19.06.2023

مرگ خیلی سریع اتفاق می افتد وقتی انسان می میرد چه احساسی دارد؟


مسیر زندگی انسان با مرگ او به پایان می رسد. شما باید برای این کار آماده باشید، به خصوص اگر در خانواده بیمار بستری باشد. علائم قبل از مرگ برای هر فردی متفاوت خواهد بود. با این حال، تمرین مشاهدات نشان می دهد که هنوز هم می توان تعدادی از علائم رایج را شناسایی کرد که قریب الوقوع بودن مرگ را نشان می دهد. این علائم چیست و برای چه چیزی باید آماده شود؟

یک فرد در حال مرگ چه احساسی دارد؟

یک بیمار در بستر قبل از مرگ، به عنوان یک قاعده، رنج روانی را تجربه می کند. در هوشیاری سالم، درک آنچه باید تجربه شود وجود دارد. بدن دچار تغییرات فیزیکی خاصی می شود، این را نمی توان نادیده گرفت. از سوی دیگر، زمینه عاطفی نیز تغییر می کند: خلق و خو، تعادل روانی و روانی.

برخی علاقه خود را به زندگی از دست می دهند، برخی دیگر کاملاً به خود نزدیک می شوند، برخی دیگر ممکن است در حالت روان پریشی قرار گیرند. دیر یا زود، وضعیت بدتر می شود، فرد احساس می کند که حیثیت خود را از دست می دهد، اغلب به مرگ سریع و آسان فکر می کند، درخواست اتانازی می کند. مشاهده این تغییرات سخت است و بی تفاوت باقی می مانند. اما باید با این موضوع کنار بیایید یا سعی کنید با مواد مخدر وضعیت را کاهش دهید.

با نزدیک شدن به مرگ، بیمار بیشتر و بیشتر می خوابد و نسبت به دنیای بیرون بی تفاوتی نشان می دهد. در آخرین لحظات ممکن است بهبودی شدید در وضعیت ایجاد شود و به جایی برسد که بیمار که مدت زیادی دراز کشیده است مشتاق بلند شدن از رختخواب باشد. این مرحله با آرامش بعدی بدن با کاهش غیرقابل برگشت در فعالیت تمام سیستم های بدن و تضعیف عملکردهای حیاتی آن جایگزین می شود.

بیمار بستری: ده نشانه نزدیک شدن مرگ

در پایان چرخه زندگی، فرد مسن یا بیمار بستری به دلیل کمبود انرژی، احساس ضعف و خستگی بیشتری می کند. در نتیجه، او به طور فزاینده ای در حالت خواب است. می تواند عمیق یا خواب آلود باشد که از طریق آن صداها شنیده می شود و واقعیت اطراف درک می شود.

یک فرد در حال مرگ می تواند چیزهایی را ببیند، بشنود، احساس کند و درک کند که در واقع وجود ندارند، صداها. برای اینکه بیمار ناراحت نشود، نباید این موضوع را انکار کرد. همچنین ممکن است جهت گیری خود را از دست بدهد و بیمار بیشتر و بیشتر در خود غرق شود و علاقه خود را نسبت به واقعیت اطراف خود از دست بدهد.

ادرار به دلیل نارسایی کلیه تیره تا تقریباً قهوه ای با رنگ مایل به قرمز می شود. در نتیجه، ادم ظاهر می شود. تنفس بیمار سریع می شود، متناوب و ناپایدار می شود.

در زیر پوست رنگ پریده ، در نتیجه نقض گردش خون ، لکه های سیاهرگ "راه رفتن" ظاهر می شود که مکان آنها را تغییر می دهد. معمولا ابتدا روی پاها ظاهر می شوند. در آخرین لحظات، اندام های یک فرد در حال مرگ سرد می شود، زیرا خونی که از آنها خارج می شود، به قسمت های مهمتر بدن هدایت می شود.

خرابی سیستم های حمایت از زندگی

علائم اولیه ای وجود دارد که در مرحله اولیه در بدن یک فرد در حال مرگ ظاهر می شود و علائم ثانویه وجود دارد که نشان دهنده توسعه فرآیندهای برگشت ناپذیر است. علائم ممکن است خارجی یا پنهان باشد.

اختلالات دستگاه گوارش

واکنش بیمار بستری به این موضوع چگونه است؟ علائم قبل از مرگ، همراه با از دست دادن اشتها و تغییر در ماهیت و حجم غذای مصرفی، با مشکلات مدفوع آشکار می شود. اغلب، یبوست در این زمینه ایجاد می شود. بیمار بدون ملین یا تنقیه تخلیه روده را به طور فزاینده ای مشکل می کند.

بیماران آخرین روزهای زندگی خود را با امتناع کامل از غذا و آب سپری می کنند. شما نباید زیاد نگران این موضوع باشید. اعتقاد بر این است که کم آبی بدن باعث افزایش سنتز اندورفین ها و داروهای بیهوشی می شود که تا حدودی بهزیستی کلی را بهبود می بخشد.

اختلالات عملکردی

وضعیت بیماران چگونه تغییر می کند و بیمار بستری چگونه به این موضوع واکنش نشان می دهد؟ علائم قبل از مرگ که با ضعیف شدن اسفنکترها همراه است، در چند ساعت آخر زندگی فرد با بی اختیاری مدفوع و ادرار خود را نشان می دهد. در چنین مواقعی باید با استفاده از لباس زیر جاذب، پوشک یا پوشک، آماده باشید که شرایط بهداشتی را برای او فراهم کنید.

حتی در صورت وجود اشتها، شرایطی وجود دارد که بیمار توانایی بلع غذا و به زودی آب و بزاق را از دست می دهد. این ممکن است منجر به آرزو شود.

با خستگی شدید، زمانی که کره چشم بسیار فرورفته است، بیمار قادر به بستن کامل پلک ها نیست. این کار بر اطرافیان شما تأثیر منفی می گذارد. اگر چشم ها دائماً باز هستند، ملتحمه باید با پمادهای مخصوص یا سالین مرطوب شود.

و تنظیم حرارت

اگر بیمار در بستر باشد علائم این تغییرات چیست؟ علائم قبل از مرگ در یک فرد ضعیف در حالت ناخودآگاه با تاکی پنه پایانی آشکار می شود - در پس زمینه حرکات تنفسی مکرر، صدای جغجغه های مرگ شنیده می شود. این به دلیل حرکت ترشحات مخاطی در برونش های بزرگ، نای و حلق است. این وضعیت برای یک فرد در حال مرگ کاملاً طبیعی است و باعث رنج او نمی شود. اگر بتوان بیمار را به پهلو دراز کرد، خس خس سینه کمتر می شود.

آغاز مرگ بخشی از مغز که مسئول تنظیم حرارت است با جهش دمای بدن بیمار در محدوده بحرانی آشکار می شود. او می تواند گرگرفتگی و سرمای ناگهانی را احساس کند. اندام ها سرد است، پوست عرق کننده تغییر رنگ می دهد.

جاده مرگ

اکثر بیماران بی سر و صدا می میرند: به تدریج هوشیاری خود را از دست می دهند، در خواب، به کما می روند. گاهی در مورد چنین مواقعی گفته می شود که بیمار در «جاده معمولی» فوت کرده است. به طور کلی پذیرفته شده است که در این مورد، فرآیندهای عصبی برگشت ناپذیر بدون انحراف قابل توجه رخ می دهد.

تصویر دیگری در هذیان آگونال مشاهده می شود. حرکت بیمار به سمت مرگ در این مورد در امتداد "جاده دشوار" انجام می شود. علائم قبل از مرگ در بیمار بستری که در این مسیر قدم گذاشته است: روان پریشی همراه با هیجان بیش از حد، اضطراب، بی نظمی در مکان و زمان در پس زمینه سردرگمی. اگر همزمان چرخه های بیداری و خواب وارونگی واضحی وجود داشته باشد، برای خانواده و بستگان بیمار چنین شرایطی می تواند بسیار دشوار باشد.

