01.03.2024

ارتباط با کودکان دشوار. چگونه با کودکان دشوار ارتباط برقرار کنیم و کار کنیم؟ بچه های سخت ماکارنکو


یونسکو تنها چهار معلم را انتخاب کرد که روش تفکر آموزشی را در قرن بیستم تعیین کردند. از جمله آنتون ماکارنکو، نویسنده "شعر آموزشی"، که به دلیل کار خود با کودکان دشوار شناخته شده است. او بود که سیستم آموزشی خود را پیشنهاد کرد و نظریه خود را با موفقیت در عمل پیاده کرد.

این کتاب شامل مهمترین و مهم ترین میراث آموزشی گسترده A. S. Makarenko است. هرکسی که به مشکلات تربیت نسل جوان علاقه مند است، در این کتاب پاسخ های متنوعی از سوالات را خواهد یافت: چگونه می توان اقتدار والدین را به دست آورد، چگونه در خانواده هماهنگی ایجاد کرد، چگونه عزم را توسعه داد، چگونه توسعه همه جانبه را ارتقا داد. کودک، چگونه یک فرد شاد تربیت کنیم، و خیلی چیزهای دیگر.

در وب سایت ما می توانید کتاب "ارتباط با کودکان دشوار" اثر آنتون سمنوویچ ماکارنکو را به صورت رایگان و بدون ثبت نام با فرمت های fb2، rtf، epub، pdf، txt دانلود کنید، کتاب را به صورت آنلاین مطالعه کنید یا کتاب را از فروشگاه آنلاین خریداری کنید.

معلم اجتماعی تجربه کار با کودکان خانواده های محروم را به دست آورده است.

برنامه گفتگو:

شعارهای برنامه: 1. «ما انسان هستیم تا زمانی که بخواهیم بهتر باشیم». 2. فراموش نکنید که هر فردی به دنبال لذت در زندگی است. و برگرداندن این شادی، القای خوش بینی در روح کودک وظیفه یک معلم اجتماعی در مدرسه است.

مکالمه اول: خوشا به حال کسی که در خانواده شاد است. (برای پایه های 5-7)

آیا در خانواده خود راضی هستید؟ چه چیزی را دوست دارید و چه چیزی را دوست ندارید؟

مکالمه بر اساس حقایق خاص (بدون نام خانوادگی دانش آموز)، پس از تست ها و پرسشنامه هایی در مورد خانواده انجام می شود که شامل سوالاتی مانند: سرپرست خانواده شما کیست؟ سنت ها چیست؟ اوقات فراغت خود را چگونه می گذرانید؟ تو چی دوست داری؟ رویای چه نوع خانواده ای را می بینید؟ چه نوع خانواده ای می خواهید برای خود (خودتان) ایجاد کنید؟ چگونه باید از کودکی خود را برای زندگی خانوادگی آماده کنید؟ و غیره.

پس از بحث در مورد نتیجه گیری نهایی از آزمون ها و پرسشنامه ها، موقعیت های مختلفی را (در دبیرستان) ایجاد و بازی می کنیم، به عنوان مثال: 1. در زمان دعوای خانوادگی، مهمانان به سراغ شما آمدند. فعالیت های شما. 2. شوهرم از سر کار برگشت، آپارتمان تمیز نشد، نهار نبود. همسرم دیر سر کار آمد. دعوا شروع شد. چگونه راهی برای خروج پیدا کنیم؟ و غیره.

این گفتگوهای ساختگی مورد توجه دانش آموزان دبیرستانی است. چنین کلاس هایی در قالب یک باشگاه خانوادگی جوان برگزار می شود که در آن بر ایده اصلی تاکید می شود که خانواده لذت نیست، کار زیاد است. خانواده اولین مدرسه عشق است. انسان انتخاب نمی کند که چه زمانی به دنیا بیاید، در کدام خانواده زندگی کند، اما می تواند در آینده خانواده ای پر از شادی ایجاد کند. انتخاب اوست

مکالمه دوم: "آیا در مدرسه راحت هستید" (برای کلاس های 5-7)

آیا می توانید بگویید: مدرسه خانه شماست؟ هدف اصلی: پیدا کردن چه چیزی مانع از احساس راحتی دانش آموز در کلاس درس می شود، یعنی. آیا او سازگار شده است؟

گفت و گو در قالب گفت و گو انجام می شود:

1. سرزمین مادری از کجا شروع می شود؟ از مسیر تا مدرسه، از دوستان و رفقا در حیاط مدرسه.

2. مدرسه چه چیزهای جدیدی را وارد زندگی شما کرده است؟

3. چگونه این شعار را درک می کنید: یکی برای همه، و همه برای یکی؟

4. کدام همکلاسی را می توانید دوست (دوست دختر) خود صدا بزنید و چرا؟

5. فرق دوست و رفیق چیست؟ سخنرانی تی.بولبا در مورد شراکت را خواندیم. بیایید این متن را تحلیل کنیم.

کودکان در کلاس درس باید بر اساس چه قوانینی زندگی کنند؟ طوفان فکری انجام می شود. کودکان قوانین و خواسته های زیر را پیشنهاد می کنند:

1. پسرا باید به دخترا احترام بذارن

2. دستورالعمل‌هایی را که رهبران کلاس یا رهبر کلاس به آنها داده‌اند، اجرا کنید.

