05.03.2024

تصادفات نخود نروژ. وینسکی: به دور دنیا سفر کنید


مانند تمام آبدره های دیگر در نروژ، Lysefjord به عنوان یک گسل زمین ساختی ناشی از حرکت صفحات پوسته در طول فرآیند کوهزایی کالدونین در حدود 400 میلیون سال پیش شکل گرفت.

در عصر یخبندان، این شکاف پر از یخ بود که با حرکت به سمت دریا، زباله‌هایی را از کوه‌های اطراف حمل می‌کرد. با سقوط، این مواد تکه تکه با رسیدن به بستر یخچال، کناره‌ها و بستر گسل را با حرکت یخ صاف کرد. آب مذاب نیز در همین جهت عمل کرد. در محافل علمی، این پدیده به فرسایش یخچالی (به آلمانی: Glazialerosion) معروف است.

پس از عقب نشینی یخچال، "شکاف غول پیکر" پر از آب شد. این اتفاق تقریباً 10000 سال پیش رخ داد. Lysefjord از غرب به شرق به طول 42 کیلومتر امتداد دارد. ارتفاع دیواره های صخره ای عمودی بالای آب به 1 کیلومتر می رسد.

به دلیل سختی زمین، تنها دو شهرک در سواحل آبدره وجود دارد - Lysebotn (به نروژی: Lysebotn) و Forsand (نروژی: Forsand).

مرکز گردشگری آبدره روستای Oanes است که در آن می توانید اطلاعات و اولین برداشت از جاذبه های آبدره را به دست آورید. می توانید با کایاک شخصی خود به گشت و گذار در آبدره ها بپردازید. نقاط احتمالی پارکینگ در ساحل جنوبی وجود دارد، اما به دلیل شیب زیاد دامنه ها تعداد کمی از آنها وجود دارد - در فصل تابستان، یک قایق از Forsand به Lysebotn چندین بار در روز حرکت می کند. در نزدیکی نیروگاه می توانید دسته ای از فوک ها را در آب ببینید.

محبوب ترین جاذبه ها

Lysebotn

Lysebotn شهری در دورترین قسمت شرقی آبدره است. جمعیت عمدتاً از کارگران دو نیروگاه برق آبی که در نزدیکی هستند - Lyse و Tjodan - تشکیل شده است. هر دو نیروگاه درون سنگ ساخته شده اند. در لیز، آب از ارتفاع 620 متری به توربین می ریزد و 210 مگاوات انرژی تولید می کند. در Tjodan توان 110 مگاوات با افت آب از 896 متر است. دو نیروگاه برق بیش از 100 هزار نفر را تامین می کند.

تنها جاده ای که لیسبوتن را به سایر نقاط جهان متصل می کند، 27 پیچ تند با افزایش ارتفاع بیش از 900 متر انجام می دهد. یکی از پیچ های جاده از یک تونل می گذرد. در طول فصل تابستان، یک کشتی توریستی دو بار در روز بین Lysebotn و Lauvik حرکت می کند. هنگام سفر از طریق آبدره، یک تور گشت و گذار از طریق یک بلندگو به چندین زبان - انگلیسی، نروژی، آلمانی انجام می شود. در کافه تریا کشتی می توانید جزوه های رایگان با متن به زبان های دیگر از جمله روسی پیدا کنید.

آبشار Hengyanefossen

اغلب کشتی‌های کروز برای گردشگران برای تماشای آبشار Hängänefossen برای مدت کوتاهی در وسط آبدره توقف می‌کنند، اما گاهی کاپیتان کشتی را درست زیر جت‌های آبشار می‌برد! این آبشار 400 متری را نیز می توان در صورت پیاده روی در کوه های واقع در ساحل شمالی Lysefjord مشاهده کرد.

Preikestolen (منبر)

معروف ترین جاذبه گردشگری در Lysefjord صخره Preikestolen است که در ارتفاع 604 متری آویزان است. این صخره بر روی یک فلات مسطح کوهستانی مرتفع به مساحت 600 متر مربع قرار دارد و این نقش برجسته ظاهراً در حدود 10000 هزار سال پیش در جریان ذوب یخچال‌های طبیعی شکل گرفته است. اگر سوار قایق تفریحی یا کشتی از Stavanger، Lauvvik، Forsand یا جاهای دیگر شوید، می توانید از منظره Preikestolen از آبدره لذت ببرید.

بالای صخره به وسعت حدود 25 در 25 متر مربع و تقریباً مسطح است. صخره مشرف به آبدره مناظر باشکوهی را ارائه می دهد و به همین دلیل است که این صخره به عنوان یکی از برترین جاذبه های طبیعی نروژ شناخته می شود. Preikestolen یکی از پربازدیدترین مکان های منطقه است. سالانه بیش از 100 هزار نفر از آن بازدید می کنند.

طبق یک افسانه قدیمی، اگر 7 خواهر با 7 برادر از همان منطقه ازدواج کنند، این صخره غول پیکر فرو می ریزد (منظور از ناحیه یکی از پنج منطقه غیر رسمی نروژ است). در پایه سایت شکافی به عرض 20-25 سانتی متر وجود دارد اگر روزی این سکوی صخره ای به داخل آبدره فرو بریزد، شکاف دقیقاً از امتداد این شکاف عبور می کند.

سنگ کجراگ

Kjorag فلاتی مشرف به Lysefjord است. بلندترین نقطه آن در ارتفاع 1084 متری از سطح دریا قرار دارد. بیشتر گردشگران از Kjörag نه برای مناظر زیبای آبدره، بلکه برای رسیدن به "سنگ نخود" یا Kjöragbolton بالا می روند.

کوراگبولتون

کوراگبولت یک تخته سنگ بزرگ با حجم تقریبی 5 متر مکعب است که بین دو دیوار صخره ای عمودی گیر کرده است. نقطه توریستی محبوب شما می توانید بدون کمک تجهیزات کوهنوردی به سطح سنگ برسید، اما پرتگاه زیر سنگ به عمق حدود یک کیلومتری می رسد. در تابستان، زمانی که هوا خوب است، صدها گردشگر نه تنها از خارج، بلکه از خود نروژ نیز به اینجا سرازیر می شوند.

لانه عقاب

سفر به Kjørag از شهر Øygardsstølen شروع می شود که در نروژی به معنای آشیانه عقاب است. یک کافه کوچک در ارتفاع تقریبی 500 متری Lysefjord ساخته شده است. جاده از استاوانگر به اینجا منتهی می شود. یک پارکینگ پولی در کنار کافه وجود دارد که گردشگران هنگام بالا رفتن از Kjörag ماشین های خود را در آنجا رها می کنند. در اینجا همچنین می‌توانید یک تابلوی اطلاعاتی پیدا کنید که به شما ایده می‌دهد که کجا و چقدر باید بروید، و همچنین توالت‌ها و دوش‌ها.

یک جاده شیب دار منتهی به Lysebotn وجود دارد که از 27 پیچ تند تشکیل شده است. فقط در فصل تابستان باز است. Øygardsstølen دارای یک سکوی رصد است که از آن می توانید هم پیچ های تند جاده خطرناک و هم شهر Lysebotn را ببینید.

کارکنان کافه متشکل از 1-3 نفر هستند، اینجا می توانید آب، ساندویچ، پول خرد برای پرداخت هزینه پارکینگ بخرید. شما نباید انتظار داشته باشید که می توانید یک وعده غذایی جدی در اینجا تهیه کنید. همچنین می‌توانید کارت پستال‌هایی با مناظر Lysefjord و Kjoragbolton را در اینجا خریداری کنید. کارت پستال خریداری شده را می توان بلافاصله با پرداخت پول به کارکنان کافه از طریق پست ارسال کرد. با این حال، این یک روش معمول برای مکان های توریستی در نروژ است.