دلیریوم همراه با بی قراری با احساس اضطراب، ترس پیچیده می شود، که اغلب به نیاز به رفتن به جایی، برای دویدن تبدیل می شود. گاهی اوقات این اضطراب گفتاری است که با جریان ناخودآگاه کلمات ظاهر می شود. بیمار در این حالت فقط می تواند اقدامات ساده ای را انجام دهد، بدون اینکه به طور کامل بفهمد چه کاری، چگونه و چرا انجام می دهد. توانایی استدلال منطقی برای او غیر ممکن است. اگر علت چنین تغییراتی به موقع شناسایی و با مداخله پزشکی متوقف شود، این پدیده ها برگشت پذیر هستند.

درد

قبل از مرگ چه علائم و نشانه هایی در بیمار بستری نشان دهنده رنج جسمانی است؟

به عنوان یک قاعده، درد کنترل نشده در آخرین ساعات زندگی یک فرد در حال مرگ به ندرت افزایش می یابد. با این حال، هنوز هم امکان پذیر است. یک بیمار بیهوش نمی تواند به شما در مورد این موضوع اطلاع دهد. با این وجود، اعتقاد بر این است که درد در چنین مواردی نیز باعث رنج طاقت فرسا می شود. نشانه آن معمولاً پیشانی متشنج و چین و چروک های عمیق روی آن است.

اگر در طول معاینه یک بیمار بیهوش، فرضیاتی در مورد وجود سندرم درد در حال توسعه وجود داشته باشد، پزشک معمولاً مواد افیونی را تجویز می کند. شما باید مراقب باشید، زیرا آنها می توانند جمع شوند و به مرور زمان به دلیل ایجاد تحریک بیش از حد و تشنج، شرایط جدی را تشدید کنند.

کمک کردن

یک بیمار در بستر قبل از مرگ ممکن است رنج قابل توجهی را تجربه کند. تسکین علائم درد فیزیولوژیکی را می توان با درمان دارویی به دست آورد. رنج روحی و ناراحتی روانی بیمار، به عنوان یک قاعده، برای بستگان و اعضای نزدیک خانواده در حال مرگ تبدیل به یک مشکل می شود.

یک پزشک با تجربه در مرحله ارزیابی وضعیت عمومی بیمار می تواند علائم اولیه تغییرات پاتولوژیک برگشت ناپذیر در فرآیندهای شناختی را تشخیص دهد. اول از همه، این عبارت است از: غیبت، ادراک و درک واقعیت، کفایت تفکر هنگام تصمیم گیری. همچنین می توانید متوجه نقض عملکرد عاطفی آگاهی شوید: ادراک عاطفی و حسی، نگرش به زندگی، رابطه فرد با جامعه.

انتخاب روش های کاهش رنج، فرآیند ارزیابی شانس ها و نتایج احتمالی در حضور بیمار، در موارد فردی، خود می تواند به عنوان یک ابزار درمانی عمل کند. این رویکرد به بیمار این فرصت را می دهد که واقعاً متوجه شود که با او همدردی می کند، اما به عنوان فردی توانا با حق رای و انتخاب راه های ممکن برای حل وضعیت تلقی می شود.

در برخی موارد، یک یا دو روز قبل از مرگ مورد انتظار، قطع مصرف برخی داروها منطقی است: دیورتیک ها، آنتی بیوتیک ها، ویتامین ها، ملین ها، داروهای هورمونی و فشار خون. آنها فقط رنج را تشدید می کنند و باعث ناراحتی بیمار می شوند. مسکن ها، ضد تشنج ها و ضد استفراغ ها، آرام بخش ها باید کنار گذاشته شوند.

ارتباط با یک فرد در حال مرگ

بستگانی که در خانواده آنها بیمار بستری است چگونه رفتار کنیم؟

نشانه های نزدیک شدن به مرگ می تواند آشکار یا مشروط باشد. اگر کوچکترین پیش نیازی برای پیش بینی منفی وجود دارد، ارزش دارد که از قبل برای بدترین اتفاقات آماده شوید. گوش دادن، پرسیدن، تلاش برای درک زبان غیر کلامی بیمار، می توانید لحظه ای را تعیین کنید که تغییرات در وضعیت عاطفی و فیزیولوژیکی او نشان دهنده نزدیک شدن به مرگ است.

اینکه فرد در حال مرگ از آن مطلع شود یا نه چندان مهم نیست. اگر بفهمد و ادراک کند، اوضاع را تسکین می دهد. نباید وعده های دروغین و امیدهای بیهوده برای بهبودی او داد. باید روشن شود که آخرین وصیت او محقق خواهد شد.

بیمار نباید از امور فعال جدا بماند. بد است اگر احساس کند چیزی از او پنهان است. اگر فردی می خواهد در مورد آخرین لحظات زندگی خود صحبت کند، بهتر است این کار را با آرامش انجام دهد تا اینکه موضوع را ساکت کند یا افکار احمقانه را سرزنش کند. یک فرد در حال مرگ می خواهد بفهمد که تنها نخواهد بود، از او مراقبت خواهد شد، که رنج او را لمس نخواهد کرد.

در عین حال، بستگان و دوستان باید آماده باشند تا صبر و شکیبایی نشان دهند و تمام کمک های ممکن را ارائه دهند. همچنین مهم است که گوش دهید، اجازه دهید صحبت کنند و کلمات آرامش بخش بگویند.

ارزیابی پزشکی

آیا باید تمام حقیقت را قبل از مرگ به بستگانی که در خانواده آنها بیمار بستری است گفت؟ علائم این حالت چیست؟

موقعیت‌هایی پیش می‌آید که خانواده یک بیمار لاعلاج که در تاریکی وضعیت او هستند، به معنای واقعی کلمه آخرین پس‌انداز خود را به امید تغییر وضعیت خرج می‌کنند. اما حتی بهترین و خوش بینانه ترین طرح درمانی نیز ممکن است با شکست مواجه شود. این اتفاق می افتد که بیمار هرگز روی پاهای خود باز نمی گردد، به زندگی فعال باز نمی گردد. تمام تلاش ها بیهوده خواهد بود، خرج کردن بی فایده خواهد بود.

بستگان و دوستان بیمار برای ارائه مراقبت به امید بهبودی سریع، شغل خود را رها کرده و منبع درآمد خود را از دست می دهند. آنها در تلاش برای کاهش درد و رنج، خانواده را در شرایط سخت مالی قرار دادند. مشکلات روابط ایجاد می شود، درگیری های حل نشده به دلیل کمبود بودجه، مسائل حقوقی - همه اینها فقط وضعیت را تشدید می کند.

پزشک مجرب موظف است با اطلاع از علائم مرگ قریب الوقوع، با مشاهده علائم برگشت ناپذیر تغییرات فیزیولوژیکی، خانواده بیمار را در جریان این امر قرار دهد. با آگاهی از درک اجتناب ناپذیر بودن نتیجه، آنها قادر خواهند بود بر حمایت روانی و معنوی او تمرکز کنند.

مراقبت تسکینی

آیا بستگانی که بیمار بستری دارند قبل از مرگ نیاز به کمک دارند؟ چه علائم و نشانه هایی از بیمار نشان می دهد که باید درمان شود؟

مراقبت تسکینی برای بیمار با هدف طولانی کردن یا کوتاه کردن عمر او نیست. اصول آن مفهوم مرگ را به عنوان یک فرآیند طبیعی و منظم از چرخه زندگی هر فرد تأیید می کند. با این حال، برای بیماران مبتلا به یک بیماری صعب العلاج، به ویژه در مرحله پیشرونده آن، که تمام گزینه های درمانی تمام شده است، مسئله کمک های پزشکی و اجتماعی مطرح می شود.

اول از همه، زمانی که بیمار دیگر فرصتی برای داشتن یک سبک زندگی فعال ندارد یا خانواده شرایط لازم برای اطمینان از این موضوع را ندارند، باید برای آن اقدام کنید. در این صورت به کاهش رنج بیمار توجه می شود. در این مرحله نه تنها مولفه پزشکی، بلکه سازگاری اجتماعی، تعادل روانی، آرامش روانی بیمار و خانواده او نیز مهم است.