3. اسم مستعار نده

4. گستاخ نباشید، مردم را به اسم صدا نکنید.

5. دوستانه باشید و غیره

نتیجه گیری و جذابیت: بیایید متقابلاً مؤدب، با فرهنگ و توجه باشیم. تماس پذیرفته می شود و قوانین در گوشه کلاس ظاهر می شود.

مکالمه سوم: "همه چیز از کودکی شروع می شود." (برای پایه های 5-7)

هدف از این گفتگو این است که در دانش آموزان میل به بهتر بودن فردا از دیروز را بیدار کنیم، به رفتار خود، به برنامه روزانه خود فکر کنند، به نگرش مسئولانه نسبت به یادگیری فکر کنند، زیرا هیچ چیز کوچکی در زندگی وجود ندارد:

فکر کردن غم انگیز است

آن جوانی بیهوده به ما داده شد،

که مدام به او خیانت کردند،

که او ما را فریب داد ...

(A.S. پوشکین)

در مورد اندیشه شاعر بحث می کنیم: کودکی شگفت انگیزترین دوران زندگی یک فرد است، اما به سرعت می گذرد. ویژگی های اساسی یک فرد از دوران کودکی مشخص می شود. اگر عادت دارید که تمام تکالیف خود را به تنهایی انجام دهید، هرگز دیر نکنید، هرگز دروغ نگویید، هرگز گستاخ نباشید، همیشه می فهمید که انسان به دنیا آمده اید.

یک نظرسنجی از قبل انجام می شود:

الف) یک شخص واقعی را چگونه تصور می کنید، چه ویژگی هایی را در وهله اول قرار می دهید؟

ب) آیا قوانین رفتاری را می دانید؟ چرا باید انجام شوند؟

ج) آیا در زندگی شما مواردی از تخریب اشیاء یا اموال مدرسه مشاهده شده است؟

د) صادقانه اعتراف کنید، آیا تا به حال در زندگی خود نگرش وحشیانه ای نسبت به حیوانات و گیاهان داشته اید؟

ه) اگر وزیر دادگستری بودید، چگونه با تجلی نگرش وحشیانه به اموال شهری مبارزه می کردید؟

جالب ترین پاسخ ها خوانده می شوند و مورد بحث قرار می گیرند. دانش آموزان، به عنوان یک قاعده، فعالانه در مورد این پدیده های منفی در جامعه بحث می کنند. آنها نتایج غیرمنتظره ای می گیرند: شما باید با مهارت و با علاقه اوقات فراغت خود را سازماندهی کنید و ورزش کنید.

چرا کودکان اغلب در بین نوجوانان مستعد جرم و جنایت در خیابان سر می‌برند؟ این یک احساس گله است - جایی که همه می روند، من هم همینطور. بی تجربگی دوران کودکی رسانه ها آسیب های عظیمی به بار می آورند: فقط جنایت منتشر می شود. رسانه ها نسل جوان را به کجا هدایت می کنند؟ ستیزه جویان چه می آموزند؟ خشونت خشونت و میل به ثروتمند شدن با هر وسیله ای در تلویزیون تبلیغ می شود، اما ما چهار ارتش داریم: «وجدان، شرف، وظیفه و حیثیت». این باید در نظر گرفته شود.

مکالمه چهارم: "درباره تحمل" (برای کلاس های 5-7)

"من، تو، او، او - با هم کل کشور!" "ما همه خواهر و برادر هستیم." "اگر متحد باشیم شکست ناپذیریم"...

هدف: پرورش احترام به یکدیگر، بردباری، تمایل به درک افراد ملیت های دیگر به عنوان یکسان در جامعه، داشتن حقوق و مسئولیت های یکسان.

مکالمه پنجم: "هیچ محدودیتی برای کمال وجود ندارد" (برای کلاس های 10-11)

«اگر زمین از اعمال ساکنانش آگاه بود،

درست است، من شگفت زده خواهم شد: ما ذهن خود را صرف چه کردیم؟

هدف: وادار کردن دانش آموزان به این واقعیت بیندیشند که یک فرد برای درک جهان به دنیا آمده است، برای خلق کردن، قادر به غلبه بر مشکلات و آزمایشات مختلف سرنوشت است، نمی توان دیگری را نابود کرد، سرکوب کرد، حرمت کسی را تحقیر کرد، ترجیح نداد. لذت‌ها و نیازهای جسمانی، زیرا انسان برای این به دنیا می‌آید تا حداقل کمی خود و خانواده‌تان را به کمال برسانید.

ای مردم فقط برای بلندی تلاش کنید.

زیبایی چیست؟ می ماند و می گذرد،

و میل به زیبایی شما را ناامید نمی کند!

مکالمه ششم: "چه کسی کیست؟" (برای پایه های 10-11)

ساعت کلاس "چه کسی کیست؟" برای دختران و پسران به صورت جداگانه برگزار می شود.

هدف. در دوران بلوغ، پسران و دختران برای یافتن همسر تلاش می کنند. به آنها کمک کنید تا اشتباه نکنند، نه تنها با احساسات هدایت شوند، بلکه به انتخاب درست گوش دهند.

