاً، آنهایی که از خود مطمئن نیستند - بله، بله! چنین افرادی در اعماق وجودشان این ضرب المثل معروف را تکرار می کنند: «مرد مجرد را دوست نداشته باش، او کسی را دوست ندارد و تو را دوست نخواهد داشت، او به همسرش قلدری کرده است و او به شما قلدری خواهد کرد، اما مرد متاهل را دوست داشته باشید، او همسرش را دوست دارد و شما را دوست خواهد داشت.» البته، این یک فرض بحث برانگیز است، اما برای چنین دخترانی به عنوان یک تسلی نسبتاً قوی عمل می کند. چنین زنی، حتی اگر زیبا باشد، در اعماق روحش حتی امیدی به جذب یک مرد "آزاد" و ازدواج او با خود ندارد. در این بین، او یک مرد خانواده را به عنوان "کاوالی" خود دارد، یک بهانه عالی برای جامعه وجود دارد: "او با من ازدواج نمی کند زیرا طلاق هنوز قطعی نشده است." علاوه بر این، در واقع اصلاً لازم نیست ازدواج ...

ثالثاً، دسته خاصی از زنان وجود دارند که نیاز حیاتی دارند تا خود را به هزینه اطرافیان خود نشان دهند. به ویژه، شریک زندگی شخص دیگری را بردارید، حتی اگر اصلاً مورد نیاز نباشد. اما اگر به او اولویت داده شود، به این معنی است که او بهتر از "آن همسر پیر" است.

و بالاخره چهارم اینکه بسیاری از زنان اصلاً هیچ توطئه ای علیه خانواده منتخب خود ندارند. آنها برای مدتی به یک رابطه نیاز دارند تا قبل از ایجاد یک خانواده شاد با فردی هم سن و سال، کمی تجربه کسب کنند.

زندگی با یک زن جوان

اما به هر حال مرد در قلعه خانواده را به هم می زند و راهی دیگری می شود. و در اینجا ، همانطور که می گویند ، وضعیت "آویزان" است: در اکثریت قریب به اتفاق موارد ، یک زوج تازه ازدواج کرده رابطه خود را ثبت نمی کنند. البته، در ابتدا یک کشش جنسی آشکار بین آنها وجود دارد، اما، به عنوان یک قاعده، درک متقابل روانی وجود ندارد. اینها دنیاهای متفاوتی هستند، از ارتباط با شریک زندگی آنها فقط لذت جنسی خود را دریافت می کنند.

شرکت‌کنندگان آن با چنین اتحادیه‌ای به‌عنوان یک مصرف‌کننده رفتار می‌کنند: از آنجایی که واقعاً نابینا و نسبت به شخصیت شریک زندگی ناشنوا هستند، این دو به معنای واقعی کلمه از یکدیگر در روند زندگی مشترک غارت می‌کنند. آنها تلاش نمی کنند چیزی مشترک از جمله دارایی های مادی داشته باشند: طبق آمار، زوج ها در چنین روابطی عملاً خریدهای قابل توجهی از استفاده مشترک - لوازم خانگی، تجهیزات، مبلمان انجام نمی دهند. آنها تمام پولی را که به دست می آورند خرج یک «زندگی زیبا» می کنند: رستوران، مسافرت، لباس (هر کدام با هزینه خود). یعنی ناخودآگاه چیزی را که در جدایی نمی توان با خود حمل کرد، بر دوش نمی کشند.

و دوباره یک شریک جدید

اما به سادگی غیرممکن است که برای مدت طولانی با فردی که از نظر روحی بیگانه است زندگی کنید. و سپس معشوقه جوان، ابتدا ترسو، و سپس بیشتر و بیشتر فعالانه، شروع به جستجوی یک شریک جدید می کند. از این گذشته ، از نظر قانونی او آزاد است ، و بهتر است از مرد قبلی فرار کنید نه به جایی ، بلکه به مرد بعدی ، اینطور نیست؟ مرد با دیدن این جست و جوها (که هر چه جلوتر می روند، رازشان کمتر می شود) نگران می شود: «به من گفتند با یک زن جوان زندگی نکن، او به هر حال خیانت می کند...» و نمی کند. نمی فهمید که اگر در ابتدا چیزی غیر از رابطه جنسی آنها را به هم مرتبط می کرد، خانم جوان او نیازی به فرار نداشت. و الان اصلا فرار میکنه چون از خصوصیات جنسیش راضی نیست! اما منتخب سابق رنجیده قادر به تغییر وضعیت نیست، که قبلاً بیش از حد پیش رفته است. و در نتیجه، او چیزی نمی ماند: معشوقه او اکنون با یک شریک جدید است، و او هیچ چیز باقی نمی ماند، زیرا زمانی همه چیز را به همسرش واگذار کرد.