روستای فلورلی

فلورلی دهکده ای کوچک در نزدیکی کوه کیراگ است. جاذبه اصلی آن یک نیروگاه قدیمی با لوله هایی است که به یک دریاچه کوهستانی و یک پلکان طولانی (4444 پله) منتهی به خط لوله می شود.

یک سکونت دائمی در فلورلی در قرن هفدهم بوجود آمد. احتمالاً این یک کارخانه چوب بری در رودخانه فلورلینا بوده است که بعداً خانه ای به آن اضافه شد که بعداً به مزرعه تبدیل شد. در سال 1708، رانش زمین و ریزش سنگ به طور کامل این املاک را ویران کرد. تنها حدود یک قرن بعد این مکان دوباره پوشیده از فضای سبز شد. این زمین در آن زمان به کولالی (کلالی نروژی) تعلق داشت و منحصراً برای یونجه زنی، چرا و قطع استفاده می شد.

در سال 1802، فلورلی بازسازی شد و تا سال 1915-1920 به فعالیت های اقتصادی خود ادامه داد. در سال 1916، در طول ساخت و ساز فعال یک نیروگاه برق آبی، فعالیت اقتصادی در فلورلی متوقف شد و به یک دهکده صنعتی کوچک با مدرسه، فروشگاه و اداره پست خود تبدیل شد.

روستای سونگسند

Songesand روستایی در ساحل شمالی Lysefjord، تقریباً در نیمه راه بین Forsann و Lysebotn است. بخشی از کمون فورسند.

ارتباط زمینی با اردال و شهرداری هیلملند (هلملند نروژی) وجود دارد. روستا اسکله مخصوص به خود را دارد.

قبلاً تا 36 نفر در روستا زندگی می کردند ، یک اداره پست و یک مدرسه وجود داشت. این مدرسه سرانجام در سال 1969 تعطیل شد. در چند سال گذشته قبل از تعطیلی نهایی، فقط 3-4 دانش آموز در آنجا تحصیل می کردند.

Songesand انگیزه جدیدی برای توسعه در سال 1994 دریافت کرد، زمانی که کشتی های بین Stavanger و Lysebotn به طور منظم در طول فصل تابستان شروع به کار کردند.

هنیانگ

هنجنه کوهی است در ساحل شمالی آبدره، نزدیک پریکستولن. افسانه ای عاشقانه درباره هاینریش و سیکا آلمانی با این مکان مرتبط است. هاینریش آلمانی در سال 1915 در آبدره ظاهر شد و به ماهیگیری مشغول بود. یک روز او درباره زنی به نام زیکا شنید که در بالای کوه هنیانه زندگی می کرد. او بالا رفت و ماند تا با زیکه زندگی کند. آنها صاحب فرزندی شدند که از اولین زمستان سرد جان سالم به در نبرد. هاینریش به دم کردن مهتابی مشغول بود که بسیار سودآور بود: مهتاب در دوران ممنوعیت در نروژ (1921) تقاضای زیادی داشت. به طور خاص، مهتاب به استاوانگر عرضه شد. امروز می توانیم یک اسکله کوچک سنگی را ببینیم که هاینریش قایق خود را در نزدیکی آن رها کرده و با استفاده از وینچ از کوه بالا رفت. با استفاده از همان وینچ، شکر از کوه بلند شد و مهتاب پایین آمد.

پس از تحقیقات طولانی، پلیس موفق شد مهتاب را ردیابی کند و هاینریش به دلیل این کار و بسیاری از اقدامات غیرقانونی دیگر از کشور اخراج شد و مهتابی همچنان مصادره شد. پس از مدتی به زیکای خود بازگشت. اما پس از رسوایی دیگری در رابطه با فروش قایق، او برای همیشه ناپدید شد. زیکه تا زمان مرگش منتظر او بود و در تنهایی و فقر کامل در کوه هنیانگ زندگی می کرد.

مهتاب مصادره شده هنوز هم تا به امروز نگهداری می شود. می توان آن را در Eugartstühl - نقطه شروع برای صعود به Kjörag مشاهده کرد.

مرکز طبیعت Lysefjord

در اینجا یک آکواریوم بزرگ وجود دارد و درست در هوای آزاد حوضچه های زیادی با ماهی وجود دارد، یعنی در این مرکز طبیعت Lysefjord به صورت مینیاتوری تکثیر می شود. همه قایق های کروز از مرکز طبیعت Lysefjord نیز بازدید می کنند.

آسیاب قدیمی در تاو

مجموعه آسیاب قدیمی در تاو شامل سه ساختمان آسیاب کاملاً مجهز و به خوبی حفظ شده است که در اسکله در تاو و در کنار آسیاب جدید قرار دارد.

رفسو

اسکله کشتی بخار سابق در ساحل شمالی آبدره. امروزه فقط بقایای بتنی در اینجا در داخل یک خلیج کوچک در کنار نهری که به آبدره می ریزد دیده می شود. اولین سفرها به Preikestolen در دهه 1890 سازماندهی شد. مسیری که امروزه همه گردشگران برای بازدید از فلات از آن استفاده می کنند هنوز وجود نداشت. کمی بعد از میان دامنه های صخره ای کشیده شد و در همان زمان گذرگاه هایی در کنار صخره ها قطع شد و نرده هایی ساخته شد. از آنجایی که رسیدن به صخره منبر از طریق زمینی دشوار بود، گشت و گذار از اینجا انجام می شد. مسیری از Refsu به کلبه Preikestool منتهی می شد. امروزه در جای خود فقط آرماتورهای زنگ زده از صخره ها بیرون زده است.

فورسند

فورسند مرکز کمونایی به همین نام است. جمعیت حدود 1000 نفر است. اینجا در دلتای Lysefjord عمق فقط 13 متر است. فورسند یک کمون ثروتمند است. درآمد اصلی از فروش برق است که مصرف کننده اصلی آن چهارمین شهر بزرگ نروژ - استاوانگر است. یک پل کابلی از فورسند به طرف دیگر Lysefjord منتهی می شود. اگر می خواهید پس از صعود به Kjörag از Preikestolen دیدن کنید، می توانید از سفر کشتی به Laurvik صرف نظر کنید و با ماشین به Forsand بروید، از آبدره عبور کنید و به اردوگاه Preikestolen برسید.

پل روی آبدره

در همان ابتدای آبدره پل معلقی به همین نام وجود دارد. این پل شهر فورسند را به ساحل شمالی شمالی آبدره متصل می کند.

یکی از طراحان پروژه پل آبدره، اوس یاکوبسن بود.

ساخت پل در سال 1995 آغاز شد و دو سال بعد در سال 1997 این پل به بهره برداری رسید. طول دهانه اصلی پل 446 متر و طول کل آن 639 متر است. ستون ها از بتن مسلح ساخته شده اند و ارتفاع آنها به 102 متر می رسد. عرض - 12.3 متر.

پایه پریدن

صخره های پریکستولن و کوراگ برای غواصی پایه مناسب هستند، اما به دلیل هجوم زیاد گردشگران به پریکستولن، کوراگ به نقطه اصلی پرش تبدیل شده است. حدود 30 هزار پرش از صخره به آب های لیسفورد انجام شد. متأسفانه، حوادث غم انگیزی رخ داد - چندین مرگ ثبت شد. بر خلاف دیوار ترول، Lysefjord یکی از مکان‌هایی در نروژ است که پریدن در آن قانونی است.

چگونه به Lysefjord برویم

از استاوانگر

Lysefjord تقریباً در 50 کیلومتری غرب استاوانگر واقع شده است. احتمالاً به آنجا بروید:

با قایق - در تابستان یک اتوبوس از Stavanger به Lauvvik وجود دارد که می توانید با کشتی گشت و گذار به Lysebotn بروید. یا با کشتی از استاوانگر به تاو بروید و از آنجا با اتوبوس به خانه پریکستولن بروید.