یک بیمار در حال مرگ نه تنها به توجه، مراقبت و شرایط عادی زندگی نیاز دارد. تسکین روانی نیز برای او مهم است که از یک سو با کاهش تجارب مرتبط با ناتوانی در خود خدمتی و از سوی دیگر با درک واقعیت یک مرگ قریب الوقوع همراه است. پرستاران آموزش دیده همچنین ظرافت های هنر کاهش چنین رنجی را می دانند و می توانند کمک قابل توجهی به بیماران لاعلاج ارائه دهند.

پیش بینی کننده مرگ از نظر دانشمندان

برای بستگانی که بیمار بستری در خانواده دارند چه انتظاری باید داشت؟

علائم نزدیک شدن به مرگ فردی که توسط یک تومور سرطانی "خورده شده" توسط کارکنان کلینیک های مراقبت تسکینی ثبت شد. طبق مشاهدات، همه بیماران تغییرات آشکاری در وضعیت فیزیولوژیکی نشان ندادند. یک سوم از آنها علائمی را نشان ندادند یا شناخت آنها مشروط بود.

اما در اکثر بیماران لاعلاج، سه روز قبل از مرگ، کاهش قابل توجهی در پاسخ به تحریک کلامی قابل مشاهده است. آنها به حرکات ساده پاسخ نمی دادند و حالات چهره پرسنل در حال ارتباط با آنها را تشخیص نمی دادند. "خط لبخند" در چنین بیمارانی حذف شد، یک صدای غیر معمول از صدا (خرخر کردن رباط ها) مشاهده شد.

در برخی از بیماران، علاوه بر این، افزایش بیش از حد عضلات گردن (افزایش آرامش و تحرک مهره ها)، مردمک های غیر واکنشی مشاهده شد، بیماران نمی توانستند پلک های خود را محکم ببندند. از اختلالات عملکردی آشکار، خونریزی در دستگاه گوارش (در بخش های فوقانی) تشخیص داده شد.

به گفته دانشمندان، وجود نیم یا بیشتر از این علائم به احتمال زیاد ممکن است نشان دهنده پیش آگهی نامطلوب برای بیمار و مرگ ناگهانی او باشد.

نشانه ها و باورهای عامیانه

در قدیم، اجداد ما به رفتار یک فرد در حال مرگ قبل از مرگ توجه می کردند. علائم (علائم) در یک بیمار بستری می تواند نه تنها مرگ، بلکه سعادت آینده خانواده او را نیز پیش بینی کند. بنابراین، اگر فرد در حال مرگ در آخرین لحظات غذا (شیر، عسل، کره) درخواست می‌کرد و بستگان آن را می‌دادند، می‌توانست بر آینده خانواده تأثیر بگذارد. این اعتقاد وجود داشت که متوفی می تواند ثروت و خوش شانسی را با خود ببرد.

اگر بیمار بدون هیچ دلیلی به شدت می لرزید، باید برای مرگ قریب الوقوع آماده می شد. مثل نگاه کردن به چشمانش بود. همچنین نشانه مرگ نزدیک، بینی سرد و نوک تیز بود. این باور وجود داشت که مرگ در آخرین روزهای قبل از مرگ، برای او بود.

اجداد متقاعد شده بودند که اگر انسان از نور روی برگرداند و بیشتر اوقات رو به دیوار دراز بکشد، در آستانه جهانی دیگر است. اگر ناگهان احساس آرامش کرد و درخواست کرد که او را به سمت چپ خود منتقل کنند، این نشانه مطمئنی از مرگ قریب الوقوع است. چنین فردی اگر پنجره ها و درهای اتاق باز شود بدون درد می میرد.

بیمار بستری: چگونه علائم مرگ قریب الوقوع را تشخیص دهیم؟

بستگان یک بیمار در حال مرگ در خانه باید از آنچه ممکن است در آخرین روزها، ساعت ها و لحظات زندگی او با آن مواجه شوند، آگاه باشند. پیش بینی دقیق لحظه مرگ و چگونگی وقوع همه چیز غیرممکن است. همه علائم و نشانه هایی که در بالا توضیح داده شد ممکن است قبل از مرگ یک بیمار بستری وجود نداشته باشد.

مراحل مردن مانند فرآیندهای پیدایش زندگی فردی است. مهم نیست چقدر برای اقوام سخت است، باید به یاد داشته باشید که برای یک فرد در حال مرگ سخت تر است. افراد نزدیک باید صبور باشند و حداکثر شرایط ممکن، حمایت اخلاقی و توجه و مراقبت را برای فرد در حال مرگ فراهم کنند. مرگ نتیجه اجتناب ناپذیر چرخه زندگی است و نمی توان آن را تغییر داد.

البته همه چیز در جهان هستی. هر کدام از ما به این فکر می رسیم. و فقط به یک نفر این توانایی داده می شود که بفهمد روزی نخواهد بود. امروز در مورد علت مرگ مردم صحبت خواهیم کرد. در پس پدیده مرگ چیست و آیا می توان از شر آن خلاص شد؟ بنابراین:

چرا داریم میمیریم

روند مرگ به چند مرحله تقسیم می شود. مرگ بیولوژیکی همیشه مقدم بر مرگ بالینی است. اگر در طول مرگ بالینی، اقدامات احیا منجر به نجات فرد یا تثبیت وضعیت فعلی او نشود، مرگ بیولوژیکی رخ می دهد. این مرحله به معنای از هم گسیختگی کامل سلول ها و بافت های بدن است. ارتباط بین سلول های عصبی از بین می رود که منجر به نابودی کامل شخصیت و در آینده به تخریب کل ساختار بدن می شود. در نتیجه تجزیه مواد، تمام سیستم های دیگر نیز غیرقابل استفاده می شوند. علم تاکنون پاسخ روشنی به این سوال که علل مرگ و میر زودرس می میرند، نداده است. همچنین مشخص نیست که چرا افراد پیر می شوند. علاوه بر پیری و از بین رفتن عملکردهای حیاتی بدن، مرگ در نتیجه صدمات ناسازگار با زندگی رخ می دهد. در چنین شرایطی، بدن انسان ضربه ای را دریافت می کند که قادر به تحمل آن نیست. به همین دلیل است که انسان های خوب می میرند.

به سختی می توان اهمیتی که مرگ بر جامعه شناسی جامعه بشری داشته است، دست بالا گرفت. در اصل، همه اعمال تهاجمی مردم ناشی از ترس یا تحسین از مرگ است. به لطف این پدیده، تعداد زیادی از آیین ها و سنت های مختلف در جامعه شکل گرفته است. انسان در نتیجه پی بردن به محدود بودن وجود خود، جهان بینی منحصر به فرد خود را به دست آورده است. مبارزه برای بقا در جامعه نیز مبتنی بر ایده شکنندگی آن است. انسان می فهمد که روزی خواهد مرد، بنابراین سعی می کند تا آنجا که ممکن است خوب و با کیفیت زندگی کند. به یاد داشته باشید که چه تأثیرات بیولوژیکی و اجتماعی چه تأثیراتی بر یک شخص در هنگام تهدید به مرگ دارد. تصور فردی که کاملاً از ترس مرگ رهایی داشته باشد دشوار است. زندگی یک فرد یک اتفاق منحصر به فرد است که باید بسیار خوب و متنوع باشد. این ایده است که نمایندگان جامعه را به تسخیر منابع و رقابت بالا سوق می دهد. گاهی اوقات افراد جوان می میرند که تأثیر بسیار منفی بر کل جامعه دارد.