پایان نامه: خانواده از عشق رشد می کند، با عشق زندگی می کند، فرزندان عاشق به دنیا می آیند. هنگام تشکیل خانواده، جوانان مسیری را که می خواهند با هم طی کنند انتخاب می کنند. آیا فردی که این راه سخت را طی می کند بر آن غلبه خواهد کرد؟(از هر 1000 ازدواج 800 طلاق داریم) چرا؟

پرسشنامه های مردان جوان نشان می دهد که آنها دوست دارند همسری باهوش، وظیفه شناس، صادق، دوست داشتنی، وفادار و فداکار، صمیمی، قادر به حفظ وقار خود، بهبود شخصیت خود با آرامش و شادابی و مهمان نوازی ببینند.

یک دختر یک مادر آینده است و یک مادر یک ماموریت دشوار: شما باید توانایی ایثار، صبر و تحمل باورنکردنی داشته باشید، زیرا دوست داشتن یک شخص خاص می تواند غیرقابل تحمل باشد. او عادات خاص خود را دارد و همیشه در دعوا یا مشاجره تسلیم نمی شود. دختر و زن باید صد برابر عاقل تر از شوهر و پسرش باشد. انسانیت وجود دارد زیرا عشق مادری وجود دارد.

یک دختر دوست دارد شوهرش چگونه به نظر برسد؟ او باید پول خوبی به دست آورد، همسرش را فداکارانه و صادقانه دوست داشته باشد، به بچه ها عشق بورزد، همسرش را درک کند، نظر او را در نظر بگیرد، بتواند او را درک کند، آدم خوبی باشد، به همسرش کمک کند، شخصیتی آرام و خوددار داشته باشد.

آیا یک جوان همیشه وقتی دختری دلخور می شود به کمک او می آید، آیا او ویژگی های جوانمردی از خود نشان می دهد، آیا برای قوی بودن و توجیه مفهوم "مرد بودن" به ورزش می رود؟ "مرد بودن" یعنی به عهده گرفتن سهم مساوی از مراقبت از خانواده، سهمی از کار، توانایی حفظ آنچه در اطراف شماست، چندبرابر کردن فقط خیر در خانواده، زندگی برای خانواده، حفظ آن مانند خدا - برای خوشبختی. کسی است که در خانواده شاد است.

خدمات اجتماعی و روانشناختی ما در جستجوی خلاقانه روش ها و ابزارهایی است که به شکل گیری اجتماعی شدن ویژگی های شخصی دانش آموز کمک می کند، با درک اینکه هر یک از ما "محصول" درجه رشد اجتماعی فرد هستیم. ما باید به دانش آموزانی که در مدرسه ثبت نام کرده اند کمک کنیم تا جایگاه خود را در زندگی پیدا کنند، به آنها توانایی زندگی در یک تیم، جامعه و شاد بودن را بیاموزیم.

آنتون سمنوویچ ماکارنکو

برخورد با کودکان دشوار

برخورد با کودکان دشوار
آنتون سمنوویچ ماکارنکو

پرفروش ترین کتاب های روانشناسی کودک
یونسکو تنها چهار معلم را انتخاب کرد که روش تفکر آموزشی را در قرن بیستم تعیین کردند. از جمله آنتون ماکارنکو، نویسنده "شعر آموزشی"، که به دلیل کار خود با کودکان دشوار شناخته شده است. او بود که سیستم آموزشی خود را پیشنهاد کرد و نظریه خود را با موفقیت در عمل پیاده کرد.

این کتاب شامل مهمترین و مهم ترین میراث آموزشی گسترده A. S. Makarenko است. هرکسی که به مشکلات تربیت نسل جوان علاقه مند است، در این کتاب پاسخ های متنوعی از سوالات را خواهد یافت: چگونه می توان اقتدار والدین را به دست آورد، چگونه در خانواده هماهنگی ایجاد کرد، چگونه عزم را توسعه داد، چگونه توسعه همه جانبه را ارتقا داد. کودک، چگونه یک فرد شاد تربیت کنیم، و خیلی چیزهای دیگر.

آنتون سمنوویچ ماکارنکو

برخورد با کودکان دشوار

معرفی

بچه های سخت خاص هستند یا نه؟... روش های کار آموزشی با بچه های مشکل

تربیت فرزندان مهمترین بخش زندگی ماست. فرزندان ما آینده کشور ما و جهان هستند. تاریخ ساز خواهند شد. فرزندان ما پدران و مادران آینده هستند، آنها همچنین مربی فرزندان خود خواهند بود. فرزندان ما باید به گونه ای بزرگ شوند که شهروندان خوب، پدران و مادران خوبی باشند. اما این همه ماجرا نیست: فرزندان ما دوران پیری ما هستند. تربیت صحیح دوران پیری ماست، بد تربیتی غم آینده ماست، این اشک های ماست، این گناه ما در برابر دیگران، در برابر تمام کشور است.

والدین گرامی، اول از همه باید اهمیت بسیار زیاد این امر، مسئولیت بزرگ خود در قبال آن را همیشه به یاد داشته باشید.

در صفحات این کتاب در مورد کار آموزشی با کودکان به اصطلاح "سخت" صحبت خواهم کرد. فقط به خاطر داشته باشید که من یک کارگر در جبهه عملی هستم، و بنابراین، البته، به قول من، چنین تعصبی وجود خواهد داشت، تا حدودی عملی ... اما من معتقدم که کارگران عملی تنظیمات فوق العاده ای را در مفاد این قانون انجام می دهند. علوم مشخص است که بهره وری نیروی کار نه با افزایش ساده در مصرف انرژی کار، بلکه با کمک رویکردی جدید به کار، منطق جدید و ترتیب جدیدی از عناصر کار افزایش می یابد. در نتیجه بهره وری نیروی کار با استفاده از روش اختراعات، اکتشافات و اکتشافات افزایش می یابد.