آلنا، اشتیاق والری، که او خانواده را ترک کرد، با وجود 25 سال زندگی، از همه نظر دختر خوبی بود. هنگامی که رابطه آنها به چنین بن بست رسید، او با غیرت "زندگی متفاوت" را آغاز کرد و با نامزدهای جدید برای دست، قلب و آپارتمان خود آشنا شد. هنگامی که والری، سریع، یک یا دو بار سعی کرد با او استدلال کند، در نهایت از یک درمان رادیکال استفاده کرد - او دردسر بزرگی برای والری در محل کار ایجاد کرد. خوشبختانه، آنها در همان بانک کار می کردند، جایی که در واقع با هم آشنا شدند. در نتیجه، مدیریت در را به والری نشان داد. آلنا به همراه "دوست" جدیدش بلافاصله پیشنهاد کردند "منطقه را تخلیه کنند" و والری به معنای واقعی کلمه خود را در خیابان یافت. سعی کردم شب را با دوستان بگذرانم، اما به زودی باعث خوشحالی آنها نشد. و والری حتی وقتی با حمله زخم معده به بیمارستان رفت، نفس راحتی کشید. اما در تخت بیمارستان بود که تنهایی خود را به طور کامل احساس کرد. مراقبت رسمی پزشکان فقط همان گرمی بود که او اکنون می توانست روی آن حساب کند. یک پروفسور یک بار کنار تختش به شوخی گفت: «تو، دوست من، ظاهراً از نظر علمی، اصلاً انگیزه ای برای بهبودی نداری!»... و این درست است، نه. جایی برای رفتن، هیچ کس به آن نیاز ندارد. والدین مدتهاست که مرده اند. آزار دادن دوستان و آشنایان دیگر راحت نیست. بهتر است اصلاً آلنا را به یاد نیاورم ، و به خصوص من نمی خواهم چنین آزمایشاتی را تکرار کنم ... و بدون کمک پزشکان ، والری تصمیم گرفت به همسرش بازگردد. علاوه بر این، آنها هرگز طلاق نگرفتند.


به خانواده برگرد

او با غلبه بر احساس بد ترس، زنگ خانه قبلی خود را به صدا درآورد. اولگا در را باز کرد. او در سکوت والریا را به داخل آپارتمان هدایت کرد و رفت تا "چای درست کند". به اطراف نگاه کرد: همه چیز آشنا به نظر می رسید، اما در عین حال، چقدر همه چیز تغییر کرده بود! چیزهای قدیمی - نه یک چیز جدید. این بدان معنی است که بدون او هنوز برای آنها سخت بود. و احتمالاً شوهر و پدر کافی در خانه وجود نداشت. اما از سوی دیگر، پس از پنج سال به نظر می رسد زن به زندگی بدون شوهر عادت کرده است. سن او برای تشکیل خانواده جدید نیست و بچه ها در حال بزرگ شدن هستند. در طول سال ها، پسر و دختر کاملا مستقل شدند و خانواده خود را تشکیل دادند. نوه هایی به دنیا آمدند که با «رئیس خانواده» سابق کاملاً غریبه بودند. اما برای یک همسر، مانند یک چمدان قدیمی بدون دسته است: حمل آن سخت است و دور انداختن آن شرم آور است... چه کاری می توانید انجام دهید؟

وقتی مردی خیانت می کند، هدفش این نیست که خانواده را ترک کند. و اگر قبلاً خیانت صورت گرفته است، اول از همه این سوال را از خود بپرسید: چه اتفاقی بین شما افتاده است که شوهرتان را در آغوش زن دیگری هل داده است؟ بیشتر اوقات، مرد به این ترتیب از دستورات همسرش فرار می کند. به هر حال، اگر زن خود شوهر را درک نکند، دیگری پیدا می شود که حداقل در ابتدا متعهد می شود که او را درک کند و دلداری دهد. و اگر بخواهید به عنوان تشکر از کمک و آسایش شما با او می خوابد.

دلیل خیانت چیست؟

برای فراهم کردن زمینه خیانت شوهر، کافی است رژیمی از سوء تفاهم، سرزنش های ابدی و عدم آزادی کامل برای او ترتیب دهیم. بسیاری از همسران سعی می کنند دائماً شوهر خود را تحت کنترل درآورند، با یک افسار کوتاه. آنها سعی می کنند آن را کنترل کنند، اما کاملاً بی سواد این کار را انجام می دهند. و پس از آن، هنگامی که شوهر، ناتوان از تحمل آن، به سوی زن دیگری فرار می کند، آنها از او کمک می گیرند. اما خواسته ها نیز منحصر به فرد است: شوهر من این و آن است، مطمئن باشید که او تمام قلدری های من را تحمل می کند و از من فرار نمی کند. و البته خودشان هم نمی خواهند رفتارشان را اصلاح کنند. یا وضعیت دیگری وجود دارد: یک زن دیکتاتور نمی تواند با رفتن شوهرش کنار بیاید. او را پیدا می کند، او را تعقیب می کند، هم او و هم معشوقه اش را تهدید می کند. و در نهایت این معشوقه تصمیم می گیرد که بهتر است به دنبال مرد دیگری باشد که همسری کم سر و صدا داشته باشد.