مرگ در دین یک مورد بسیار خاص است. ایده اصلی هر دین به شرح زیر است. پس از مرگ انسان، زندگی دیگری در انتظار اوست که از نظر خصوصیات بسیار برتر از زندگی کنونی اوست. برخی آموزه‌ها می‌توانند مرگ را مرعوب کنند، اما بقیه از مرگ به عنوان یک موهبت بزرگ صحبت می‌کنند. هر دینی رساله های خاص خود را در مورد مرگ و هدف آن دارد. به عنوان مثال، مسیحیت می گوید که فرد پس از مرگ می تواند در بهشت ​​(زندگی بهتر از زمینی) یا در جهنم (زندگی پر از عذاب در عالم اموات) باشد. قوانین ورود به بهشت ​​ساده است - شما باید با پیروی از یک مدل رفتاری خاص زندگی کنید. اگر از قوانین عدول کنید، قطعاً انسان به جهنم می رود. علیرغم عدم وجود شواهد علمی برای وجود مکان هایی مانند بهشت ​​و جهنم، بسیاری با کمال میل معتقدند که این یک واقعیت است. بنابراین، دین وسیله ای برای دستکاری آگاهی انسان بر اساس ارعاب و تشویق این یا آن رفتار یک فرد است. اگر طبق قوانین زندگی کنید به بهشت ​​خواهید رفت. گناهکار - در جهنم خواهید سوخت. اما آیا کسی می تواند چنین نتیجه ای از مرگ را تایید کند؟ احتمالا نه. حداقل جهان هنوز از شواهد علمی وجود جهنم یا بهشت ​​اطلاعی ندارد. بنابراین، خواننده گرامی، مرگ در دین ابزار قدرت بر افرادی است که زندگی خود را در زیر یوغ ادراک انتقادی پایین می گذرانند. امروزه، هرکسی آزاد است که به چه چیزی اعتقاد داشته باشد، بنابراین بی‌خدایی‌ها بیشتر و بیشتر می‌شوند. با این حال، پیش از این، برای مخالفت، می توان در آتش های تفتیش عقاید جان باخت. آیا ارزش دارد در مورد مثال برجسته تری از استفاده از قدرت دین بر شخص صحبت کنیم؟

هر آدمی متأسفانه فانی است. مردم متفاوت زندگی می کنند. برخی در سن بسیار بسیار بالا می میرند. به بعضی ها خیلی کمتر داده شده است. و، متأسفانه، افرادی هستند که خیلی کم، فقط چند سال یا چند ماه، زندگی می کنند.

علل مرگ می تواند متفاوت باشد: یک بیماری جدی - یا یک تصادف، برخورد بی احتیاطی با آتش - و یک آتش سوزی. یک فرد ممکن است غرق شود یا یخ بزند. اما، شاید، شما علاقه مند به توضیحاتی در مورد مرگ طبیعی، بدون هیچ علت ظاهری مشخصی هستید؟

البته تعجب آور است، اما حتی می توان به چنین سؤالی به روش های کاملاً متفاوت پاسخ داد. بسته به اینکه این مشکل را از چه دیدگاهی در نظر بگیریم. توضیح اصلی از نظر تکامل انسان، راه بقا است. این انسانیت است. خوب، خودتان فکر کنید اگر مردم نمی مردند، اما برای همیشه زندگی می کردند، چه اتفاقی می افتاد. از این گذشته ، افراد جدید به دنیا نمی آیند. و در نتیجه، جمعیت بیش از حد سیاره وجود خواهد داشت، به سادگی جایی برای زندگی وجود نخواهد داشت. مردم جایی برای تناسب اندام فیزیکی ندارند. یعنی از نظر تکامل، این یک فرآیند بسیار موجه است.

اگر بر اساس دانش آناتومی و فیزیولوژی پاسخ دهید، علت مرگ در پیری بدن است. بدن متشکل از سلول هایی است که در سیستم های خاصی متحد شده اند: قلبی عروقی، گوارشی، دفعی، عصبی، گردش خون و غیره. آنها دائماً کار می کنند، گاهی سریعتر، گاهی کندتر، و البته به مرور زمان فرسوده می شوند. هنگامی که یک (یا چند) از سیستم ها به طور کامل فرسوده شوند، بدن روند زندگی را متوقف می کند و بقیه سیستم ها به طور خودکار از کار می افتند. فرد در حال مرگ است.

دین نیز روند و علل مرگ را توضیح می دهد، اما از دیدگاه خاص خود. بر اساس کتاب مقدس و اناجیل، خداوند مردم را برای زندگی ابدی و سعادتمند آفریده است. اولین مرد همان طور که می دانید آدم بود. و خدا پس از دمیدن در او، یک کلمه اصلی را به او داد: از درخت دانش سیبی نچین و نخوری. وی در عین حال هشدار داد که با خوردن این میوه انسان می میرد. اما مرد از نظر روحی ضعیف بود. و نه خودش، بلکه اولین زن روی زمین، حوا، این سیب را چید و از آدم دعوت کرد تا آن را امتحان کند. و سپس زندگی ابدی آنها به پایان رسید. مردم مریض شدند، پیر شدند، بدنشان فرسوده شد و روحشان خسته شد. و در نتیجه آدم و حوا مردند. و از آنجایی که همه نوادگان آنها از این جفت خاص آمده بودند، آنها همچنین تمام ویژگی های والدین خود را به کار گرفتند، به این معنی که آنها همیشه مرده اند. یعنی دین علت مرگ و میر انسانها را در نافرمانی خدا توضیح می دهد. اما او بلافاصله به مؤمنان اطمینان می دهد و استدلال می کند که افراد صالحی که در طول زندگی خود گناه نکردند، همه احکام جهانی و الهی را انجام دادند، به ملکوت خدا سقوط کردند و بنابراین تا ابد زندگی می کنند. خوب، حداقل - روح آنها. تأیید یا رد این نسخه از توضیح دشوار است. و مرگ، به هر دلیلی که باشد، همیشه غم انگیز و سخت است. به خصوص اگر یکی از نزدیکان شما بمیرد. اما این یکی از قوانین اصلی زندگی است و همه ما از آنها پیروی می کنیم.

ویژگی های مردن انسان

مرگ جنبه فنی و بیولوژیکی دارد. جنبه فنی با خاتمه برنامه زندگی انسان، جدا شدن روح از بدن و به دام افتادن آن توسط دستگاه های ظریف خاص با جهت گیری بیشتر به جداکننده، یعنی محل پردازش و ذخیره آن، مرتبط است. مرگ بیولوژیکی با گنجاندن فرآیندهای پوسیدگی برای بدن مادی و جدا شدن اجسام انرژی موقت از روح همراه است.

مرگ زمانی اتفاق می افتد که فرد به آخرین نقطه برنامه خود می رسد، که شامل وضعیت مرگ و همه رویدادهای مرتبط با آن است.

هر کس به روش خودش می میرد. مرگ فردی است. اما بیایید فکر کنیم چرا برخی به راحتی می میرند و برخی دیگررنج طولانی؟ چرا برخی افراد روی تخت بیمارستان می میرند و برخی دیگردر نوعی فاجعه؟ آیا چیزی در شکل مرگ تأثیر می گذارد؟

اینکه چگونه یک فرد می میرد تحت تأثیر زندگی گذشته و انتخاب هایی است که در زندگی کنونی خود می کند. یعنی برنامه ای که از بالا به او داده شده را چقدر درست انجام داده است.

دلایل زیادی برای مرگ و ویژگی های سیر آن وجود دارد. بیایید فقط چند مورد را نام ببریم.

1) اگر انسان برنامه خود را به درستی انجام داده باشد، مرگ او آسان و بی دردسر خواهد بود.به عنوان مثال، برخی از مردم به خواب می روند و بیدار نمی شوند، یا شخصی راه می رفت، راه می رفت، افتاد - و بلافاصله مرد، یعنی از ایست قلبی آنی افتاد. اینگونه می میرند افرادی که برنامه خود را انجام داده اند و بدهی انرژی نداشته اند.

بسیار مهم است که یک فرد بدهی انرژی را ترک نکند.

2) آن ارواح که به عنوان ازدواج از بین می روند، به عنوان کسانی که موفق به تکامل نشده اند، می توانند فوراً بمیرند، اما به شکلی دیگر. به عنوان مثال، می تواند مرگ آنی در یک تصادف رانندگی باشد، در اثر تصادف: شخصی در خیابان راه می رفت و آجری روی سرش افتاد. مرگ آنی بر اثر گلوله نیز غیر دردناک محسوب می شود. مرگ سریع برای انسان عذابی ندارد. یعنی هنوز تفاوت مرگ را در حالت اول و دوم می بینیم.