حوزه تولید ما - حوزه آموزش - به هیچ وجه نمی تواند از این حرکت عمومی خارج شود. و در زمینه ما - من در تمام عمرم عمیقاً به این موضوع متقاعد شده ام - اختراعات نیز ضروری هستند، حتی اختراعات در جزئیات فردی، حتی در چیزهای کوچک، و حتی بیشتر در گروه های قطعات، در یک سیستم، در بخش هایی از یک سیستم. . و چنین اختراعاتی می تواند، البته، نه از کارگران در جبهه تئوریک، بلکه از کارگران عادی و معمولی، مانند من، حاصل شود. بنابراین، بدون خجالت زیاد، به خودم اجازه می‌دهم در مورد تجربه‌ام و نتیجه‌گیری‌های حاصل از تجربه صحبت کنم، و معتقدم که اهمیت آن نیز باید در سطح تنظیمی باشد که یک کارگر عملی با دستاوردهای خاص نظریه‌ها انجام می‌دهد.

چه توشه ای دارم که با تو صحبت کنم؟

خیلی ها من را متخصص کار با کودکان خیابانی می دانند. این درست نیست. من در کل سی و دو سال کار کردم، شانزده سال در مدرسه و شانزده سال با بچه های خیابانی. درست است ، تمام زندگی ام در مدرسه در شرایط خاص کار کردم - در مدرسه ای که دائماً تحت تأثیر مردم بود ...

همین طور کار من با بچه های خیابانی به هیچ وجه کار خاصی با بچه های خیابانی نبود. اولاً، به عنوان یک فرضیه کاری، از همان روزهای اول کارم با کودکان خیابانی به این نتیجه رسیدم که نیازی به استفاده از روش خاصی در رابطه با کودکان خیابانی نیست. ثانیاً، در مدت بسیار کوتاهی توانستم کودکان خیابانی را به حالت عادی برسانم و مانند کودکان عادی با آنها کار کنم.

در آخرین دوره کارم با بچه های مشکل دار، قبلاً یک تیم عادی داشتم که با یک برنامه ده ساله مسلح و برای اهداف معمولی که مدرسه عادی ما برای آن تلاش می کند تلاش می کرد. بچه های آنجا که قبلاً بی خانمان بودند، اساساً هیچ تفاوتی با کودکان عادی نداشتند. و اگر آنها با هم تفاوت داشتند، شاید بهتر باشد، زیرا زندگی در یک گروه کاری تأثیرات آموزشی بسیار زیادی را حتی در مقایسه با خانواده ایجاد می کند. بنابراین، نتیجه‌گیری‌های عملی من را می‌توان نه تنها در مورد کودکان دشوار خیابان، بلکه برای هر تیم کودک و در نتیجه برای هر کارگر در جبهه آموزشی به کار برد. این اولین نکته ای است که از شما می خواهم به آن توجه کنید.

اکنون چند کلمه در مورد ماهیت منطق آموزشی عملی من. به باورهایی رسیدم، بی دردسر و سریع نیامدم، اما پس از گذراندن چندین مرحله از تردیدها و خطاهای نسبتاً دردناک، به نتایجی رسیدم که برای برخی از شما عجیب به نظر می رسد، اما شواهد کافی در مورد آنها دارم تا ، بدون تردید آنها را گزارش کنید. برخی از این نتیجه گیری ها ماهیت نظری دارند. قبل از شروع با تجربه خودم، آنها را به طور خلاصه فهرست می کنم.

اولاً سؤال از ماهیت علم تعلیم و تربیت جالب است. ما در میان متفکران آموزشی و سازمان دهندگان فردی کار آموزشی خود این اعتقاد را داریم که هیچ روش شناسی خاص و جداگانه ای برای کار آموزشی مورد نیاز نیست، که روش شناسی تدریس، روش شناسی موضوع آموزشی باید شامل کل اندیشه آموزشی باشد.

من با این موافق نیستم من معتقدم حوزه آموزشی - حوزه معارف ناب - در برخی موارد رشته ای جدا و متمایز از روش های تدریس است.

من شخصاً و عملاً باید هدف آموزشی را به عنوان هدف اصلی می‌داشتم: از آنجایی که آموزش مجدد به اصطلاح بزهکاران به من سپرده شد، قبل از هر چیز وظیفه آموزش به من سپرده شد. هیچ کس حتی برای من وظیفه ای برای آموزش تعیین نکرد. به من دختر و پسر داده شد - بزهکار، جنایتکار، پسر و دختر با ویژگی های شخصیتی بسیار درخشان و خطرناک، و اول از همه هدف بازسازی این شخصیت بود.

در ابتدا به نظر می رسید که نکته اصلی نوعی کار آموزشی جداگانه، به ویژه آموزش کارگری است. من برای مدت طولانی در این وضعیت افراطی ایستادم، اما سایر همکارانم مدت زیادی ایستادند. گاهی این خط غالب می شد. این با کمک یک بیانیه به ظاهر کاملاً قابل قبول انجام شد: هر که بخواهد می تواند در مدرسه درس بخواند، هرکس نمی خواهد نمی تواند درس بخواند. در عمل با هیچ کس به طور جدی تمام شد. به محض اینکه فردی در کلاس دچار نوعی شکست می شد، می توانست از حق خود - عدم تمایل به درس خواندن - استفاده کند.