از برگن

Lysefjord تقریباً در 300 کیلومتری جنوب برگن قرار دارد. احتمالاً به آنجا بروید:

  • با ماشین تقریباً 4 ساعت 15 دقیقه (به استثنای سه گذرگاه کشتی).
  • با اتوبوس حدود پنج ساعت راه است.
  • با هواپیما تا استاوانگر تقریباً 35 دقیقه.
  • کشتی تقریباً 4.5 ساعت طول می کشد.

از اسلو

Lysefjord تقریباً در 400 کیلومتری جنوب غربی اسلو واقع شده است. احتمالاً به آنجا بروید:

  • با ماشین از 5 تا 8 ساعت.
  • با قطار تا استاوانگر حدود 9.5 ساعت طول می کشد. در تابستان یک اتوبوس از Stavanger به Lauvvik وجود دارد که می توانید از آنجا با کشتی گشت و گذار به Lysebotn بروید. یا با کشتی از استاوانگر به تاو، از آنجا با اتوبوس به خانه پریکستولن بروید.

در بقیه ایام سال، می توانید با کشتی از استاوانگر به لیسبوتن بروید.

با هواپیما حدود 55 دقیقه طول می کشد تا به استاوانگر برسید.

این در منطقه Vestland در شهرستان Rogaland در نزدیکی Stavanger واقع شده است. به دلیل دسترسی، جذابیت دیدنی غیرقابل انکار و ارزش آموزشی، یکی از معروف ترین مکان های گردشگری در نروژ است. در اینجا، از پایان دهه آخر قرن بیستم، نوع جدیدی از چتربازی رواج یافته است - بیس جامپینگ، که از نظر اقتصادی بسیار مقرون به صرفه تر از چتربازی کلاسیک با استفاده از هواپیما است. مکانی محبوب در بین کوهنوردان و گردشگران قایق.

طول آبدره 42 کیلومتر است، عمق آن از 13 متر - نزدیک فورسند، تا 422 متر - در منطقه Preikestolen است.

اصل و نسب [ | ]

مانند تمام آبدره های دیگر در نروژ، Lysefjord به عنوان یک گسل زمین ساختی ناشی از حرکت صفحات پوسته در طول فرآیند کوهزایی کالدونین در حدود 400 میلیون سال پیش شکل گرفت.

در عصر یخبندان، این شکاف پر از یخ بود که با حرکت به سمت دریا، زباله‌هایی را از کوه‌های اطراف حمل می‌کرد. با سقوط، این مواد تکه تکه با رسیدن به بستر یخچال، کناره‌ها و بستر گسل را با حرکت یخ صاف کرد. آب مذاب نیز در همین جهت عمل کرد. در محافل علمی، این پدیده به فرسایش یخچالی (به آلمانی: Glazialerosion) معروف است.

پس از عقب نشینی یخچال، "شکاف غول پیکر" پر از آب شد. این اتفاق تقریباً 10000 سال پیش رخ داد. Lysefjord از غرب به شرق به طول 42 کیلومتر امتداد دارد. ارتفاع دیواره های صخره ای عمودی بالای آب به 1 کیلومتر می رسد.

به دلیل سختی زمین، تنها دو سکونتگاه در سواحل آبدره وجود دارد - Lysebotn (Lysebotn نروژی) و Forsand (Forsand نروژی).

مرکز گردشگری در امتداد آبدره روستای Oanes (به نروژی: Oanes) است که می توانید اطلاعات و اولین برداشت از جاذبه های آبدره را در آنجا به دست آورید. می توانید با کایاک شخصی خود به گشت و گذار در آبدره ها بپردازید. نقاط احتمالی پارکینگ در ساحل جنوبی وجود دارد، اما به دلیل شیب زیاد دامنه ها تعداد کمی از آنها وجود دارد - در فصل تابستان، یک قایق از Forsand به Lysebotn چندین بار در روز حرکت می کند. در نزدیکی نیروگاه می توانید دسته ای از فوک ها را در آب ببینید.

Lysebotn [ | ]

کوراگ
مکان محبوب برای بیس جامپرها


پایه پریدن. دامنه شمالی کوراگ. 18-19 ثانیه پرواز رایگان
علاقه مندان به ورزش های شدید را از سراسر جهان جذب کنید.
فقط یک منطقه کوچک در زیر سنگ برای فرود وجود دارد

قوانین [ | ]

بیس جامپرهایی که در کیوراگ تصادف کردند
تاریخ جامپر بیس سن
25 مرداد 96 سباستین دکتوت 24
29 جولای 1997 اولا-استینا اوستبرگ 46
6 جولای 1999 ثور الکس کاپفجل 32
15 آگوست 1999 کریل گورتوف 29
10 ژوئن 2000 تری فارستال 52
5 آگوست 2000 والنتینو ونتوری 30
23 جولای 2002 لوری بار 37
12 سپتامبر 2002 راب تامپکینز 30
19 جولای 2005 دارسی زویتساس 39
24 جولای 2010 آنتون کنستیاپین 25

از سال 1994 تا 2010، 10 مرگ در Kjörag ثبت شد. اولین مورد از این دست در سال 1996 ثبت شد. در سال های 1999 و 2000، 4 فاجعه دیگر رخ داد. پس از هر حادثه، پلیس محدودیت هایی را برای پرش اعمال می کرد و تنها به لطف کار فعال Stavanger B.A.S.E می شد از ممنوعیت کامل پرش جلوگیری کرد، همانطور که در Trollveggen (دیوار ترول) اتفاق افتاد - یکی دیگر از مکه های بیس جامپینگ در نروژ. جایی که اکنون به دلیل حوادث متعدد پریدن کاملاً ممنوع شده است. بنیانگذار بیس جامپینگ، کارل بونیش، نیز هنگام پریدن از دیوار ترول جان خود را از دست داد.

قوانین نسبتاً سختگیرانه برای بیس جامپرها در Kjörag به دلیل تمایل به اجتناب از تلفات بعدی است. برای پرش از Kjörag، باید قوانین زیر را دنبال کنید:

صلاحیت یا تجربه باید مستند باشد

آمار [ | ]

از سال 1994 تا 2009 حدود 30 هزار پرش انجام شد. حدود 100 حادثه و 9 مرگ ثبت شده است. یک هلیکوپتر نجات حدود 30 بار برای تخلیه قربانیان فراخوانده شد.

صخره نوردی [ | ]

Kjörag یک مقصد بسیار محبوب برای صخره نوردی است. حدود 13 مسیر شناخته شده است که اکثراً با سطح صعود 6-7 دسته (با توجه به شرایط نروژی) هستند. در امتداد لبه سمت چپ قسمت مرکزی دیوار، مسیر Hoka Hey 7+ قرار دارد که برای اولین بار در سال 1996 صعود شد، و سبک آزاد - در سال 1999. در سمت راست مسیر Skjoldet A3 (رده سختی 7) است که در سال 1995 تکمیل شد. در سال 2009، تیم سنت پترزبورگ اولین صعود را در امتداد مرکز جبهه شمالی انجام داد. .

از 25 فوریه تا 10 مارس 2009، گروهی از کوهنوردان سن پترزبورگ متشکل از: گالینا چیبیتوک (رهبر، کیلومتر)، ویاچسلاو ایوانف (کیلومتر)، الکسی لونچینسکی (کیلومتر)، ایوان دوژدف (کیلومتر) و والری شامالو (مسی) اولین صعود از مرکز دیوارهای شمالی Kjörag را انجام داد. مسیر 6B از رده دشواری تکمیل شد. این مسیر در مسابقات قهرمانی کوهنوردی روسیه XXVII در سال 2009 در اولین کلاس صعود مقام اول را کسب کرد.

فلورلی [ | ]

نیروگاه 1917-1921[ | ]

ساختمان قدیمی نیروگاه، که به سبک هنر نو ساخته شده است، 80 متر طول و 9 متر عرض دارد. امروزه به رنگ سفید است و از دور دیده می شود. مرکز و بزرگترین سالن مورد استفاده برای قرار دادن بخش توربین.