در بیشتر موارد، شوهر خیانتکار دیر یا زود برمی گردد. اما اگر زن او را به زور بازگرداند، وضعیت خانواده که این شوهر را به سمت خیانت سوق داده است، بدون تغییر باقی می‌ماند و ممکن است به زودی منجر به ترک دوباره همسرش شود. اگر او پس از مدت معینی برگردد، که در طی آن رابطه با معشوقه اش یخ می زند، در اینجاست که این سوال همسر مطرح می شود: چگونه به این موضوع واکنش نشان دهیم؟ غرور زنانه خود را نشان دهید و شما را به خانه راه ندهید یا ترحم زنانه خود را نشان دهید و ببخشید؟

چگونه شوهر خود را پس بگیریم

اول از همه، در هر چنین شرایطی، زن باید دوباره به خاطر داشته باشد: شوهر وقتی برای معشوقه اش می رود، از روی خوش زندگی این کار را نمی کند و این معشوقه اصلاً در بهشت ​​هفتم نیست، آنجا هم مشکل دارد. . اگر بخواهید، او خودش را وارد یک گودال نسبتاً کثیف به نام "معشوقه" کرد. و اگر برگشت، اول از همه به کمک نیاز دارد. البته اگر هنوز هم می خواهید که او پیش شما بماند. از این گذشته ، در واقع گزینه های زیادی برای روابط بیشتر با همسری که به آغوش خانواده بازگشته است وجود ندارد.

اول از همه، این کاردینال است: شما تصمیم گرفتید «نبخشید»، به طور کامل جدا شوید، جدا شوید، مبادله کنید، همه روابط را قطع کنید. اکنون من زیاد در مورد اینکه چرا این گزینه بد است صحبت نمی کنم: برای چه کسی چنین جاده ای قابل قبول است - موفق باشید! هیچ چیز ترسناکی در مورد آن وجود ندارد. اما راه دیگری وجود دارد: شروع همه چیز به طور کامل از ابتدا. به خصوص زن باید دوباره با شوهر خودش ازدواج کند.

چگونه می توان این کار را واقع بینانه انجام داد؟ حداقل، رابطه خود را با شوهرتان نه بر اساس طرح "بیمار و پرستار"، بلکه به شکل و شمایل افرادی که سعی در راضی نگه داشتن یکدیگر دارند، بسازید. با همسر سابق خود معاشقه کنید، به آرامی دوباره به سمت نزدیکی حرکت کنید، در درجه اول روانی. تحت تأثیر معاشقه، هر دو جوان تر می شوید و هر دو انگیزه ای برای زندگی خواهند داشت. شوهر بازگشته خود را به عنوان یک فرد جدید بپذیرید، به او یک بازی "آشنایی با یکدیگر" پیشنهاد دهید: "ما عملا غریبه هستیم، اما سعی کنید من را به دست آورید!"

و مهمتر از همه، هر دوی شما همدیگر را به خاطر چیزی که مدت ها گذشته است سرزنش نکنید. و به یاد داشته باشید: شوهران بی وفا و بی وفا، معشوقه های خود را به راحتی تغییر می دهند، بدون اینکه کانون خانواده را از بین ببرند. و افسوس که فقط همسران وفادار به دیگری می روند. و اگر چنین همسری به خانه برگردد، یک همسر معقول فرصتی واقعی دارد تا از یک موقعیت غم انگیز، یک همسر را خوشحال کند.

بحث

اگر مرا دوست داری، مرا ببخش، هر چیزی ممکن است در زندگی اتفاق بیفتد، خیلی سریع نباش

خب معلومه که زنش نق میزنه که اینطوری میشه. من می خواهم مقاله ای بخوانم در مورد زمانی که او ترک نمی کند - او فقط به همسرش خیانت می کند! و اینکه او باید برود - همه چیز خوب است و او یک معشوقه دارد و همسرش آشپزی می کند و لباس می شویید.
مقاله را دوست داشتم، بسیار تاثیرگذار. اما در مورد شوهران نه چندان بد، اجازه دهید این را بگوییم. نه در مورد رذل ها

25.11.2010 19:16:50، تانیانیا

ببخشید مطلب یک طرفه است...فورا معلوم میشه که یه مرد داره مینویسه...حتی لازم نیست برید تا آخر مقاله ببینید کی نوشته...یک طرفه... همه چیز باید زن باشد... این اوست که مردی را دوست ندارد، زن باشد یا معشوقه... بد به نوعی در مورد زنان نوشته شده است... اما می دانید در زندگی واقعی برعکس می شود. ... چطوری 4 دسته معشوقه رو شناسایی کردی ... 5 رو اضافه کنم - یکی هست که به یه مرد احتیاج داره حتی شوهر یکی دیگه رو بذاره فقط چون دوستش داره ... به این موضوع اشاره نکردن ...بله او را دوست دارد... پوزخند زدی؟ اما حالا افسوس که هیچ مرد واقعی وجود ندارد... آنها دوباره متولد شده اند... هیچ مردی وجود ندارد که برای نزدیک شدن به یک زن مبارزه کند... چرا؟ بله، چون تعداد آنها از جمعیت زن کمتر است .... پس آقای ناریتسین، من با مقاله شما موافق نیستم ... زن نیز یک شخص است ... و برای نجات یک خانواده و عشق، شما به دو نفر نیاز دارم نه یک زن...اگر مردی بخواهد برود پیش یکی دیگر می رود و نگه داشتن او فایده ای ندارد... اما وقتی برمی گردد این باید تصمیم هر دو طرف باشد. .. اما من را ببخش - من دیگر به چنین مردی اعتماد نمی کنم ...