خیلی زود به این باور رسیدم که مدرسه یک ابزار آموزشی قدرتمند است. در سال‌های اخیر، من به دلیل این اصل که مدرسه را به عنوان یک وسیله آموزشی توسط کارگران فردی تأسیس می‌کند مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌ام. در سال‌های اخیر، من به یک مدرسه ده ساله کامل تکیه کرده‌ام و کاملاً متقاعد شده‌ام که آموزش مجدد واقعی، بازآموزی کامل، تضمینی در برابر عود، فقط در یک دبیرستان کامل امکان‌پذیر است - با این حال، حتی اکنون نیز متقاعد شده‌ام که روش شناسی کار آموزشی منطق خاص خود را دارد که نسبتاً مستقل از منطق کار آموزشی است. به نظر من هر دو - روش های تربیتی و روش های آموزشی، دو بخش هستند، گروه های کم و بیش مستقل علوم تربیتی. البته این بخش ها باید به صورت ارگانیک به هم مرتبط باشند. البته هر کاری در کلاس درس همیشه کار آموزشی است، اما تقلیل کار آموزشی را به آموزش غیر ممکن می دانم.

اکنون چند کلمه در مورد آنچه که می توان مبنای روش های آموزشی قرار داد.

اول از همه، من متقاعد شده ام که روش شناسی کار آموزشی را نمی توان از پیشنهادات علوم همسایه استخراج کرد، مهم نیست که علومی مانند روانشناسی و زیست شناسی چقدر توسعه یافته باشند. من متقاعد شده‌ام که ما حق نداریم از داده‌های این علوم به یک درمان آموزشی نتیجه‌گیری کنیم. این علوم باید در کار آموزشی از اهمیت بالایی برخوردار باشند، اما نه به عنوان پیش نیاز برای نتیجه گیری، بلکه به عنوان مقررات کنترلی برای آزمایش دستاوردهای عملی ما.

علاوه بر این، من معتقدم که یک درمان آموزشی فقط می تواند از تجربه استخراج شود (و توسط مفاد علومی مانند روانشناسی، زیست شناسی و غیره آزمایش و تأیید شود).

این گفته من از این جا ناشی می شود: تعلیم و تربیت، به ویژه نظریه تعلیم و تربیت، اولاً علمی است که عملاً مصلحت است. چیزی که من کاملاً به آن متقاعد شده‌ام این است که یک ابزار آموزشی را نمی‌توان نه از روان‌شناسی و نه از زیست‌شناسی با ابزارهای قیاسی، صرفاً با ابزارهای قیاسی و با منطق صوری استخراج کرد. قبلاً گفته ام که ابزار تربیتی باید در ابتدا از زندگی اجتماعی ما گرفته شود.

در حوزه هدف، در حوزه مصلحت است که من متقاعد شده‌ام که نظریه تربیتی بیش از هر چیز اشتباه کرده است. همه اشتباهات، همه انحرافات در کار تربیتی ما همیشه در حوزه منطق مصلحت رخ می داد. ما معمولاً این خطاها را می نامیم. من سه نوع از این خطاها را در نظریه تربیتی می بینم: اینها نوع بیان قیاسی، نوع فتیشیسم اخلاقی و نوع وسیله انفرادی.

در تمریناتم از دست و پنجه نرم کردن با چنین خطاهایی رنج زیادی کشیدم. وسائلی گرفته می شود و بیان می شود که نتیجه آن چنین خواهد بود; برای مثال، تاریخ مجتمع را در نظر بگیرید. درمان توصیه شده یک روش آموزشی جامع است. از این بدان معناست که این ادعا به صورت نظری و منطقی استنباط می شود که این روش تدریس به نتایج خوبی منجر می شود.

این نتیجه، که روش پیچیده منجر به نتایج خوبی می شود، قبل از آزمایش با تجربه ایجاد شد. اما تایید شد که نتیجه قطعا خوب خواهد بود. در برخی از فرورفتگی های روان، نتیجه خوبی در جایی پنهان می شود.

وقتی تمرین‌کنندگان فروتن خواستند: این نتیجه خوب را به ما نشان دهید، به ما اعتراض کردند: چگونه می‌توانیم روح انسان را باز کنیم، باید یک نتیجه خوب وجود داشته باشد، این یک هماهنگی پیچیده است، یک اتصال اجزاست. ارتباط بین بخش های فردی درس - لزوماً باید یک نتیجه مثبت در روان انسان باشد. این بدان معنی است که تأیید از طریق تجربه منطقاً در اینجا مجاز نبود. و دایره زیر معلوم شد: یک داروی خوب باید نتیجه خوبی داشته باشد و اگر نتیجه خوب باشد، به معنای درمان خوب است.

بسیاری از این خطاها وجود داشت که ناشی از غلبه منطق قیاسی بود، نه منطق تجربی.

اشتباهات و به اصطلاح فتیشیسم اخلاقی زیاد بود. به عنوان مثال، آموزش کار در اینجا است.