آب نیروگاه از مخازن کوهستانی گرفته می شد که ابتدا از طریق یک لوله و سپس از طریق دو لوله که در امتداد شیب صخره ای آبدره گذاشته شده بود، تامین می شد. این لوله ها تا به امروز باقی مانده اند. یک فونیکولار در امتداد لوله ها ساخته شده و طولانی ترین راه پله چوبی جهان وجود دارد.

ساختمان قدیمی نیروگاه فلورلی
گذشته و حال

1916-1917. احداث ساختمان نیروگاه برق آبی. در طول دوره ساخت و ساز فعال، تا 119 کارمند در فلورلی وجود داشت. 2008 یک نیروگاه برق آبی از سال 1917 تا 1921 در این ساختمان سفید کار می کرد. در سمت چپ ساختمان می توانید کتیبه فلورلی را ببینید. یک پلکان چوبی 4444 پله ای از شیب بالا می رود.

در سال 1916، 119 کارگر در فلورلی، 28 زن و 37 کودک وجود داشت. در این مدرسه، ساختمان آن تا به امروز در سال 1920-1925 باقی مانده است، 11 نفر تحصیل کردند. مدرسه در سال 1970 و اداره پست در سال 1981 تعطیل شدند.

در سال 1999، با افتتاح یک نیروگاه برق آبی خودکار جدید، روستا آباد شد.

طولانی ترین راه پله چوبی[ | ]

برای راه اندازی نیروگاه برق آبی، آب مورد نیاز بود که از طریق دو لوله که در امتداد شیب گذاشته شده بود، تحویل داده می شد. برای خدمت به آنها پلکانی در کنار آنها ساخته شد. طول پله ها 1600 متر و اختلاف ارتفاع 740 متر است. این راه پله دقیقاً از 4444 پله تشکیل شده است و طولانی ترین راه پله چوبی جهان محسوب می شود. راه پله چوبی گردشگرانی را جذب می کند که از آزمایش قدرت خود بیزار نیستند. در تابستان، یک کافه و یک هتل کوچک در فلورلی وجود دارد و دوستان فلورلیس ونر نمایشگاه‌های کوچکی را در اینجا برگزار می‌کنند.

طولانی ترین راه پله چوبی در فلورلی
راه پله چوبی دقیقاً از 4444 پله تشکیل شده است
ترک کرد:یک خط لوله قدیمی که زمانی نیروگاه برق آبی قدیمی در فلورلی را تامین می کرد و یک راه آهن فونیکولار. فونیکولور در حال حاضر فعال نیست.

سمت راست:در ابتدا فقط یک لوله گذاشته شد. بعداً به منظور افزایش حجم آب عرضه شده، آب دوم در نزدیکی آن گذاشته شد. در سمت راست خط لوله، ریل های فونیکولار، در برخی نقاط پر از بوته ها، و یک راه پله چوبی متشکل از 4444 پله قرار دارد. این راه پله طولانی ترین راه پله چوبی جهان محسوب می شود.

نیروگاه جدید 1999[ | ]

در پایان دهه 90، یک نیروگاه جدید به بهره برداری رسید. درست مانند کاخ المپیک هاکی در لیلهامر، کاملاً از صخره کنده شده است. آب از مخازن واقع در فلات کوه مرتفع تامین می شود. کار در ایستگاه کاملاً خودکار است. این ایستگاه متعلق به شهرداری فورسند است. برق عمدتاً برای استاوانگر تامین می شود.

نیروگاه جدید
نیروگاه برق آبی در سال 1999 شروع به کار کرد


در پس‌زمینه، ورودی نیروگاه جدید را می‌بینید که بر روی سنگ بریده شده است. اتاق ماشین نیروگاه. اتاق کاملاً در صخره حک شده است، همانطور که با دیوار دور که یک سنگ یکپارچه است نشان می دهد.

Songsand [ | ]

سونگسند روستای کوچکی در ساحل شمالی آبدره است.

ارتباط زمینی با Årdal (به نروژی: Årdal) و کمون Hjelmeland (به نروژی: Hjelmeland) وجود دارد. روستا اسکله مخصوص به خود را دارد.

قبلاً تا 36 نفر در روستا زندگی می کردند ، یک اداره پست و یک مدرسه وجود داشت. این مدرسه سرانجام در سال 1969 تعطیل شد. در چند سال گذشته قبل از تعطیلی نهایی، فقط 3-4 دانش آموز در آنجا تحصیل می کردند.

Songesand در سال 1994، زمانی که کشتی‌های بین Stavanger و Lysebotn به طور منظم در طول فصل تابستان شروع به فعالیت کردند، انگیزه جدیدی برای توسعه یافت.

هنیانگ [ | ]

مهتاب مصادره شده هنوز هم تا به امروز نگهداری می شود. می توان آن را در Øygardsstølen (نروژی) - نقطه شروع صعود به Kjørag مشاهده کرد.

Preikestolen [ | ]

طبق یک افسانه قدیمی، اگر 7 خواهر با 7 برادر از همان منطقه ازدواج کنند، این صخره غول پیکر فرو می ریزد (منظور از ناحیه یکی از پنج منطقه غیر رسمی نروژ است). در پایه سایت شکافی به عرض 20-25 سانتی متر وجود دارد اگر روزی این سکوی صخره ای به داخل آبدره فرو بریزد، شکاف دقیقاً از امتداد این شکاف عبور می کند.

سنگ پریکستلن
از 1 می تا 31 آگوست 2009، صخره منبر توسط بیش از 125 هزار گردشگر بازدید شد.

صخره محض، 604 متر ارتفاع، قبلا اغلب توسط بیس جامپرها استفاده می شد. سکوی سنگی مستطیلی 25×25 متر. ترک در پایه سکو به وضوح قابل مشاهده است. تا کنون حتی یک حادثه تلخ گزارش نشده است.

رفسو [ | ]

اسکله کشتی بخار سابق در ساحل شمالی آبدره. امروزه فقط بقایای بتنی در اینجا در داخل یک خلیج کوچک در کنار نهری که به آبدره می ریزد دیده می شود. اولین سفرها به Preikestolen در دهه 1890 سازماندهی شد. مسیری که امروزه همه گردشگران برای بازدید از فلات از آن استفاده می کنند هنوز وجود نداشت. کمی بعد از میان دامنه های صخره ای کشیده شد و در همان زمان گذرگاه هایی در کنار صخره ها بریده شد و نرده هایی ساخته شد. از آنجایی که رسیدن به صخره منبر از طریق زمینی دشوار بود، گشت و گذار از اینجا انجام می شد. مسیری از Refsu به کلبه Preikestool منتهی می شد. امروزه در جای خود فقط آرماتورهای زنگ زده از صخره ها بیرون زده است.

صعود Kjerag فقط در زمان های خاصی از سال امکان پذیر است. تا زمانی که جاده بین شهرداری‌های سیردال و لیسبوتن در اواسط ماه مه باز شود، فقط گردشگران با تجهیزات حرفه‌ای و همراه با راهنما مجاز به صعود از Kjerag هستند. برف اینجا عمیق است، بنابراین کوهنوردان به اسکی یا کفش برفی نیاز دارند. فصل گردشگری در اکتبر یا نوامبر با شروع بارش برف به پایان می رسد.

مدت زمان - 6-10 ساعت

صعود و فرود کجراگ بین شش تا ده ساعت طول می کشد و مسافت آن حدود 11 کیلومتر است. هنگام رفتن به این مسیر مطمئن شوید که در وضعیت خوبی هستید زیرا باید از ارتفاع 800 متری بالا بروید. در بعضی جاها باید بالا و پایین بروید، طناب کشیده شده را نگه دارید، بنابراین این مسیر ممکن است حتی برای کوهنوردان پیشرفته نیز چالش برانگیز به نظر برسد. مسیر در نزدیکی پارکینگ در Øygardstøl قرار دارد. پیش بینی آب و هوا را با دفتر گردشگری محلی خود بررسی کنید و قبل از حرکت به توصیه های آنها گوش دهید. اگر باران می بارد مراقب باشید: مسیر ممکن است لغزنده باشد.