03/30/2010 15:47:28, kim76

من معمولا از خواندن Naritsyn لذت می برم، اما نه این بار. داستان بالا حالم را بد کرد... همه پسر را رد کردند، او پولی برای اجاره آپارتمان نداشت، بنابراین دوباره عاشق همسر پیرش شد. بررررر! توصیه برای نجات یک خانواده در سطرهای آخر منطقی است، اما مثالی که ارائه شد نادرست است. این یک شوهر "وفادار" نیست که برای او مجبور شوید IMHO را تحت فشار قرار دهید

این درست نیست که همه شوهران برگردند!
اما نمونه های بسیار خوبی از ازدواج مجدد افراد وجود دارد.
من مقاله را دوست نداشتم زیرا ... من با نتیجه گیری نویسنده موافق نیستم!

زن، شوهر... مثل، با ادعای تعمیم؟ اگر نویسنده با آموزش جنسی مشکل دارد، نیازی به انتقال مشکلات شما به جامعه نیست. وجود پورنوگرافی آموزش نیست، اما نبود پورنوگرافی نبود آموزش نیست. "من برگشتم چون دیگر کسی به من نیاز نداشت..." مشکل این است که هیچ کس به نویسنده نیاز ندارد و جنسیت مطلقاً ربطی به آن ندارد. من شخصاً نمی توانم به کسی نیاز نداشته باشم و خودم را استثنا نمی دانم.

رفیق نوعی روانشناسی یک طرفه دارد. ناریتسین. همه چیز از دید یک مرد است - و او به اندازه کافی جنسیت / تنوع ندارد و همسرش نق می زند و معشوقه اش قدر او را نمی داند و او جایی برای رفتن ندارد ... و من تعجب می کنم که چگونه ، آیا همسر نسبت به این همه احساس دارد؟ او ارگاسم نداشت، یعنی زندگی‌اش عادی بود، و عزت نفسش از پشت بام بود، وقتی شوهرش مثل سگ به سمت یک جوان 20 ساله دوید. و بعد از همه اینها، لطافت و درک سازمان پیچیده درونی او باید برای معاشقه با مردی بیمار، پیر و بی محبت که به خاطر جایی برای رفتن به سراغ شما آمده، کافی باشد؟ فوق العاده!

نسل متولدین دهه 40 و 50 چه ربطی به آن دارد؟
و در جای دیگر در مورد "سن متوسط" 35-45 سال.
روانشناس ها حساب درس نمی دهند؟

در مورد بقیه، چه کسی می تواند بحث کند. اگر زن در روابط خانوادگی خوب رفتار کند، احتمال رفتار خوب شوهر افزایش می یابد.

و من آن را دوست داشتم، که به ندرت با مقالات اینجا اتفاق می افتد)))
پیشنهادهای مشکوکی وجود دارد، اما به طور کلی افکار صحیح است.

من کاملاً مخالفم، فقط می نشینم و به سطرهای زیر می خندم:
بالاخره اگر زن خود شوهر نفهمد، یکی دیگر پیدا می‌شود که حداقل در ابتدا او را درک کند و دلداری دهد و اگر بخواهی به‌عنوان شکرگزاری و دلداری، با او می‌خوابد. .
.....اول اینکه زن در هر موقعیتی دوباره باید به خاطر داشته باشد: شوهر وقتی برای معشوقه اش می رود از روی خوش زندگی این کار را نمی کند و این معشوقه اصلاً در بهشت ​​هفتم نیست، او دارد. مشکلات اونجا هم اگه بخوای خودش رو توی یه گودال کثیف به اسم معشوقه گرفت...

و به یاد داشته باشید: شوهران بی وفا و بی وفا، معشوقه های خود را به راحتی تغییر می دهند، بدون اینکه کانون خانواده را از بین ببرند. و افسوس که تنها همسران وفادار به دیگری می روند.»
خب، در زندگی واقعی اینطور نیست، ناریسین عزیز. نه اینجوری اینها استدلال های توجیه مردانه است، نه بیشتر. انگیزه های واقعی متفاوت است.

سلام! وضعیت من این است: از 20 سالگی با مرد متاهلی که 15 سال از من بزرگتر است قرار ملاقات داشتم. یک عشق قوی و متقابل شروع شد، پس از 4 سال او خانواده را ترک کرد و ما شروع به زندگی مشترک کردیم و ازدواج کردیم (فرزندی نداریم). ما 4 سال با او زندگی کردیم، 2 سال ازدواج کردیم. و اخیراً متوجه شدم که او تغییر کرده است ، او برای یک روز شروع به ناپدید شدن کرد و توضیح داد که با دوستانش است. ما شروع به دعوای زیادی کردیم و یک بار دیگر رفت و دیگر برنگشت. او برای همسر سابق و پسرش رفت و من فقط نمی دانم چه کنم. من هر روز اشک می ریزم و کینه نسبت به او و در حسرت او. بالاخره من هنوز او را دوست دارم. کمک!