و من هم مرتکب این اشتباه شدم. خود کلمه «کار» آنقدر برای ما دلپذیر، مقدس و موجه است که آموزش کار به نظر ما کاملاً دقیق، قطعی و صحیح می آمد. و سپس معلوم شد که کلمه "کار" به خودی خود هیچ منطق صحیح و کاملی ندارد. کار ابتدا به عنوان کار ساده، به عنوان کار سلف سرویس، سپس کار به عنوان یک فرآیند کار بدون هدف و غیرمولد شناخته شد - تمرینی برای هدر دادن انرژی عضلانی. و کلمه "کار" منطق را چنان روشن کرد که خطاناپذیر به نظر می رسید، اگرچه در هر مرحله کشف می شد که هیچ عصمت واقعی وجود ندارد. اما آنها آنقدر به قدرت اخلاقی این اصطلاح اعتقاد داشتند که منطق مقدس به نظر می رسید. در همین حال، تجربه من نشان داده است که استنتاج هر وسیله ای از مفهوم اخلاقی خود این اصطلاح غیرممکن است، که کار آن گونه که در آموزش به کار می رود می تواند به طرق مختلف سازماندهی شود و در هر مورد می تواند نتیجه متفاوتی به همراه داشته باشد. در هر صورت، کار بدون آموزش همراه، مزایای آموزشی به همراه ندارد، بلکه یک فرآیند خنثی است. شما می توانید شخص را مجبور کنید تا هر چقدر که دوست دارید کار کند، اما اگر در عین حال او را اخلاقی تربیت نکنید، اگر در زندگی عمومی شرکت نکند، این کار به سادگی یک روند خنثی خواهد بود که مثبت نمی دهد. نتیجه

کار به عنوان یک وسیله آموزشی تنها به عنوان بخشی از یک سیستم عمومی امکان پذیر است.

در نهایت اشتباه دیگر نوع انفرادی است. اغلب آنها می گویند که فلان دارو لزوماً به چنین و چنان نتایجی منجر می شود. یک راه حل بیایید آنچه را که در نگاه اول به نظر می رسد بی تردید ترین جمله ای است که اغلب در صفحات مطبوعات آموزشی بیان شده است - مسئله مجازات. مجازات یک برده را تربیت می کند - این بدیهی است که مورد تردید قرار نگرفته است. این عبارت البته حاوی هر سه اشتباه بود. در اینجا خطای پیش‌بینی قیاسی و خطای فتیشیسم اخلاقی وجود داشت. در تنبیه، منطق از همان رنگ آمیزی این کلمه شروع شد. و سرانجام، اشتباه یک درمان انفرادی وجود داشت - مجازات یک برده را تربیت می کند. در ضمن من یقین دارم که هیچ وسیله ای را نمی توان جدا از سیستم در نظر گرفت. اصلاً هیچ وسیله ای، مهم نیست که چه چیزی را انتخاب کنیم، نمی تواند خوب یا بد تشخیص داده شود، اگر آن را جدا از سایر ابزارها، از کل سیستم، از کل مجموعه تأثیرات در نظر بگیریم. تنبیه می تواند یک برده را تربیت کند و گاهی می تواند یک انسان بسیار خوب، یک انسان بسیار آزاده و مغرور را تربیت کند. تصور کنید در عملم، زمانی که وظیفه پرورش کرامت و غرور انسانی بود، از طریق تنبیه به این مهم دست یافتم.

سپس به شما خواهم گفت که در چه مواردی تنبیه منجر به رشد کرامت انسانی می شود. البته چنین پیامدی فقط در یک محیط معین، یعنی در یک محیط معین از وسایل دیگر و در مرحله معینی از رشد، می تواند رخ دهد. هیچ ابزار آموزشی، حتی یک روش پذیرفته شده عمومی، مانند پیشنهاد، توضیح، گفتگو و تأثیر اجتماعی، همیشه نمی تواند کاملاً مفید در نظر گرفته شود. بهترین درمان در برخی موارد لزوماً بدترین خواهد بود. حتی چنین ابزاری را به عنوان نفوذ جمعی در نظر بگیرید.

گاهی خوب می شود، گاهی بد. از تأثیر فردی، گفتگوی رو در رو بین معلم و دانش آموز استفاده کنید. گاهی این کار مفید و گاهی مضر خواهد بود. هیچ چاره‌ای را نمی‌توان از منظر سودمندی یا مضر، جدا از کل سیستم ابزار، در نظر گرفت. در نهایت، هیچ سیستم وسیله ای را نمی توان به عنوان یک سیستم دائمی توصیه کرد.

من شخصاً به موارد زیر متقاعد شده ام: اگر یک مدرسه معمولی را بگیریم، آن را به دست معلمان، سازمان دهندگان، مربیان خوب بگذاریم و این مدرسه بیست سال عمر کند، پس در طول این بیست سال در دستان تربیتی خوب باید چنین شود. روش فوق العاده ای که سیستم آموزشی در ابتدا و در پایان باید بسیار متفاوت از یکدیگر باشد.

به طور کلی، آموزش دیالکتیکی ترین، متحرک ترین، پیچیده ترین و متنوع ترین علم است. این جمله نماد اصلی ایمان آموزشی من است. من نمی گویم که من قبلاً همه چیز را آزمایشی آزمایش کرده ام ، اصلاً و برای من هنوز ابهامات و نادرستی های زیادی وجود دارد ، اما این را به عنوان یک فرضیه کاری بیان می کنم که در هر صورت نیاز به آزمایش دارد. برای من شخصاً با تجربه ام ثابت شده است.