وسایل لازم برای پیاده روی

شما به یک کوله پشتی 30 لیتری نیاز دارید - همه چیزهایی که در کوه های نروژ نیاز دارید قطعاً در آنجا قرار می گیرند. یک ست لباس یدکی، یک جعبه کمک های اولیه، یک تلفن همراه شارژ شده و یک چراغ جلو تنها برخی از مواردی است که توصیه می کنیم در کوله پشتی خود قرار دهید. در انتهای صفحه لیست کاملی از تجهیزات مورد نیاز را مشاهده خواهید کرد.

لباس گرم مناسب

همیشه کفش مناسب بپوشید - چکمه های کوهنوردی به شدت توصیه می شود. مسیر از طریق زمین های ناهموار می گذرد، بنابراین باید با پاهای خود کار کنید. Kjerag می تواند بارندگی شدیدی را تجربه کند، بنابراین به لباس های ضد آب و ضد باد نیاز خواهید داشت. فراموش نکنید که یک ست لباس یدکی در کوله پشتی خود قرار دهید، همچنین یک کلاه بیسبال، دستکش و یک روسری.

چگونه به آنجا برسیم

شرکت کشتی در Lysebotn یک قایق با ماشین توریستی را ارائه می دهد و سپس می توانید با ماشین یا تاکسی به Øygardstøl بروید. با ماشین می توانید از طریق سیردال به Lysebotn برسید. در تابستان اتوبوس هایی از Stavanger به Kjerag (Øygardstøl) وجود دارد. آنها صبح زود حرکت می کنند و عصر به استاوانگر باز می گردند. با جزئیات بیشتر آشنا شوید.

باید حدود 240 کیلومتر تا شهر طی می کردیم ساندنس، جایی که قبلاً هتل رزرو کرده بودم.
چرا این شهر را انتخاب کردم و شهر بزرگتر را انتخاب نکردم؟ استاوانگر? احتمالاً به این دلیل که در نزدیکی اسکله قرار دارد لاوویک، از جایی که کشتی کروز در امتداد آبدره در ساعت 9 صبح حرکت کرد.
و آخرین توقف این کشتی یک مکان بود Lysebotn، که از آن به هدف دوم سفر من بسیار نزدیک بود: کجراگیا یک نخود در صخره ها - کجراگ.

از اسکله Lysebotn حرکت می کنیم و جمعیت در امتداد جاده مارپیچ از سطح دریا 600-700 متر بالا می روند. در انتها پارکینگ، رستوران و سرویس بهداشتی وجود دارد.
از اینجا مردم دسته دسته به Kjerag می روند.

اولین چیزی که مرا تحت تأثیر قرار داد و ضربه ناخوشایندی به من وارد کرد، تعداد افرادی بود که مانند مورچه ها این طرف و آن طرف راه می رفتند.
همه اینها طبق برنامه بود. آنجا قدم بزنید، از یک صخره بالا بروید، عکس بگیرید و برگردید.

نکته دیگری که چشمگیر اما خوشایند بود، وضعیت چند سطحی و چند سنی جمعیت بود.
نوجوانان، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و خانواده هایی با فرزندان بودند. مثل رفتن به مدرسه بود. باید به آنجا رسید ...

خب من حرکت کردم همسفرانم طبق معمول از راه افتادند و در ماشین خوابیدند.
سفر به آنجا 2.5 ساعت و 2 ساعت برگشت طول می کشد.
شما باید 3 صعود و 2 فرود را طی کنید.

بعد از دیروز، پاهای ساییده شده ام درد می کرد و بانداژی برای بستن وجود نداشت.
اما تصمیم گرفتم بلند شوم - همینطور باشد. در پایان همیشه می توانم به عقب برگردم...

با این حال، آفرین به نروژی‌ها که چنین جاذبه‌هایی را پیدا کردند و مسیرهای راحت یا پله‌های برقی را برای آن‌ها درست نکردند، همانطور که در ایالات متحده آمریکا برای مردم چاق خود انجام می‌دهند.
در اینجا مردم بالا می روند - یک گروه عضلانی در حال نوسان است. پایین می رود - سایر عضلات کار می کنند.

در این دو روز احساس کردم که گوشت چقدر خوب شروع به رشد کرد. اگرچه نمی توانم از پاهایم شکایت کنم.
این تمرین بدنی خوبی برای نوجوانان و تقویت عضله قلب برای افراد مسن است.

این پیاده روی را باید به طور کلی یک پیاده روی در نظر گرفت. نروژی ها این کار را انجام می دهند و در عین حال سگ های خود را پیاده می کنند.
اما موضوع دیگری است که ما توریست هستیم، مسافرانی که زمانشان مشخص است. بنابراین در اینجا مجالی برای تعمق نیست.
و به نوعی نمی خواستم در این حرکت دائمی فکر کنم.
بنابراین، دوباره به آرامی راه افتادم، اما بدون توقف، هر 3 صعود و 2 فرود را آنجا و به همان میزان برگشت.

بعد از 2 ساعت پیاده روی در مسیرهای بالا و پایین، 30 دقیقه در امتداد فلات پا می گذارید و به نظر می رسد حالا پشت این یال سکویی باز می شود و آنجا کجراگ است.
در منطقه کجراگ یک صخره بزرگ وجود دارد.
اگر از آن به سمت چپ بروید، با شکافی روبرو می شوید - بستر نهری که تیرکمانکی در سنگ ایجاد کرده است که در آن سنگ کجراگ گیر کرده است.

اینجا چه خبره...
این یک نوع صف برای مقبره است. "اوخوتنی ریاد" در ساعاتی که اتوبوس های همراه با توریست می رسند...
افراد زیادی هستند: کسی در صف ایستاده است تا روی سنگ بایستد، کسی که باید از آن عکس بگیرد به دنبال موقعیت مناسب برای عکاسی است و با عکاسان دیگر تداخل می کند.

من به کیرجاق رفتم.
به آن رسیدم، اما لذت زیادی را تجربه نکردم.
افسوس، این یک جاذبه عظیم بود.

مدت زیادی آنجا ایستادم و نفهمیدم چگونه می توانم عکسم را بگیرم. مجبور شدم دوربین را به یک نفر آن طرف سنگ بدهم و خودم در صف بایستم.
نگاه کردم و نگاه کردم و بعد فکر کردم - چرا به این نیاز دارم؟
خوب، ابتدا تسلیم این احساس گله شدم که "من باید عکس بگیرم"، اما حالا چه؟ به هر حال کسی نیست که مثل یک قهرمان رفتار کند. من اینجا تنها هستم. در اطراف من افرادی هستند که غریبه هستند.
بنابراین، تصمیم گرفتم از این واقعیت استفاده کنم که وقت دارم از بیرون نگاه کنم و نشان دهم که همه چیز از درون چگونه به نظر می رسد.
اینجا سنگ است:

و اینجا صف عکاسی است: «توجه! - شاهکار! - رایگان!"