هم آن افراد و هم افراد دیگر فوراً می میرند، بدون احساس درد و رنج، اما برای روح های متاهل ماهیت مرگ متفاوت است، نه مانند افرادی که به درستی زندگی کردند و برنامه خود را انجام دادند.

در حالت دوم، ترس، استرس، تعجب وجود دارد. این به روح اجازه می دهد تا سریعتر از بدن خلاص شود و انرژی شروع برای صعود به بالا را می دهد. از این گذشته ، روح های معیوب انرژی های منفی را در خود جمع می کنند و نمی توانند خود به خود بلند شوند ، بنابراین از طریق ترس ، شوک ، انرژی اضافی به آنها داده می شود تا به لایه های بالایی صعود کنند.

3) قبل از مرگ روح رنج می برندکسانی که مرتکب اشتباهاتی شده اند، برخی از انواع انرژی ها را در ماتریس از دست داده اند، یعنی به نوعی برنامه زندگی خود را در حال یا گذشته انجام نداده اند. برنامه شامل گزینه هایی است. بنابراین، اغلب شخص با اعمال خود در زمان حال، شکل مرگ خود را در آینده برای خود انتخاب می کند.

برخی از افراد در اثر بیماری های اندام های خاصی می میرند، عمدتاً آنهایی که در طول زندگی یک فرد در تجسم گذشته یا حال، نوع انرژی مورد نیاز را توسعه نیافته و به سیارات مربوطه تحویل داده اند. از طریق بیماری همانطور که قبلاً در قسمت اول گفتیم، بدن انرژی لازم را تولید می کند و بدهی های انرژی فرد جبران می شود.

فرض کنید شخصی در تمام عمر خود غذای نادرست می خورده است، از رژیم هایی پیروی نمی کند که بدن را پاکسازی می کند. در نتیجه، اندام‌های گوارشی او مواد زائد تولید می‌کردند - انرژی با کیفیت بسیار پایین‌تری نسبت به زمانی که او درست غذا می‌خورد. و هر برنامه ای نیاز به اقدامات درست از طرف یک فرد دارد. اگر فردی انرژی های مورد نیاز برنامه اش را تولید نمی کرد، پس بدهی انرژی داشت. برای لغو آن در این زندگی، اندام های انسان به گونه ای ساخته شده اند که در صورت عملکرد نادرست، بیماری ها در آنها ایجاد می شود. و هر بیماری به گونه ای ساخته شده است (و این به ویژه توسط برتر در ساختار بدن انسان گذاشته شده است) که اندام بیمار شروع به ترشح می کند. انرژی پاک، دقیقاً همان چیزی که مورد نیاز برنامه انسانی بود. بنابراین هرگونه بیماری برخی از بدهی های فرد را پاک و برطرف می کند.

انجام یک برنامه زندگی برای انسان بسیار مهم است. عدم رعایت آن بر بیماری در طول زندگی و شکل مرگ وی تأثیر می گذارد.

4) شکل مرگ نیز تحت تأثیر کارما قرار می گیرد. اگر شخصی در گذشته کسی را بکشد، در زندگی کنونی خودش کشته خواهد شد. این از قبل بر اساس قانون علت و معلول و قوانین اخلاق برنامه ریزی شده است. انسان از نظر اخلاقی تربیت می شود، بنابراین او را مجبور می کنند آنچه را که با دیگران انجام می دهد، برای خود تجربه کند. این باعث افزایش آگاهی او می شود.

5) برخی از بیماران قبل از مرگ نه تنها به دلیل عدم انجام برنامه خود، بلکه به دلیل آزمایش بستگان خود برای آشکار ساختن نگرش واقعی خود نسبت به بیمار، برای آزمایش ویژگی های انسانی خود رنج می برند. از این گذشته، در حالی که یک فرد سالم است، یک نگرش نسبت به او وجود دارد و وقتی بیمار می شود، نگرش می تواند تغییر کند و بستگان می توانند بی احساس و بی تفاوت شوند. و برای این کار معمولاً کارما را ترکیب می کنندبیمار و کارمای خویشاوندان

6) یا مرگ نوزادان را بگیرید. به چه دلیلی می توان چنین عمر کوتاه و مرگی نامفهوم داد؟

هنگامی که یک نوزاد می میرد، در این مورد آنها همچنین کارمای والدین و روحی را که متولد می شود و بلافاصله می میرد، ترکیب می کنند. تولد با موج عظیم انرژی همراه است، که روح در زندگی گذشته برای سیستم سلسله مراتبی کار نکرده است. و حتی یک تولد و مرگ برای پوشش بدهی های گذشته کافی است. از این گذشته، یک شخص نه تنها در قبال خودش، بلکه نسبت به کسانی که او را وارد این زندگی می کنند نیز وظایفی دارد. او موظف به تولید انرژی برای شخصیت های برتر است که در دنیای ظریف هستند و مراقب بشریت هستند.

بنابراین، اگر افراد برتر نوعی انرژی دریافت نکردند، شخص را مجبور به پرداخت این بدهی ها می کنند.

حقیقت زندگی سخت است. گاهی چنین حقایقی آشکار می شود که آگاهی ما را شوکه می کند. اما همیشه علت تمام مرگ های ناخوشایند یا زندگی های کوتاه خود شخص است.

7) یا مثال دیگری بزنید. اگر شخصی زندگی آشفته و آشفته ای داشته باشد، پس از وجوه اختصاص داده شده توسط برتر برای سازماندهی زندگی خود بر روی زمین سوء استفاده می کند. بنابراین با رفتار اشتباه خود بدهی های انرژی جمع می کند.

اما شخص باید درک کند که وقتی اعمال درستی را انجام می دهد که با عالی ترین اخلاق جامعه، برنامه شخصی او و نیازهای برتر مطابقت دارد، از طریق اعمال خود آن نوع انرژی هایی را تولید می کند که توسط برنامه زندگی او برنامه ریزی شده است. اگر زشت و نادرست رفتار کند، اشتباهات زیادی مرتکب شود، به اخلاق پست پایبند باشد، با اعمال نادرست انرژی های معیوب تولید می کند. و آنها به عنوان گل در بدن ظریف او می نشینند - زیرا ازدواج با انرژی بالاتر مورد نیاز نیست.

این انرژی برای زندگی و تحقق برنامه شخصی او توسط افراد برتر داده شد. اما با رفتار اشتباه فرد معلوم می شود که از این انرژی برای تولید ازدواج استفاده کرده است. از این رو، او بدهی های انرژی دارد: در زندگی بعدی یا فعلی، او موظف است آنچه را که قرار است انجام دهد، انجام دهد و دقیقاً آن انرژی هایی را که طبق برنامه به او اختصاص داده شده است، برای خود و افراد برتر تولید کند. و تا زمانی که این بدهی ها را پرداخت نکند در توسعه بیشتر حرکت نخواهد کرد.

و برای اینکه رشد سریع اتفاق بیفتد، به طوری که از تکامل عقب نماند، افراد برتر باید چنین روحی را حتی موقعیت های دشوارتری را در زندگی بفرستند. گاهی اوقات بدهی های انرژی به قدری زیاد است که جبران آنها فقط با هزینه زندگی بسیار کوتاه امکان پذیر می شود ، زمانی که به فرد فرصت داده می شود فقط چند سال یا حتی ماه زندگی کند و نه یک زندگی کامل.

بنابراین وقتی انسان در سنین کودکی یا در 5 یا 11 سالگی می میرد، اینها ارواح بدهکار هستند. آنها بدهی های انرژی گذشته خود را جبران می کنند. بدهکاران عمر کوتاهی داشتند، یعنی فقط برای پرداخت بدهی خود به زمین آمدند.

آنها از طریق عملکردهای زندگی خود، مقدار انرژی را که در تجسم گذشته به دلیل ناتوانی در انجام برنامه شخصی خود مدیون بودند، برای بالاتر تولید می کنند. امید به زندگی 11 یا 16 سال فقط در مورد یک چیز صحبت می کند - چقدر اشتباه زندگی می کرد و چقدر مفهوم زندگی او با مفاهیم عالی ترین معلمان متفاوت بود.