ضمناً من متقاعد شده‌ام که منطق آنچه گفتم با تجربه بهترین مدارس ما و بسیاری از بهترین انجمن‌های کودکان و غیرکودکان ما در تضاد نیست.

اینها نکات اولیه کلی است که می خواستم روی آنها تمرکز کنم.

فصل اول

کودکان دشوار از کجا می آیند، یا چگونه یک کودک دشوار تربیت نکنیم؟

اهداف آموزشی

حال به سراغ مهم ترین سوال یعنی مسئله تعیین اهداف آموزشی می رویم. اهداف تعلیم و تربیت توسط چه کسانی، چگونه و چه زمانی می توان تعیین کرد و اهداف تعلیم و تربیت چیست؟

من با هدف تربیت، برنامه شخصیت انسان، برنامه شخصیت انسان را درک می کنم، و در مفهوم شخصیت، کل محتوای شخصیت، یعنی ماهیت مظاهر بیرونی و اعتقاد درونی و تربیت سیاسی را قرار می دهم. و دانش - کاملاً تصویر کامل شخصیت انسان. من معتقدم ما مربیان باید برای شخصیت انسان برنامه ای داشته باشیم که برای رسیدن به آن تلاش کنیم.

در کار عملی خود نمی توانستم بدون چنین برنامه ای انجام دهم. هیچ چیز به اندازه تجربه به انسان نمی آموزد. یک بار به من چند صد نفر داده شد و در هر یک از آنها آرزوهای عمیق و خطرناک شخصیتی، عادات عمیق را دیدم، باید فکر می کردم: شخصیت آنها چگونه باید باشد، برای اینکه این پسر یا دختر را بزرگ کنم برای چه باید تلاش کنم؟ شخص؟ و وقتی فکر کردم دیدم این سوال را نمی توان در چند کلمه پاسخ داد. تربیت انسان خوب راه را به من نشان نداد. من باید به برنامه توسعه یافته تری از شخصیت انسان می رسیدم. و با نزدیک شدن به برنامه شخصیت شناسی با این سوال مواجه شدم که آیا این برنامه شخصیت شناسی برای همه یکسان است؟ خوب، آیا باید هر فرد را به یک برنامه واحد، به یک استاندارد هدایت کنم و به این استاندارد برسم؟ بعد باید فدای جذابیت فردی، اصالت، زیبایی خاص شخصیت باشم و اگر فدا نکنم، پس چه برنامه ای می توانم داشته باشم! و من نتوانستم این موضوع را به این سادگی و انتزاعی حل کنم، اما تقریباً ده سال حل شد.

من در کار آموزشی خود دیدم که بله، باید یک برنامه کلی، یک "استاندارد" و یک تنظیم فردی برای آن وجود داشته باشد. برای من این سوال پیش نیامد که مردمک من باید به عنوان یک مرد شجاع ظاهر شود یا یک ترسو تربیت کنم؟ در اینجا من "استاندارد" را فرض کردم که همه باید شجاع، شجاع، صادق و سخت کوش باشند. اما وقتی به بخش های ظریف شخصیتی مانند استعداد نزدیک می شوید چه باید کرد؟ گاهی در رابطه با استعداد، وقتی در مقابل آن می ایستید، باید شک و تردیدهای شدید را تجربه کنید.

من چنین موردی داشتم وقتی پسری از ده سالگی فارغ التحصیل شد. نام خانوادگی او ترنتیوک است. او خیلی خوب درس خواند - مستقیم A گرفت - و بعد می خواست به دانشگاه فنی برود. من قبل از آن استعداد هنری بزرگی را در او کشف کردم، و استعداد یک کمدین بسیار نادر با اندام، بسیار ظریف، شوخ، با تارهای صوتی عالی، حالات چهره غنی، کمدین باهوشی. دیدم در عرصه بازیگری است که می تواند نتایج عالی بدهد، اما در دانشکده فنی شاگرد متوسطی می شود. اما پس از آن چنین شور و شوقی وجود داشت، همه "پسران" من می خواستند مهندس شوند. و اگر شروع کنید به صحبت کردن در مورد معلم شدن، آنها در چهره شما می خندند: "چطور ممکن است عمداً، عمدا معلم شوید؟" - خب برو بازیگر شو. - چی میگی، بازیگر چه شغلی داره؟ و بنابراین او با عمیق ترین اعتقاد من به مؤسسه فناوری رفت که ما یک بازیگر فوق العاده را از دست می دهیم. من تسلیم شدم، بالاخره حق ندارم چنین عقب نشینی کنم...

اما اینجا نتوانستم مقاومت کنم. شش ماه درس خواند و در باشگاه نمایش ما شرکت کرد. فکر کردم و فکر کردم و تصمیم گرفتم - او را به جلسه ای فرا خواندم، گفتم که دارم از ترنتیوک شکایت می کنم: او از نظم و انضباط تبعیت نکرد و به یک دانشگاه فنی رفت. در یک مجمع عمومی می گویند: شرمنده به شما می گویند، اما شما اطاعت نمی کنید. آنها تصمیم گرفتند: "او را از مؤسسه فناوری اخراج کرده و به دانشکده فنی تئاتر بفرستند." او بسیار غمگین راه می رفت، اما نمی توانست از جمع نافرمانی کند - او یک بورس تحصیلی، یک خوابگاه در جمع دریافت کرد. و اکنون او یک بازیگر فوق العاده است که در حال بازی در یکی از بهترین تئاترهای خاور دور است، در دو سال او مسیری را طی کرده است که مردم در ده سال انجام می دهند. و اکنون او از من بسیار سپاسگزار است.