http://forum.awd.ru/viewtopic.php?f=349&t=129850&p=2089139#p2089139

نروژ و وینسکی چیزهای ناسازگاری هستند. شاید چون با روحم بیشتر از چشمانم عشق می ورزم. نروژ کشور زیبایی است. اما زیبایی او سرد و تا حد زیادی تکراری است. من فرض کردم که 5 روز برای سفر کافی است، اما اشتباه محاسبه کردم - آنچه می خواستم ببینم و کجا می خواستم بروم در 2 روز محقق شد. روز سوم می توانستیم با خیال راحت به خانه پرواز کنیم. اما به ترتیب: اساس سفر یک گزارش بسیار درست از kortchak: نروژ بود. جولای 2008. با ماشین کرایه ای. این خوب است زیرا تصاویری را ارائه می دهد. علاوه بر این، این یک انباشت هیولایی از عکس ها نیست، چیزی که بسیاری از گزارش ها با آن "درخشش" دارند، بلکه یک انتخاب صحیح از تصاویر کوچک همراه با نظرات است. تنها چیزی که در گزارش وجود ندارد، نام مکان ها به زبان اصلی است. خوب، و نقشه های مسیر. آنچه در مقاله خود خواهم داد. مرحله آماده سازی: من اصلاً آماده نشدم، زیرا بلیط های آئروفلوت را مایل ها به اسلو خریداری کرده بودم (20000 مایل در کلاس اقتصادی). من بامبو خریدم و فقط چند روز قبل از حرکت مسیر را ترسیم کردم. این سفر با ماشین اجاره ای در فرودگاه برنامه ریزی شده بود. همسفر من، یک فرد بسیار محتاط، یک ماشین کلاس اقتصادی را از طریق برخی وب سایت های فریبنده رزرو کرد. شرکت Herz: 899 NOK برای 5 روز (نرخ 1 یورو = 7.2 NOK).... در جستجوهایم چیزی ارزانتر از 350 یورو پیدا نکردم، بنابراین با گزینه پیشنهادی موافقت کردم. مهم نیست که هنگام ورود در فرودگاه اسلو، 2000 کرون کرونه به قیمت اضافه شده است. نکته اصلی این است که فرد در این فرآیند مشارکت فعال داشته باشد. نتیجه گیری: همیشه یک پیچ رزوه ای برای یک الاغ حیله گر وجود دارد. هیچ معجزه ای وجود ندارد. بنابراین: اوپل کورسا TDI (توربودیزل روی سرپانتین های نروژی خوب است. اگر آن را بگیرید، فقط توربودیزل) = 2800 NOK یا 400 یورو برای 5 روز. بیمه استاندارد است. من دو شب در هتل ها رزرو کردم: 1 شب - هتل Fossli در کنار آبشار Vorigfoss. هتل 1891، 154 یورو دو برابر هدف برای روز دوم: TrollTunga یا به عبارت ساده تر، Troll Language شب دوم - هتل Smarthotel Forus در نزدیکی نقطه عزیمت کشتی کروز Lauvvika - Lysebotn، 81 یورو GPS دوبل: عرض جغرافیایی 58.8787، طول جغرافیایی 5.72 (5.727) N 058° 52.720، E 05° 43.361) هدف برای روز سوم: Kjeragbolten یا به عبارت ساده تر، یک نخود گیر کرده در سنگ ها این همه آماده سازی است. همانطور که تمرین نشان داده است، اگر برای مدت کوتاهی برای اولین آشنایی با نروژ می روید، این کاملاً کافی است. ما در واقع جلوتر رفتیم و مسیر را در روز آخر به یک مسیر برای یک ماشین کرایه ای تغییر دادیم: اسلو - تروندهایم و به دنبال آن یک پرواز NorwegianAir به اسلو. اما در واقع ما آنقدرها پیش نرفتیم، زیرا بلیط هایمان را به مدت 5 روز گم کرده بودیم. میکروسیم کارت برای iPhone/iPad در نروژ. اینترنت تلفن همراه . به محض ورود به اسلو، یک مینی سیم کارت برای آیفون از Telenor خریدم. تا همیشه اینترنت در دسترس باشد. و او همیشه بود. اگر 3G وجود نداشت، پس GPRS وجود داشت، بنابراین من عکس ها و نظرات خود را در مورد آنها در فیس بوک به صورت آنلاین پست کردم. از آنجایی که در انجمن "سوالات در مورد نروژ" در مورد تعرفه مشابه و سیم کارت پرسیدم و پاسخی دریافت نکردم (ظاهراً هیچکسی که به نروژ سفر می کند iPhone4 نداشته است) به اشتراک می گذارم: در طبقه اول سالن ورودی ، رفتن سمت راست. یک دفتر سیار آنجاست، درست بعد از دفاتر رنت ماشین. MicroSIM و تعرفه "اینترنت نامحدود" Kort&Kontakt برای من 299 کرون کرونه هزینه دارد. فروشنده گفت که این تعرفه شامل 200 میلیون است که پس از صرف آن به مدت 5 روز ترافیک نامحدود خواهد بود. من عکس ها را در فیس بوک ، VKontakte آپلود کردم ، دائماً در اسکایپ چت می کردم ، در سایت های اخبار و رزرو جستجو می کردم. من حتی به یک فرهنگ لغت نروژی نگاه کردم. همه چیز عالی کار کرد. من آن را توصیه می کنم اگر کسب و کار شما آنلاین است. سوار ماشین شدیم. ناوبری را به سمت هتل فوسلی روشن کردیم و حرکت کردیم. روز اول باید 340 کیلومتر را طی می کردیم. در طول مسیر چندین بار با دوربین هایی مواجه شدیم که ناوبری در مورد آنها بوق زد و به ما هشدار داد. محدودیت سرعت 80 کیلومتر در ساعت است رانندگان نروژی، مانند طبیعت اطراف، خشن و کند هستند. در مسکو در مورد چنین افرادی می گویند: «ترمز»... در نهایت من زیاد با آنها سر مراسم ایستادم و سبقت گرفتم، سبقت گرفتم، سبقت گرفتم... جاده ها اکثراً باریک هستند، با پیچ های بسته. اما علامت گذاری ها همیشه متناوب هستند. همچنین دو خط علامت گذاری شکسته در کنار هم وجود دارد، شاید این آنالوگ نروژی خط جامد روسی باشد. من به علامت گذاری ها توجه نکردم، به چشم و توربوشارژر اعتماد کردم، چندین بار در طول مسیر، غریزه یک جمع کننده قارچ و توت جمع کننده تحریک شد. سپس ماشین روی ترمزها جیغ زد و بعد از چند دقیقه می شد یک مشت توت فرنگی وحشی بزرگ یا تمشک وحشی چید. یا یک سبد قارچ پورسینی. جای تعجب است که هیچ کس این را جمع آوری نمی کند. در جایی خواندم که نروژی ها از چیدن قارچ بدشان می آید و اصلاً آنها را نمی خورند و ترجیح می دهند از هلند که همه جا حضور دارند، قارچ صادر کنند. چه احمقی، دیگر چه می توانم بگویم... پاستا با قارچ یا سوپ... ممم منظره ای که در مسیر ما می درخشید، کم کم از گیاهان، گل های وحشی، درختان کاج و توس، به پوشش گیاهی کوتوله و خزه تبدیل شد. ما به داخل تندرا، پر از لنزهای متعدد دریاچه، سوار شدیم. اینجا و آنجا در کنار جاده و در فاصله ای از آن، اهرام ساخته شده از سنگ ظاهر می شد. ما تعجب کردیم که این برای چیست. من مبارزات نظامی تامرلن را به یاد آوردم ، همراهانم بسیار جالب تر صحبت کردند: اینها نقاط عطفی برای سیستم جهت گیری فضایی نروژی (GLONAS در نروژی) هستند ، این نیز پناهگاهی از خورشید برای ترول ها است. .. در طول راه توقف کردیم تا چیزی بخوریم. شهر کوچک. کافه. بیا بریم تو. مادر عزیز! من هرگز چنین قیمت هایی را برای همبرگر ندیده بودم: 10 یورو برای دو نان و یک کتلت یخ زدایی بین آنها. با این