از کتاب شبح زنده نویسنده دورویل هکتور

از کتاب زندگی پس از زندگی توسط مودی ریموند

تجربه مردن با وجود تنوع زیاد شرایط مرتبط با آشنایی نزدیک با مرگ، و همچنین انواع افرادی که آن را تجربه کرده اند، هنوز انکارناپذیر است که شباهت قابل توجهی بین گزارش های خود وقایع در این لحظه وجود دارد. شباهت عملی

برگرفته از کتاب تاریخ تمدن های انسان نما زمین نویسنده بیازیرف گئورگی

هنر مردن من از شک و تردیدهایی که جهان را به حرکت در می آورد عذاب می کشم و لذت می برم. یک شعبده باز، یک قصه گو، یک فاکیر در من شبانه بیدار شد. فرشتگان و شیاطین را هل دادند و من جواب راز و طمع مرگ و راز تولد را از آنها کشیدم. خیر و شر به طرز عجیبی در یک ابدی واحد ادغام شدند

برگرفته از کتاب تمدن های بیگانه آتلانتیس نویسنده بیازیرف گئورگی

هنر مردن هر چه روح توسعه یافته تر باشد، روح بدن کمتری دارد. آموزش دیوانه وار جالب در آتلانتیس جهانی و رایگان بود، آموزش کودکان و بزرگسالان در معابدی انجام می شد که شبیه آسمان خراش های صد طبقه بودند. گرایش حرفه ای از 12 شروع شد -

برگرفته از کتاب رازهای ذهن جهانی و روشن بینی نویسنده میزون یوری گاوریلوویچ

تجربه مردن

نویسنده آنجلیت

ویژگی های فرد ماتریس اول - ماتریس سعادت و آرامش فردی از این نوع اغلب مانند یک کودک رفتار می کند. ما می‌توانیم در رفتار فرد ماتریکس اول، آرامش شدید و آرامش عمیق معصومانه را در هر موقعیتی پیدا کنیم. و هر

نویسنده آنجلیت

ویژگی های یک فرد ماتریس دوم - ماتریس های صبر و انباشت یک فرد ماتریکس دوم معمولاً صبور و خویشتن داری است که گاهی اوقات مانند انزوا در خود به نظر می رسد. اما باید به او نشان دهید که برای او خطرناک نیستید، که به او اجازه می دهد تا با شما باز شود و سپس می توانید ارتباط برقرار کنید.

برگرفته از کتاب زیبایی ناخودآگاه شما. خود را برای موفقیت و مثبت برنامه ریزی کنید نویسنده آنجلیت

ویژگی های شخص ماتریس سوم - ماتریس مبارزه و تجسم فرد ماتریس سوم ذاتاً یک مبارز است. رفتار او بر اساس اصولی است که در زندگی بر اساس آنها هدایت می شود. صداقت به عنوان یک کیفیت اخلاقی بالا در نظر گرفته می شود و باید به آن دست یافت

برگرفته از کتاب زیبایی ناخودآگاه شما. خود را برای موفقیت و مثبت برنامه ریزی کنید نویسنده آنجلیت

ویژگی های یک فرد از ماتریس چهارم - ماتریس موفقیت و پیروزی یک فرد چهار ماتریسی کاملا راضی است، زیرا در زندگی خود به همه چیز می رسد و شخصیت یک برنده را به دست می آورد. در حالت ایده آل ، کل زندگی چنین شخصی به تعطیلات تبدیل می شود ، زیرا در

از کتاب خداحافظی بدون بازگشت؟ [مرگ و جهان دیگر از دیدگاه فراروانشناسی] نویسنده پاسیان رودولف

روند مردن در مشاهدات روشن بینان بیسمارک (فون بیسمارک) یک بار گفت: "زندگی بی ارزش خواهد بود اگر مرگ به آن پایان دهد" و شیلر در دون کارلوس، با متقاعد شدن به مرگ قریب الوقوع خود، کلماتی را در دهان پوز می گذارد. خطاب به ملکه: «ما قطعاً خواهیم کرد

از کتاب و این را باید آموخت نویسنده الکساندروف الکساندر فدوروویچ

از کتاب چه کسی می میرد؟ نویسنده لوین استیون

برگرفته از کتاب درخشش آرام حقیقت. دیدگاه یک معلم بودایی از تولد دوباره نویسنده رینپوچه لوپون تسهچو

II. باردو مرگ در حال مرگ از طریق چشمان موجودات تحقق یافته تجربیات ما در باردو مرگ معمولاً با درد شدید همراه است. از لحظه‌ای شروع می‌شود که دیگر به مرگ قریب‌الوقوع شک نمی‌کنیم و تا زمانی که نور روشن ذهن ظاهر شود ادامه می‌یابد.

مرگ و زندگی مهمترین مسئله است. بیهوده سعی نکردیم به مرگ بیندیشیم و به یاد بیاوریم.

مرگ پایان زندگی است. اما مرگ نیز آغاز چیزی است...

چرا یک نفر اکنون مرده است و نه یک سال زودتر یا دیرتر. آیا تصادفات، اشتباهات ممکن است؟

آیا ترس از مرگ طبیعی است؟

سعی می کنیم در این قسمت به این سوالات پاسخ دهیم.

کشیش ایگور گاگارین.

پولس رسول می گوید که مرگ پیروزی بر آخرین دشمن است، زیرا در این زندگی شخص دائماً با دشمنان ملاقات می کند. این در مورد افراد نیست، بلکه در مورد شرایط زندگی است که با یک شخص خصمانه است. اینها حوادث، و بیماری ها، پستی، خیانت هستند - ما در طول زندگی خود با چنین "دشمنانی" ملاقات می کنیم. و یک فرد می تواند بر همه آنها غلبه کند. او می تواند بر بیماری غلبه کند، می تواند بر فقدان غلبه کند، می تواند بر خیانت غلبه کند. اما آخرین دشمنی که هیچ کس نتوانست آن را شکست دهد مرگ است. و این تعطیلات اصلی ما است - عید پاک، رستاخیز مسیح - این پیروزی بر آخرین دشمن است.

مرگ چیست؟ تعداد کمی از ما به طور جدی به ماهیت این پدیده فکر می کنیم. بیشتر اوقات، ما به طور خرافاتی نه تنها از مکالمات، بلکه از افکار در مورد مرگ نیز اجتناب می کنیم، زیرا این موضوع به نظر ما بسیار تیره و تار و وحشتناک می رسد. از این گذشته ، هر کودکی از سنین پایین می داند: "زندگی خوب است ، اما مرگ .... مرگ - نمی دانم چیست، اما قطعاً چیز بدی است. آنقدر بد است که بهتر است حتی به آن فکر نکنی. ما بزرگ می‌شویم، یاد می‌گیریم، دانش و تجربه در زمینه‌های مختلف کسب می‌کنیم، اما قضاوت‌های ما درباره مرگ در همان سطح باقی می‌ماند - سطح کودک کوچکی که از تاریکی می‌ترسد.

اصحاب او همیشه اندوهی را که بر آن وارد شده است دنبال می کنند. این ماهواره ها به ما می زنند، ما را رها نکنید و به ما آرامش ندهند. روز و شب توان ما را می گیرند، افکارمان را به خود مشغول می کنند، حواسمان را پرت می کنند، جواب می خواهند... این یاران چه کسانی هستند؟ این سؤالات ابدی «چرا زندگی کنیم؟»، «چگونه باشیم و کجا برویم؟»، «معنای زندگی چیست؟»

هگومن ولادیمیر (ماسلوف)، خاسمنسکی میخائیل ایگورویچ، روانشناس بحران.