اولگا، کوستروما، روسیه، 29 ساله

پاسخ روانشناس هنر:

سلام اولگا

موقعیت شما اولین نیست و آخرین نخواهد بود. خیلی اوقات، مردان بالغ توسط دختران بسیار جوان برده می شوند، سپس با شور و اشتیاق شعله ور می شوند، سپس عاشق آنها می شوند و به نظر می رسد این احساس آنقدر درخشان و زیبا است که در تمام زندگی آنها دلتنگ آن بوده اند. مرد همه چیز را نابود می کند و خانواده جدیدی ایجاد می کند. اما بعد از مدتی، تمام عاشقانه ها و حتی عشق قوی می گذرد، مشکلاتی پدیدار می شود و می خواهید به جایی برگردید که مجبور نبودید خود را با چیزی وفق دهید، نیازی به تغییر یا سازش نداشته باشید، جایی که همه چیز آشناست. ، ساده و بی صدا. به علاوه، شما از او بچه نداشتید، اما داشتن یک پسر برای یک مرد بسیار مهم است. من نمی خواهم شما را ناامید کنم، اما، به عنوان یک قاعده، چنین مردی عجله ای برای بازگشت به همسر دوم خود ندارد. و شما در اینجا مقصر هیچ چیز نیستید، و هیچ چیز واقعاً به شما بستگی ندارد - او فقط این احساس را دارد، او اینگونه زندگی می کند، او اینگونه می خواهد و اینگونه عمل می کند. شما البته دو راه دارید: یا برای عشق خود بجنگید، سعی کنید او را پس بگیرید، شما هم حق دارید، 4 سال با او زندگی کرده اید. یا خود را به چنین زندگی واگذار کنید، به آرامی او را از آن دور کنید، و متوجه شوید که در هر صورت، شانس کمی برای بازگشت وجود دارد. تصمیم بگیرید که چه چیزی بهترین است! موفق باشید و صبر!

با احترام، ماریا پوگاچوا.

طلاق یک اقدام افراطی است که مستلزم قطع مطلق روابط است. با این حال، آمار نشان می دهد که همه زوج ها در نهایت "پل های خود را نمی سوزانند". بر اساس نتایج تحقیقات جامعه‌شناختی، حدود یک سوم مردان نمی‌توانند همسر سابق خود را فراموش کنند و هر چهارم آن مخالف احیای پیوند خانوادگی نیست.

چرا مردها می روند؟

نیمه قوی بشریت اغلب قادر به مقاومت در برابر مشکلات خانوادگی نیست. چرا مردها می روند؟ هر موقعیت فردی است، اما چندین نکته اصلی وجود دارد:

آیا شوهران پس از طلاق به آغوش خانواده خود باز می گردند؟

تمایل به بازگشت به خانواده بستگی به نوع رابطه همسران و دلایل طلاق دارد. در یک محیط مردانه، بازگشت به همسر سابق خود مایه افتخار نیست.

با این حال، تعداد زیادی از مردان به همسران سابق خود باز می گردند. دلایل زیادی می تواند وجود داشته باشد که رایج ترین آنها عدم آرامش گذشته، عشق یا آگاهی از اشتباهات گذشته است.

همسران سابق چه زمانی برمی گردند؟

آیا شوهران پس از طلاق برمی گردند؟ البته برخی از افراد ترجیح می دهند یک بار برای همیشه قطع رابطه کنند. مردان می توانند پس از طلاق برگردند. برای مثال، یک بحران ناگزیر در رابطه با یک معشوقه ایجاد می شود، دیگر چشم انداز ماندن با او چندان شگفت انگیز به نظر نمی رسد. مرد شروع به فکر کردن در مورد همسرش می کند که با او خیلی خوب بود.

بحران با معشوقه معمولاً یک سال پس از شروع رابطه رخ می دهد - پس از این مدت است که شوهر می خواهد به همسر سابق خود بازگردد. البته همه شرایط مشروط هستند و به شرایط خاص بستگی دارند.

چرا این اتفاق می افتد؟

توضیح دادن رفتار شخص دیگری آسان نیست. دلایل رایج بازگشت مردان:

به خصوص اغلب مردانی که بخش قابل توجهی از زندگی خود را در ازدواج زندگی کرده اند، برمی گردند. ایجاد چیزی جدید بسیار سخت است - وصله زدن زخم های قدیمی بسیار آسان تر است. با این حال، بازگشت همسر سابق خود به قدرت و انرژی زیادی نیاز دارد.

چگونه بفهمیم که نیت شوهرتان صادقانه است؟

افرادی که چندین سال است ازدواج کرده اند، عادت ها، خواسته ها، شریک زندگی خود، داستان زندگی او را می دانند. مردی که می خواهد زن را برگرداند، با چنین دانشی "خود را مسلح می کند". علائم اصلی صداقت یک شوهر سابق:

لیست ادامه دارد و ادامه دارد. معمولاً زنان می توانند به سادگی درک کنند که آیا نیت شوهرشان درست است یا خیر. تجربه زندگی مشترک به شما این امکان را می دهد که یک شخص را ببینید.

گفتگوی جدی در مورد توصیه بازگرداندن روابط به قرار دادن همه چیز در جای خود کمک می کند. همچنین باید از بیرون به وقایع رخ داده نگاه کرد. آیا تصمیم به طلاق عجولانه بود یا این یک پایان غیرقابل برگشت و نهایی است؟ در مورد اول در صداقت نیت ها شکی نیست. گزینه دوم شامل سنجیدن جوانب مثبت و منفی، استدلال و مشاهده است.

چگونه خانواده خود را نجات دهیم و عزیز خود را حفظ کنیم؟

طبق آمار، هر دومین خانواده بعد از سال اول ازدواج از هم می پاشد. چگونه می توانید خانواده خود را نجات دهید و در کنار عزیزتان همیشه شاد زندگی کنید؟ پاسخ ساده است - روی روابط کار کنید. زندگی خانوادگی کار روزانه پر زحمت است. هر دو طرف باید برای ایجاد تعادل کامل تلاش کنند.