به آنها می گویند بچه های سخت. این اصطلاح کاملاً صحیح نیست، زیرا در نوجوانان چنین رفتار دشواری اغلب موقتی است، همه چیز با شورش هورمون ها توضیح داده می شود که جوانان را وادار می کند تا به واقعیت اطراف واکنش بسیار تند نشان دهند. با این حال، اگر فرزند سختی در خانواده وجود داشته باشد، این خود را خیلی زودتر نشان می دهد. مشکلات مربوط به تربیت چنین کودکانی در سنین پایین ضروری می شود. چگونه با یک کودک دشوار زندگی کنیم بدون اینکه به روان کسی آسیبی وارد شود؟

ابتدا اجازه دهید برخی از اصطلاحات را تعریف کنیم. به کودکان نوپا و بزرگترهایی که به گفته کارشناسان شخصیت آنها نیاز به سازگاری دارد، در روانشناسی کودکان دشوار نامیده می شوند. این به هیچ وجه تشخیص یا جمله نیست. چنین تعریفی باید به عنوان یک ویژگی شخصی در نظر گرفته شود، به خصوص که تظاهرات "سختی" می تواند بسیار متفاوت باشد. در برخی از کودکان منجر به اضطراب و پرخاشگری بیش از حد می شود. برخی دیگر برای کینه توزی با والدین خود استراتژی نافرمانی را توسعه می دهند. در برخی دیگر، حتی می تواند در رفتارهای مخرب، اغلب کاملاً ناخودآگاه بیان شود.

چرا؟

دلیل این ویژگی شخصیتی کودک متأسفانه در همان خانواده ای است که او در آن بزرگ می شود. به همین دلیل است که اغلب افراد یتیم خانه را کودکان دشوار می نامند. از این گذشته ، محیطی که در آن رشد می کنند به شکل گیری نادرست روان ، عادات و رفتار کمک می کند. با این حال، گاهی اوقات چنین کودکی می تواند در یک خانواده کامل و به ظاهر مرفه رشد کند. دلیل اینکه کودکان «دشوار» می شوند، اقلیم خرد است. شاید خانواده با نزاع بین والدین، تجاوز و جو متشنج مواجه شود. یا شاید خواسته ها و نیازهای کودک بنا به دلایلی به گوش پدر و مادرش نشنیده باشد.

سپس رفتار «سخت» راهی برای جلب توجه است. و درصد بسیار کمی از کودکان به دلیل مشکلات مادرزادی یا اکتسابی سیستم عصبی چنین در نظر گرفته می شوند. با این حال، حتی با چنین ویژگی شخصیتی، یک کودک می تواند به عنوان یک فرد توسعه یافته و یکپارچه در جامعه بزرگ شود.

کار والدین چیست؟

ابتدا، اگر می خواهید وضعیت موجود را تغییر دهید، با یافتن علت و از بین بردن آن یا حداقل کاهش آن شروع کنید. به محض اینکه کودک تحت فشار دائمی قرار نگیرد، می تواند در رفتار خود تجدید نظر کند و به طور مستقل رفتار صحیح را بیاموزد. دوم اینکه فرزندان خود را سرزنش نکنید. محدودیت های زیادی ایجاد نکنید. اگر همه چیز در حد عقل باشد، استراتژی همدستی در رابطه با کودک نتیجه می دهد. یعنی اعمالی که آشکارا جان و سلامت کودک را به خطر می اندازد باید محدود شود.

با این حال، نه با یک ممنوعیت ساده، بلکه با توضیح دقیق و آرام که چرا نباید این کار را انجام داد. و نافرمانی و هوی و هوس را به حال خود رها کن. در ابتدا کودک از این اجازه برای انجام همه کارها شگفت زده می شود. و بعد وقتی عادت کرد که محدود به ممنوعیت نیست، اولاً اعمالی که علیرغم تقاضای والدین انجام می شود از بین می رود و ثانیاً می توان به مرحله دوم آموزش رفت.

مرحله بعد

مرحله دوم ارتباط با کودکان دشوار است. یعنی باید با هر بچه ای صحبت کرد. و کودکان دشوار به ارتباط بسیار بیشتری نیاز دارند. آنها باید در مورد هر موقعیتی که در آن رفتار نادرست داشته اند صحبت کنند. و در عین حال، باید در مورد آن به گونه ای صحبت کنید که کودک را به خاطر کاری که انجام داده سرزنش نکنید. ما باید در مورد عواقب عمل او و تأثیر منفی آن بر دنیای اطراف صحبت کنیم. سپس کودک می تواند درک کند که اعمال او باعث درد، دردسر و ناراحتی برای کسی یا چیزی شده است، اما عقده گناه ایجاد نمی کند. خوب، مهم ترین چیزی که در مواجهه با کودکان سخت به آن نیاز دارید، صبر و محبت بی حد و حصر والدین است.