افرادی که عزیزان خود را از دست داده اند اغلب این سوال را می پرسند: "چرا مردم به ناحق می میرند؟ آیا اصلاً عدالت وجود دارد؟ آیا خدا عادل است؟ ما یک تضاد می بینیم - کودکان می میرند، اما یک جنایتکار قدیمی ثروتمند زندگی می کند. زنی چند فرزند می میرد که فرزندانش محکوم به زندگی یتیمی هستند و مستها نمی میرند. این نتیجه در ذهن شکل می گیرد که آدم های خوب می میرند و آدم های بد زندگی می کنند. چند بار شنیده اید: «اگر خدایی هست پس چگونه در دنیا بی عدالتی را روا می دارد؟!»

خاسمنسکی میخائیل ایگورویچ، روانشناس بحران.

احتمالاً هیچ فردی در جهان وجود ندارد که از دست دادن جان سالم به در نبرد. و تقریباً همیشه، افرادی که سوگوار عزیزان خود هستند سؤالاتی دارند: "چرا این اتفاق برای من افتاد؟" ، "برای چه؟"

لئو تولستوی، نویسنده.

چرا به این درد نیاز دارم؟ اصلا چرا رنج لازم است؟ چرا برخی افراد زودتر و برخی دیرتر می میرند؟ لئو تولستوی نویسنده بزرگ روسی در تلاش است به این پرسش ها پاسخ دهد.

شماس آندری کورایف، استاد الهیات، روزنامه‌نگار.

مردم چه چیزهایی را از قبرستان بیرون می آورند؟ خود فرد فوت شده در تجربه مرگش چه چیزی می تواند به دست آورد؟ آیا انسان در آخرین رویداد زندگی زمینی خود - در مرگ - می تواند معنی را ببیند؟ یا مرگ «برای آینده نیست»؟ اگر فردی با عصبانیت و عصبانیت از مرز زمان عبور کند تا با سرنوشت تسویه حساب کند، چنین چهره ای در ابدیت نقش می بندد... به همین دلیل ترسناک است که به گفته مراب مامرداشویلی، «میلیون ها نفر مردم نه تنها مردند، بلکه از مرگ خودشان هم نمردند، یعنی. چیزی که نمی توان از آن هیچ معنایی برای زندگی استخراج کرد و چیزی آموخت. بالاخره آنچه به زندگی معنا می بخشد به مرگ نیز معنا می بخشد...

کالیستوس، متروپولیتن دیوکلیا (وار تیموتی).

وجود انسان را می توان به کتاب تشبیه کرد. اکثر مردم به زندگی زمینی خود به عنوان «متن اصلی»، داستان اصلی و زندگی آینده - اگر واقعاً به زندگی آینده اعتقاد دارند - به عنوان یک «ضمیمه» نگاه می کنند و نه بیشتر. نگرش مسیحی واقعی کاملاً متفاوت است. زندگی کنونی ما در واقع چیزی بیش از یک مقدمه، یک مقدمه نیست، زیرا این زندگی آینده است که «داستان اصلی» است. لحظه مرگ پایان کتاب نیست، بلکه آغاز فصل اول است.

کشیش الکسی داراشویچ.

گفتگوی پدر الکسی داراشویچ، پیشوای کلیسای تثلیث جانبخش در پولنوف، با شنوندگان ایستگاه رادیویی رادونژ در اوت 2006، یک هفته پس از مرگ دو فرزندش در یک تصادف رانندگی و دو فرزند دیگر انجام شد. تحت مراقبت های ویژه بودند.

اوسیپوف الکسی ایلیچ، استاد الهیات.

به طور عینی، قانونی وجود دارد که نقض آن مستلزم بلایای مربوطه، رنج یا مرگ است. علاوه بر این، اگر در دنیای فیزیکی، مادی، ناهموار، علل و آثار آشکار است: انسان مشروب می نوشد و نتیجه آن بیماری است، فرد مواد مخدر تزریق می کند - و نتیجه آن بیماری های دیگر و غیره است، وقتی به سراغ آن می رویم. دنیای معنوی، چنین وابستگی مستقیمی به طور مستقیم قابل ردیابی نیست. اما اگر بیشتر به دنیای معنوی، افکار، احساسات، حالات، تجربیات خود توجه می‌کردیم، حتی به ذهنمان نمی‌رسید: «خداوندا چرا مرا مجازات می‌کنی؟»

لئو تولستوی، نویسنده.

چرا از مرگ می ترسیم؟ به گفته لئو تولستوی، ترس از مرگ در نتیجه یک درک نادرست از زندگی متولد می شود. نویسنده بزرگ روسی می گوید: "درک کنید که خود شما چه چیزی را نشان می دهد، و خواهید دید که مرگ دری به زندگی ابدی است."

کشیش میخائیل شپولیانسکی.

معنای زندگی سوالی است که چقدر مبهم است، به همان اندازه برای هر فرد، برای هر روحی. ما کی هستیم، چرا اینجا هستیم، به کجا می رویم و این مسیر چگونه باید باشد، چرا داریم می میریم؟ در نهایت، فقط هر کس می تواند به این سؤال برای خود - در قلب خود - پاسخ دهد. اما قوانین کلی نیز وجود دارد که ریشه در خود هستی دارد که با ذهنیت ما نمی توان عینیت آنها را لغو کرد.

کشیش والنتین اولیاخین.

مرگ در جوهره معنوی، در عمق و اهمیت، در پیامدهای آن، بدون شک یک امر مقدس است. انسان در تمام زندگی خود برای آن آماده می شود، از گهواره، عبور از راه دشوار صلیب، که چقدر توسط خدا سنجیده می شود. وقتی فردی را دفن می کنیم، مراسم یادبود یا لیتیا را برگزار می کنیم، بدن را دفن می کنیم، نه روح را. روح جاودانه است!

استریژوف نیکولای.

میل انسان به خدا یک فرآیند طبیعی است. مانند لاک پشتی که از تخم بیرون آمده است ، تحت تأثیر نیروهای ناشناخته ، برای آب تلاش می کند ، بنابراین شخص پس از تولد ، سفر خود را به سوی خدا آغاز می کند. هیچ آدمی نیست که دنبال خدا نباشد. فرقی نمی کند که فرد آگاهانه این کار را انجام دهد یا نه، این میل در هر یک از ما از بدو تولد وجود دارد. این را می توان با این واقعیت تأیید کرد که هنگام سؤال از هر شخص و خود، از جمله در مورد نگرش به ایمان و خدا، پاسخی منطقی و متفکرانه در مورد اینکه چرا یک شخص به خدا ایمان دارد یا او را نمی پذیرد، دریافت خواهید کرد. این نشان می دهد که هر فرد به یک درجه یا دیگری در مورد آن فکر کرده و به نتایج خاصی رسیده است ...

اسقف هرموژن (دوبرونراوین).

شادی بدون غم و شادی بدون دردسر وجود ندارد. و این بدان جهت است که زمین جهنم نیست که فقط فریاد یأس و دندان قروچه در آن شنیده شود، اما بهشت ​​نیست که فقط چهره های شادی و سعادت در آن شنیده شود. زندگی ما روی زمین چیست؟

نویسنده ناشناس

بسیاری از مردم سعی می کنند مرگ را از بین ببرند. آنها دوست ندارند به او فکر کنند. زیرا فکر مرگ باعث ترس و بسیاری سوالات دیگر می شود که پاسخ دادن به آنها یا دشوار یا غیرممکن است. اما بیشتر مردم، حتی کافران، می‌دانند که زندگی روی زمین با مرگ پایان نمی‌یابد. و این همان چیزی است که ترس ایجاد می کند. بیشتر زندگی زندگی می شود و اغلب نه به بهترین شکل. چگونه انسان می تواند از شر این وحشت خلاص شود، آیا برای درمان ترس حیوان از مرگ چاره ای وجود دارد؟ آموزش کلیسا در مورد این موضوع بسیار مهم چیست؟

کشیش ویکتور کولیگین.

در دنیای سقوط ما، شادی و غم، خلقت و نابودی، زندگی و مرگ، خیر و شر در هم آمیخته است. بهترین اذهان بشر همیشه در این مورد متحیر بوده و سعی در درک راز معنای زندگی انسان در این دنیا داشته است. هیچ هدف نهایی روی زمین، در این زندگی وجود ندارد. هر چقدر هم که جذاب بود، همیشه مملو از فساد و اندام بود، ترس از مرگ. اما خدا جاودانه و روح جاودانه است. در مواجهه با راز مرگ، از خداست که پناه و رحمت می‌جوییم.