همسران به تدریج متوجه شخصیت یکدیگر نمی شوند و شخص را به عنوان مجموعه ای از عملکردهای ضروری درک می کنند. شوهر با پول، سفر رایگان، هدایای دلپذیر همراه است. همسر مظهر خدمات آشپزی، نظافت، شستشو و ماساژ است. این رویکرد اشتباه اصلی در روابط درون خانواده تلقی می شود.

ضرب المثلی معروف می گوید: «شوهر سر است و زن گردن است». اینکه روابط خانوادگی به کدام سمت خواهد رفت بستگی به زن دارد. نماینده نیمه عادلانه بشریت می تواند شوهر محبوب خود را حتی در ناامیدکننده ترین وضعیت نگه دارد. چند توصیه روانشناسان برای حفظ روابط خانوادگی:

روانشناسی روابط خانوادگی شامل ترکیب تلاش هایی با هدف تقویت و حفظ ازدواج است. عشق و اعتماد را می توان به راحتی پس از جدایی احیا کرد. نکته اصلی این است که مطمئن باشید که این لازم است، صبور و قوی باشید. در شرایط پیچیده، شرکا از یک متخصص کمک واجد شرایط دریافت خواهند کرد.

سلام! اسم من اوگنیا است. 1.5 سال با یک مرد قرار گذاشتم. می دانستم که او طلاق گرفته و یک پسر کوچک دارد. من هرگز وارد این رابطه نشدم، فقط به امور فرزندش علاقه داشتم (از روی ادب، "پسرت چطور است؟ در مهد کودک چطوری؟" و غیره). او مرا به دوستان و اقوام معرفی کرد، آخر هفته به دیدن آنها رفتیم، سپس نقل مکان کرد، من فعالانه در این حرکت کمک کردم. کمی بعد متوجه شدم که کمتر می آید و کمتر زنگ می زند، کار به جایی رسید که هفته ای 2-3 بار با هم تماس می گرفتیم تا اینکه یک روز ناگهان دیدم او با همسر و فرزندش از خانه اش خارج می شود. . من بلافاصله همه چیز را فهمیدم و بی سر و صدا بدون توضیح از آنجا خارج شدم. تمام شبکه های اجتماعی، شماره تلفنش را پاک کردم تا وسوسه تماس/نوشتن و درخواست توضیح نباشد. بعدها متوجه شدم که آنها طلاق نگرفته اند، به دلیل یک دعوای اساسی با هم زندگی موقت نکرده اند. خیلی اذیتم کرد، هنوز هم درد دارد. مشکل این است که من مرتباً به صفحه او و صفحه همسرش می روم (اعتراف می کنم یک صفحه جعلی دقیقاً برای این نظارت ایجاد کردم). من به عکس ها نگاه می کنم، می بینم که چقدر با هم خوشحال هستند، پسرشان چگونه رشد می کند، کجا می روند، به کجا می روند. نگاه می کنم و غمگین می شوم(( من می فهمم که این دیگر عشق نیست، بلکه یک رنجش ناگفته است چگونه این عادت را ترک کنیم و او را فراموش کنیم؟

پاسخ روانشناسان

عصر بخیر، اوگنیا.

ممکن است دلیل اعتیاد شما این باشد:


به طوری که وسوسه تماس / نوشتن و درخواست توضیح وجود ندارد

مرد به بهترین شکل نسبت به شما رفتار نکرد - او رابطه ای را با شما شروع کرد ، اما آن را به پایان نرساند - او نگفت "متشکرم" ، دلایل جدایی را توضیح نداد. ممکن است شما نیز ناگفته های زیادی داشته باشید. همانطور که مارینا تسوتاوا گفت، یک احساس غیر قابل وصف ماندگار است.
یکی از راه‌های کار با این، نوشتن نامه‌ای است - که در آن همه چیزهایی را که احساس کرده‌اید می‌گویید - از ابتدای جلسه تا کنون. نیازی به ارسال نامه نیست، اما باید هر چیزی را که شما را با این مرد مرتبط می کند، از دنیای درونی خود "دریافت" کنید. تا آخرین تاپیک در مرحله بعد، خوب است با یک روانشناس با این نامه همکاری کنید. شما می توانید در مورد جهت گیری چنین کارهایی در کتاب های والنتینا موسکالنکو "وقتی عشق زیاد است" یا رابین نوروود "زنانی که بیش از حد عشق می ورزند" و همچنین در کتاب پولینا گاوردوفسکایا "بازگشت و عشق ورزیدن را از دیدگاه یک روان درمانگر یاد بگیریم. اما بهتر است، البته، ملاقات حضوری با یک متخصص باشد.

بهترین آرزوها،

چرنیشوا اولیانا. مشاوره در اسکایپ و در مسکو.