حال، شما باید چیزی بخورید. من لازانیا گرم شده در مایکروویو را با یک بسته نان برای همراهی با آن + آبجو برداشتم. هزینه این میان وعده را می توان با هزینه یک ناهار خوب در یک رستوران متوسط ​​مسکو مقایسه کرد. با برداشتن توده داغی که با چنگال روی بشقاب پخش شده بود، متوجه شدم تعداد نسبتاً زیادی از مردم با پوست سیاه که از آنجا عبور می کردند و با خوشحالی لبخند می زدند. این چیزی است که اکنون در مقابل من قرار دارد - درست است. حدود ساعت 6 به هتل فسلی رسیدیم. آبشاری که در چند متری هتل پر سر و صدا بود، چیز خاصی برای یادآوری نبود. اوه بله، یادم رفت بگویم که پس از دیدن آبشارهای آمریکای جنوبی و آفریقای جنوبی، تمام آبشارهای نروژی، که گمان می‌کنم تعداد زیادی از آنها در این کشور وجود داشته باشد، ساده به نظر می‌رسند. خوب، بگذارید سر و صدا کند - بگذارید سر و صدا کند. کمی در مورد هتل من می توانم او را توصیه کنم. بسیار ساده، با کارکنان مودب و پاسخگو. یک رستوران خوب که می تواند گوشت گوزن (در صورت وجود) یا گوشت بره را برای شام بپزد. ماهی قزل آلا با سس خامه ای کمی خشک است، اما سوپ سالمون خوب است. هتل قدیمی است اما لوله کشی آن عادی است. احتمالاً عایق صدا ضعیف است، اما من شب اول مثل یک کنده خوابیدم. فردا زبان بود. زبان ترول. اولین نکته از برنامه 3 نقطه ای من روز دوم: Fossli - Tyssedal - Skjeggedal - Trolltunga - Stavanger - Sandnes با خواندن گزارش کورچاک، صعود اولیه را با پای پیاده در امتداد پله های فونیکولار که صبح کار نمی کرد، به عنوان یک اتفاق غیر ضروری رها کردم. چرا خودتان را مجبور کنید، مخصوصاً که من به تنهایی سفر نمی کردم، اما یک زوج متاهل با من بودند که به وضوح نمی خواستند با پای پیاده به جایی صعود کنند. پس برای صبحانه بلند شدیم و آهسته آنچه را که آشپز نروژی برایمان فرستاده بود چشیدیم. ترکیب خیارشور ترد و شاه ماهی نروژی کمی شور به نظر جالب می رسید. درست است، صبح با شاه ماهی خوب نبود. صبح برای من یعنی یک فنجان کاپوچینو و شیرینی (نان شیرینی یا چیزکیک)... اما ما در نروژ هستیم، باید به ریتم محلی زندگی عادت کنیم. جاده Tyssedal به دلیل تونلی که تقریباً از آستانه هتل شروع می شود و به اعماق کوه می رود و بعد از تونل ها به سمت آبدره بیرون می رویم و جا برای عکاسی وجود دارد جالب است. خیلی قشنگه برای اولین بار شما همچنین می توانید شنا کنید و گیلاس را از دهقانان محلی با قیمت عجیب 900 روبل در هر کیلوگرم خریداری کنید، علیرغم این واقعیت که در اینجا تدارکات وجود ندارد - در اینجا آنها باغ هایی با گیلاس هایی هستند که در امتداد خط ساحلی رشد می کنند. به نظر من حتی ازبک‌های ما در ابتدای فصل آنقدر گستاخ نمی‌شوند. مسیر تا نقطه میانی 100 کیلومتر است. این مکان Skjeggedal نام دارد. دو، دو ساعت و نیم راه است. پیدا کردن Skjeggedal آسان است: وقتی وارد شهر Tyssedal می شوید، که در ساحل آبدره ای بین دو تونل قرار دارد، به دنبال یک پمپ بنزین باشید. در جلوی آن یک پیچ به سمت چپ و سپس در امتداد یک مارپیچ باریک (سرپانتین به گونه‌ای است که دو ماشین نمی‌توانند از کنار هم عبور کنند، بنابراین یک نفر باید عقب نشینی کند) تا نیروگاه برق آبی وجود دارد. این دروازه ترولتونگا است. این جایی است که قدیمی ترین راه آهن نروژ واقع شده است. اینجاست که قسمت جالب سفر شروع می شود. بیایید با این واقعیت شروع کنیم که فونیکولور دیگر کار نمی کند. نه بر اساس تقاضا و نه بدون تقاضا. در تابلوی اطلاع رسانی با شماره تلفن مدیر مسئول این واحد محترم اطلاعیه ای درج شده است. تماس گرفتند. زن جواب داد. - نه، فونیکولور را روشن نمی کنم. ما دیگر از آن برای بالا بردن گردشگران استفاده نمی کنیم. با پای پیاده به طبقه بالا بروید. این کل داستان زن نروژی جذاب است. اگر قلب کسی بایستد یا سرش در طول مسیر شروع به چرخیدن کند چه؟ با این حال، این به نروژی ها مربوط نمی شود. از یک طرف، آنها درست می گویند: به این ترتیب آنها خود را از هر گونه مسئولیتی در قبال زندگی گردشگرانی که از کوه بالا می روند، خلاص می کنند و در مرحله اول تعداد افرادی را که می خواهند از خود به زبان عکس بگیرند، فیلتر می کنند. بدین ترتیب اهمیت این دستاورد افزایش می یابد: رسیدن به زبان. بنابراین همراهان من که چندین ده متر در امتداد پله های فونیکولور قدم زدند، مسابقه را ترک کردند. ضمناً بالا رفتن از پله ها ممنوع است. مسیری در جنگل در امتداد شاخه تله کابین وجود دارد. مسیر بسیار ناخوشایند است. پایینش رفتم و حالا من که یک بطری آب و یک دوربین با خودم می‌برم، روی تخت‌خواب‌ها را می‌خراشم. مانند آهنگ: «و من در امتداد خواب‌ها راه می‌روم و از عادت به خانه می‌روم...» بنابراین راه می‌روم و برای خودم زمزمه می‌کنم. آفتاب داغ است، عرق از پیشانی شما جاری می شود و سپس به صورت جویباری روی گونه های شما می ریزد و می چکد. اول قدم ها را شمردم بعد منصرف شدم. با گرفتن عکس از خودم با آیفونم، حفظ تعادل روی پله ها، خطر لعنتی به عقب و غلتیدن با سرعت قطار پیک و ارسال عکس به فیس بوک، در ایستگاه ها خود را سرگرم می کنم تا نفسم را بگیرم. در یکی از ایستگاه هایم می بینم که مسیر از جنگل بیرون می آید و از زیر خط فونیکولار می گذرد. متوجه دو بلوند جوان شدم. سلام دخترا! کجا میری؟ در ترولتونگا؟ منم میرم اونجا! ببینیم کی سریعتره دخترها دست تکان می دهند و پشت درختان ناپدید می شوند بدون اینکه از صحبت کردن بین خودشان به زبانی که برای من ناشناخته است دست بکشند. متعاقباً معلوم شد هلندی است. وقتی بالاخره به قله رسیدم، خسته به نظر می‌رسم. اما این همه مزخرف است: اگر بخواهم، همیشه می‌توانم برگردم... این اعتقاد درونی را، سپس در کل پیاده‌روی 4 ساعته تکرار می‌کنم، آهسته و سریع به سمت هدف حرکت می‌کنم. بی وقفه حرکت می کنم و از همه چیز در مسیرم عکس می گیرم. در ابتدا جاده یک جاده است - یک مسیر گسترده از طریق یک فلات مسطح که خانه های نروژی روی آن قرار دارند. من نمی فهمم آنها اینجا در بیابان چه می کنند. شاید هر روز به سر زبان می روند. یا شاید از دریاچه های کوچک ماهی می گیرند. در اینجا عکس هایی از این مکان و در طول مسیر وجود دارد. در عکس دوم می بینید که دختران هلندی در دم من هستند پس از فلات اولین صعود است. چند نفر دیگر در راه من خواهند بود، اما این لعنتی تقریباً مرا زمین گیر کرد: با کفش کتانی خود روی یک سنگ گشاد قدم گذاشتم، تاندون روی مچ پایم را کمی کشیدم. حالا آهسته تر راه می روم و مراقب پای چپم هستم. علاوه بر این، من جوراب نمی پوشم، بلکه آهنگ های موکاسین مد روز می پوشم. پشت کفش ورزشی روی پوست برهنه می خزد و به آرامی پینه را می مالد. الان یادم نیست، اما یک آهنگ به من چسبید. میرم ذهنی میخونمش. آب تمام شده، اما نهرها وجود دارد. تعداد آنها زیاد است و می توانید از آنها آب بنوشید. یک بطری را از یک آبشار کوچک پر از آب می کنم و ادامه می دهم. میدونی چیه؟ من کاملاً فراموش کردم که مدت طولانی راه می رفتم ، بنابراین فقط 3 نخ سیگار دارم. آرزو می کنم اگر به زبان رسیدم، اولین کاری که می کنم این است که یک سیگار خوشمزه روشن کنم. الان حدود یک ساعت است که می خواهم سیگار بکشم. الان یک ساعت و نیم است که راه می روم. از زن عجیبی با یک کوله پشتی بزرگ سبقت گرفتم. او ایستاد و به چاپی که در دستانش بود نگاه کرد و به تابلویی که کلمه ترولتونگا در آن نبود نگاه کرد. او گیج شده بود. خوب، به لطف عکس های گزارش کورچاک می دانم کجا باید بروم. - آیا در ترولتونگا هستید؟ زن چیزی نمی گوید و از من دور می شود. در هر صورت دوربین گوشیم را روشن می کنم و از بیرون به خودم نگاه می کنم. بله، به نظر می رسد خوب به نظر می رسم. حقیقت بیهوده است: یک بطری در یک دست، یک دوربین در دست دیگر. نه چکمه های کوهنوردی، نه کوله پشتی... اوه خب. من حرکت می کنم، زمزمه می کنم و بطری ام را تکان می دهم. بالاخره اگر غیر قابل تحمل شود، همیشه می توانم برگردم... فرود به فلات. اینجا خانه ای در وسط فلات است. من آن را تشخیص می دهم که انگار قبلاً اینجا بوده ام جاده اینجا چندان سخت نیست و از صعود و فرود قبلی استراحت می کنم. من روی یک سطح صاف راه می روم. همه چیز خوب است. خورشید می درخشد. یک رشته کوه جلوتر است و آنجا (می دانم کجاست) زبان ترول. فلات تمام شده است. دوباره برخیز. چند نفر با من برخورد می کنند. سلام می کنیم و می رویم. حالا یادم می آید که روز بعد به سمت نخود رفتم - مردم آنجا در جاده سلام نکردند. و اینجا خوبه چند نفر. فضا. و هوا! چه هوای خوشمزه ای اینجاست! منظره بره دیروز از سرم می گذرد، آب دهانم را قورت می دهم و می فهمم که گرسنه ام. و به شدت. سعی می کنم دیگر به غذا فکر نکنم، بیشتر آب بنوشم و ادامه دهم. منظره ای که جلوی من است مایوس کننده است. می بینم زبان کجاست. او اینجاست، روبروی من. اما شما نمی توانید در یک خط مستقیم بروید - یک صخره 200 متری وجود دارد و آب آبدره ها در زیر سبز است. باید دور بزنی از طریق دو برجستگی. یعنی 2 صعود و 2 فرود. اما با خودم فکر می‌کنم: اگر اتفاقی بیفتد، همیشه می‌توانم به عقب برگردم... و از میان مزارع گل‌های کوهستانی، از میان باتلاق‌های کوچکی که از آب‌های ذوب شده از کوه‌ها جاری می‌شود، به جلو می‌روم. سنگ به سنگ می پرم و مراقب پای چپم هستم. نکته اصلی این است که فردا متورم نمی شود. و امروز برای بازگشت به آن نیاز دارم. افراد بیشتری به سمت من می آیند. سلام می کنیم و می گذرم. فکر می‌کنم وقتی به عقب برمی‌گردند چه احساسی دارند و دیدن و ملاقات با کسی که هنوز ندیده است چه حسی دارد. لابد فکر می کنند ماهی تازه سبز به سمت زبان می دود از ترس به موقع نرسیدن... یه جورایی نامحسوس با آهنگی از دو یال می گذرم، از سدی که آب دریاچه رو نگه می داره می گذرم و می رسم به خط پایان. بی حوصلگی در حال افزایش است. بنابراین، هنگامی که؟ چه زمانی؟ او چگونه است؟ و بنابراین، به نوعی عادی و معمولی، به ترولتونگا می روم. اینجا او است، خوش تیپ: او به طرز شگفت انگیزی خوش تیپ است. زبان ترول واقعی بسیار شبیه. از صخره بیرون زده و زیر آن چند صد متر خلاء وجود دارد، و از آن منظره خیره کننده ای از آبدره وجود دارد، از مردی که گیج شده نشسته می خواهم که با من عکس بگیرد. شما باید شاهکار خود را ثبت کنید. می پرسم و بطری و ژاکت خالی را پرت می کنم و به سمت زبان می دوم. 4 منگنه فلزی برای پایین آمدن به پایه، یک دویدن کوچک در امتداد زبان و من وارد حالت یک فاتح فاصله می شوم. سپس دراز می کشم و تا لبه می خزیم. لعنتی مقدس همه چیز درون از ترس می لرزد - من از کودکی از ارتفاع می ترسم. برای مدتی یخ می زنم، روی شکمم دراز می کشم، سپس به آرامی شروع به خزیدن از لبه می کنم. پدربزرگ و مادربزرگ که روبروی صخره نشسته بودند از خنده منفجر شدند. انگار در دکه ها می نشینند. آن‌ها گران‌ترین بلیط‌ها را دارند و به‌طور کلی به نظرم خنده‌دار است. از زبان فرار می کنم، دوربین را می گیرم و به عکس ها نگاه می کنم. نه اینجوری نه اینجوری هدف میگیرم من به دنبال موقعیت عکاسی و زوم هستم. لطفا دوباره با من عکس بگیرید دوباره به سمت زبان بدوید. من نمیفهمم چرا اینطوری می دوم اینهمه انرژی از یه جایی اومده من می خواهم روی سرم بایستم یا با دستانم روی زبانم راه بروم در همین لحظه دخترانی از هلند می آیند. ما باید راه را به آنها بدهیم. با نگاه کردن به آنها تعجب کردم - آنها هم بدون توقف راه می رفتند و مدام بین خودشان چت می کردند - صدای آنها را پشت سرم می شنیدم و این انگیزه دیگری برای حرکت به جلو بود. دخترها شجاع بودند - آنها بلافاصله به لبه زبان خود رفتند و خواستند از آنها عکس بگیرند. عکاس ایتالیایی من بلافاصله شروع به داد و بیداد کرد و دوید تا روی آنها کلیک کند، جلوتر از من، خوب، من ضرر نمی کنم - من کل سه نفر را از زاویه ای متفاوت عکاسی می کنم، سپس خود ایتالیایی را با دوربین او و من. همه چیز درونم می جوشد و شادی می کند. من اینجا هستم! یک هفته پیش این را در تصاویری در اینترنت دیدم. و اکنون اینجا و اکنون. چقدر باحال! در روح بسیار خوب است ... همه چیز در درون شادی می کند و آواز می خواند ... شدیداً آن را توصیه می کنم. خیلی بهترین مکان. و ظاهراً انرژی اینجا خاص است. فقط عجله وقت برگشتن بود. راه افتادم و دوباره به زبان نگاه کردم تا جایی که دیدم از بین رفت. راه برگشت تحت تاثیر تجربه بود. دوباره داشتم برای خودم چیزی زمزمه می کردم. خب یه ملودی میچسبه تو سرت میچرخه و میچرخه...