جواب خوبی بود 5 جواب بد 0

اوگنیا، عادتی که در مورد آن می نویسید به محض اینکه شروع به "زندگی در مرکز زندگی خود کنید" خود به خود ناپدید می شود. برای انجام این کار، ارزش آن را دارد که لحظاتی از گذشته را به یاد بیاورید که نبض زندگی خود را احساس کردید. به یاد بیاورید که چه زمانی توانستید به این منبع نزدیک شوید و طراوت و اصالت آنچه را که در حال رخ دادن بود احساس کنید. این ممکن است در روابط با عزیزان، آشنایان، محل کار یا جای دیگری اتفاق بیفتد. چه خوابی می بینید؟ چه امیدها و آرزوهایی در زندگی بدون توجه به شرایط فعلی تان دارید؟ چه ارزش هایی زندگی شما را پر از معنا می کند؟ شما باید نقش یک کارآگاه را تغییر دهید، تاریخ زندگی شخص دیگری را ردیابی کنید و در قلمرو زندگی شخصی خود که فقط متعلق به شماست در کاوش های باستان شناسی شرکت کنید. من مطمئن هستم که یافته های شما به شما کمک می کند تا ارزش خود را به دست آورید و درک کنید که در کدام جهت باید بیشتر حرکت کنید. اگر در مورد تبدیل شدن به نویسنده زندگی خود جدی هستید، پس من منتظر شما در یک مشاوره هستم که در آن به شما کمک می کنم کشف کنید و بفهمید که مرکز زندگی شما کجاست.

Aidarbekov Kairat Anvarbekovich، روانشناس در آلماتی

جواب خوبی بود 4 جواب بد 0

سلام، اوگنیا! شما می توانید این عادت را به همان روشی که مردم به هر عادت دیگری که در حد اعتیاد است پایان دهید (مواد مخدر، الکل و غیره): باید از انجام کاری که زندگی شما را خراب می کند دست بردارید. بازدید از صفحه آنها یا انجام کار دیگری تصمیم مسئول شماست. ممکن است به شدت در آنجا "کشیده شوید"، افکار شما ممکن است بارها و بارها به این موضوع بازگردد، اما نگاه کردن به این عکس ها یا نگاه نکردن به آنها اعمال شماست. شما می توانید آنها را به طور کامل کنترل کنید. فوراً اهداف بزرگی را برای خود تعیین نکنید، مانند: او را برای همیشه فراموش کنید یا "دیگر به او در شبکه های اجتماعی مراجعه نکنید." از چیزهای عملی تر به عنوان راهنما استفاده کنید، مانند نرفتن به آنجا برای یک روز (یا یک هفته یا یک ماه). بیشتر از این فکر نکن با گذشت این دوره خواهیم دید. اگر می خواهید، تصمیم دیگری بگیرید. اما این حداقل مدت باید رعایت شود. البته اگر بخواهید از این اعتیاد رها شوید (حتی اگر این اعتیاد عشقی باشد نه اعتیاد به مواد). موفق باشید.

هریستو اولگ ولادیمیرویچ، روانشناس/روان درمانگر، پراگ.

جواب خوبی بود 6 جواب بد 3

یکی از عزیزان می خواهد به همسر سابق خود بازگردد. چه باید کرد؟ به طور کلی پذیرفته شده است که در مثلث عشقی، همسر خوب است، معشوقه بد است و مرد البته خیانتکار. همه چیز در روابط انسانی، به خصوص در عشق، چندان واضح نیست. گاهی زن یک دستکاری ماهر است، شوهر پدری دلسوز است، معشوقه یک زن عادی است که تشکیل خانواده می دهد.

یکی از عزیزان آرزوی بازگشت به همسر سابق خود را دارد

مشاوره نه تنها برای زن و شوهر، بلکه برای معشوقه ها نیز لازم است. اخیراً دختری پیش من آمد و وضعیت خود را اینگونه تعریف کرد:

«ما شش ماه با هم قرار گذاشتیم. رابطه او با همسرش مدت هاست که در بن بست بوده است. او می گوید که آنها مدت زیادی است که با هم نخوابیده اند، همیشه دعوا می کنند. او فقط به خاطر پسرش با او زندگی می کرد.

و وقتی با من ملاقات کرد، دیگر نتوانست تحمل کند. و بنابراین، ما با هم هستیم، اما می بینم که او آرزوی کودک را دارد. او شروع به مقایسه من و همسر سابقم کرد - معلوم شد که گوشت من درست مثل گوشت او می سوزد.

در کل می ترسم پیش همسر سابقش برگردد. این ترس داره دیوونم میکنه از کجا می‌دانی که او می‌تواند برگردد؟»

آیا مردان اغلب پیش همسران خود باز می گردند؟

بیایید قبول کنیم که ما یک موقعیت بسیار خاص را در نظر می گیریم: مردی زن و فرزند خود را برای معشوقه خود رها می کند.

هر چند وقت یک بار شوهران به همسر سابق خود باز می گردند؟ البته آمار رسمی وجود ندارد. اما مشاهدات نشان می دهد که اگر دلیل جدایی دقیقاً ظاهر یک معشوقه بود، پس احتمال بازگشت بسیار زیاد است. بیش از نیمی از مردان هنوز برمی گردند. چرا اینطور است؟ در اینجا دلیل آن است.

چرا معشوقه زندگی همسرش را خراب می کند؟

در حال حاضر گیرایی در خود عبارت سوال وجود دارد. معشوقه می خواهد بداند: آیا فرد مورد علاقه شما به همسر سابق خود باز می گردد؟».

این سوال در مورد او نیست، بلکه در مورد یک مرد و همسر سابقش است. دخالت معشوقه در رابطه بین این دو معنا ندارد و این کار نخواهد کرد. پیوند بین یک مرد و همسر سابقش به همان اندازه قوی است که بین یک برادر و خواهر، یک پدر و مادر و یک فرزند. به این پیوند خانواده می گویند. حتی اگر زن و شوهری واقعاً برای مدت طولانی در یک تخت مشترک نباشند، گذشته مشترک، سنت های مشترک، فرزندان مشترک، تصاویر آینده مشترک (حتی اگر محقق نشده باشد) به یکدیگر متصل می شوند.

معشوقه اغلب فکر می کند: من او را آنقدر دوست دارم که می توانم رابطه او با همسرش را از بین ببرم.»

آه، این دسته بندی زنانه! خودتان را دست بالا نگیرید. هر کسی که مقالات من را خوانده باشد قبلاً در مورد سیستم خانواده می داند. این یک ارتباط عاطفی و روانی بین اعضای یک خانواده است. چنین ارتباطی، زنجیره ای را نمی توان با دستان خود احساس کرد، اما وجود دارد، علاوه بر این، قوانین خود را به خانواده دیکته می کند. به عنوان مثال، او واقعاً می خواهد زندگی کند و اجازه نمی دهد خودش به راحتی نابود شود.

ساده لوحانه است که باور کنیم دخالت شخص ثالث در روابط بین دو همسر باعث از بین رفتن یک ارتباط عاطفی طولانی مدت می شود. رابطه بین زن و شوهر وحشتناک، دشوار، مخرب خواهد شد. اما ارتباط باقی خواهد ماند. حتی اگر برای همه غیر قابل تحمل باشد.

معلوم می شود که معشوقه واقعاً یک ویرانگر است. این دقیقاً زمانی است که شما نمی توانید شادی خود را بر روی بدبختی دیگران بسازید. و باید درک کنیم که معشوقه با ایجاد دردسر برای همسر قانونی، معشوق را به درد می آورد.

با این حال، هدف معشوقه این نیست که "احساس بدی به او بدهد"، بلکه این است که خود را خوب کند. بنابراین، ما نباید زندگی دیگران را نابود کنیم، بلکه باید زندگی خود را بسازیم.


اگر مردی بخواهد با سابقش برگردد، معشوقه چگونه باید رفتار کند؟

"آیا مرد به همسر سابق خود باز می گردد" سوالی نادرست است. آن و کار بعدی باید متفاوت فرموله شوند.

« آیا عزیزم پیش من خواهد ماند؟»

معشوقه نمی خواهد شوهرش همسرش را ترک کند. او می خواهد خودش با معشوقش خوشحال باشد. او می خواهد که او با او باشد. آیا تفاوت را احساس می کنید؟

شوهر می تواند زن خود را به خاطر یک معشوقه ترک کند و با معشوقه دیگری ملاقات کند. یا نتوانید با معشوقه خود تشکیل خانواده دهید و در نهایت تنها بمانید. گزینه هایی وجود دارد.

من به همه زنان هشدار می دهم - آرزو نکنید که مرد به سابق خود برنگردد. از او بخواهید که با شما بماند. بر اساس هدف، زندگی خود را می سازید: رفتار، افکار، اعمال، احساسات.

بگذارید برای شما مثالی بزنم.

آیا می گویید همه چیز یکسان است؟ اما نه. همه چیز تغییر می کند، از تعادل روانی گرفته تا اعمال خاص.

مهمترین چیز این است که ارتباطات خانوادگی جدیدی شکل بگیرد. این یک چیز است که برای معشوقه خود بگذارید، یک چیز دیگر ایجاد یک خانواده جدید، با سنت ها و روابط جدید.

معشوقه چه تفاوتی با همسر دارد؟

به کلیشه های اجتماعی برگردیم.

"با یک معشوقه آسان است، اما با یک همسر دشوار است. اگر من یک معشوقه هستم و می خواهم مردی را نگه دارم، باید همیشه با من راحت باشد. در غیر این صورت احساس می کند که یک جفت را با صابون عوض کرده است.»

آیا معشوقه یک تعطیلات ابدی است؟ بله لطفا اگر مرد مهمان ابدی است.

اما مردی که همسرش را برای معشوقه اش رها می کند، نشانه این است که دیگر نمی خواهد مهمان باشد، تصمیم گرفته است که استاد شود. سپس نقش معشوقه تغییر می کند. او می شود معشوقه، همسر صاحب. اجازه ندهید یک همسر، بلکه در حال حاضر چیزی بیش از یک اشتیاق باشد.

آیا خود عاشق برای تغییر نقش آماده است؟ نه همیشه. بنابراین، وقتی عاشقانه ناگهان از یک رابطه ناپدید می شود، بسیار شگفت زده می شود. ارباب و معشوقه قوانین جدیدی هستند، نوع جدیدی از عشق. هنگام پذیرش مردی که همسرش را ترک کرده است، باید برای این واقعیت آماده باشید که مشکلات تازه شروع شده اند.

من به شما خواهم گفت، بر اساس تمرین، اغلب اتفاق می افتد که خروج شوهر برای معشوقه خود برای زن تسکین بزرگی است. فقط خجالت میکشه اعتراف کنه

زن و شوهر و معشوقه نزد من می آیند. من قاضی نیستم که تصمیم بگیرم چه کسی درست است و چه کسی نادرست. همه در این مثلث رنج می برند و همه حق خوشبختی دارند.