مهم نیست که چگونه و به نام آنچه زندگی می کنیم، هر کدام به موقع به آن «لحظه ای بین گذشته و آینده» می رسند که بر خلاف آهنگ رایج معمولاً به آن مرگ می گویند. این رویداد شامل جدایی روح و بدن است. در همان زمان، بدن انتظار پوسیدگی دارد، که کاملاً آشکار است، و روح - نوعی "زندگی پس از مرگ". در این لحظه، مرز دانش علمی تجربی فرا می‌رسد و حوزه اسرارآمیز، حوزه دین باز می‌شود. روندی که همه ما در آن قرار داریم و آن را «زندگی» می‌نامیم، علی‌رغم موفقیت‌های چشمگیر علم، برای دانش «عینی» غیرقابل دسترس باقی می‌ماند، زیرا آغاز و پایان آن در ناشناخته‌ای پنهان و برای روش‌شناسی علمی دست نیافتنی است. و فقط دین به عنوان ارتباط بین آسمانی و زمینی می تواند در اینجا تصویر کاملی ارائه دهد.

کاملاً همه از مرگ می ترسند، حتی شجاع ترین و ناامیدترین. اما چرا ما نمی توانیم برای همیشه زندگی کنیم؟ چرا کودکان در حال مرگ هستند، جوانان کاملا سالم؟ در اینجا به برخی از دلایل اصلی مرگ افراد اشاره می کنیم.

از پیری. بله، این ساده ترین و قابل درک ترین دلیل است. پیری برای همه در سنین مختلف اتفاق می افتد: به کسی اجازه داده می شود تا 100 سال زندگی کند و به کسی فقط تا 60 سال. در این مورد، خیلی به سبک زندگی یک فرد بستگی دارد، به "ساییدگی" بدن و قلب او. از بیماری ها شایع ترین بیماری هایی که منجر به مرگ در میان جمعیت در سنین مختلف می شود، سرطان، دیابت، بیماری های مزمن ریوی و سیستم قلبی عروقی است. بیماری های سیستم گردش خون، وجود لخته های خون، هپاتیت B، C، سیروز و غیره کمتر وحشتناک نیستند. در مقایسه با آنها، حتی ایدز آنقدر خطرناک نیست، اگرچه نباید حذف شود.

از روش نادرست زندگی. مصرف بیش از حد مواد مخدر، مصرف بیش از حد الکل یا الکل با کیفیت پایین می تواند باعث مرگ زودرس شود. و به لطف یک زندگی جنسی بی بند و بار، اقامت مکرر در زیرزمین، می توانید مجموعه ای از بیماری ها را به دست آورید که با هم منجر به مرگ می شود.


از خستگی مزمن، همراه با تضعیف قدرت دفاعی بدن. کمبود خواب، مصرف زیاد قهوه یا نوشیدنی های انرژی زا، همراه با سوء تغذیه (با محتوای کم مواد مغذی)، به طور جدی استرس فوق العاده ای برای بدن ایجاد می کند، سیستم ایمنی بدن را ضعیف می کند و فشار زیادی بر قلب وارد می کند. در نتیجه، یک فرد می تواند حتی به دلایل به ظاهر ناچیز بمیرد، دقیقاً به دلیل یک ارگانیسم ضعیف که نمی تواند مقاومت کند.


از این که راه زمینی انسان تمام شده است. دینداران اینگونه به مرگ نگاه می کنند. آنها معتقدند که انسان تنها زمانی می میرد که سرنوشت خود را محقق کند.


از تصادفات این شامل تصادفات در جاده ها، سقوط هواپیما، آبگرفتگی کشتی ها، حوادث در مسیرهای راه آهن است. علت تصادف حتی می تواند یک یخ معمولی باشد که از طبقه پنجم روی سر می افتد.


از سندرم مرگ ناگهانی و غیر قابل توضیح. این زمانی اتفاق می افتد که کاملاً ناگهانی در خواب می میرد. حتی پزشکان نمی توانند علت مرگ را توضیح دهند. این بیشتر یک توضیح مذهبی است.


خودکشی کردن. این که شخص به چه روشی این کار را انجام دهد، این به خود او بستگی دارد که تصمیم بگیرد. در هر صورت، نزدیک ترین افراد به او بیشتر آسیب خواهند دید. علاوه بر این، دفن و دفن خودکشی ها در یک قبرستان مشترک و دفن ممنوع است، زیرا کلیسا بدون توجه به دلایلی که می تواند آن را تحریک کند، چنین عملی را نمی پذیرد.


به طور جداگانه، لازم است در مورد علل مرگ کودکان صحبت شود. این موارد عبارتند از: آسیب شناسی های مادرزادی، نارس بودن، ذات الریه، اسهال، خفگی، تروما هنگام تولد.


دلایل مرگ یکی از عزیزان هر چه که باشد، هنوز هم ارزش به یاد آوردن دارد: همه ما ابدی نیستیم. از هر روز و ارتباط با یکدیگر، با والدین خود لذت ببرید، از چیزهای کوچک ناراحت نشوید و مراقب بدن خود باشید!

21 نوامبر 2016

سوال "مرگ چیست؟" بیش از یک نسل را نگران می کند، که کاملا قابل درک است - یک فرد متولد می شود، زندگی می کند و ... می رود. جایی که؟ برای چی؟ چرا؟ همه به این علاقه دارند که مرگ چیست، زیرا دیر یا زود همه ما خواهیم مرد، یعنی ترس از این موضوع بیهوده است، زیرا تا زمانی که ما زنده ایم، زندگی می کنیم و وقتی این "بانوی داس" به ما نزدیک می شود. ، ما در حال حاضر مرده خواهیم بود. در جستجوی پاسخی برای این سوال: مرگ چیست؟ مهم است که در مورد:
اکنون چگونه زندگی می کنیم، به چه فکر می کنیم، آیا به آینده خود اهمیت می دهیم که قطعاً در انتظار همه ماست...
و از همه مهمتر: زنده بودن برای دیگران نمرد.

بیا ادامه بدهیم...

بیایید در مورد علل مرگ صحبت کنیم. وقتی مردم از پیری می میرند، قابل درک است که برنامه آنها تمام شده است. اما افراد مسن به روش های مختلف می میرند: برخی به راحتی، برخی دیگر بسیار بیمار می شوند و برای مدت طولانی رنج می برند. چرا مرگ و میر متفاوتی دارند؟

- آنها به دو دلیل اصلی در آرامش می میرند: روح ها دقیقاً برنامه خود را کامل کرده اند یا روح هایی که برای رمزگشایی می روند. رنج قبل از مرگ عمدتاً کسانی هستند که در طول اقامت خود نوعی انرژی دریافت نکردند. بنابراین، بیماری آنها با اندام مربوطه مرتبط است که نوع مورد نیاز انرژی را تولید می کند.

- چرا برخی از افراد مسن مدت بسیار طولانی زندگی می کنند، با اینکه دیگر کسی به آنها نیازی ندارد و هیچ سودی از آنها وجود ندارد، اما همچنان زندگی می کنند و زندگی می کنند؟

- اگر پیرمردی در خانواده ای زندگی می کند ، در این صورت او به منظور ایجاد ویژگی های خاصی در روح بستگان ، به طور دقیق تر آنها را آشکار می کند ، به عنوان مثال ، صبر یا برعکس ، خصومت. احترام یا نفرت اگر پیری تنها و طولانی زندگی کند، روحش در عذاب است: از تنهایی، از بدن ضعیف، و از بسیاری چیزهای دیگر. بنابراین تربیت روح او ادامه دارد. پیری چیزهای زیادی یاد می دهد.

- و اگر نوزادی بمیرد، پس به چه دلیل؟

- اساساً این یک مجازات برای والدین برای برخی از گناهان کارمایی گذشته است. روح یک نوزاد نیز در یک عمر بسیار کوتاه مقداری از انرژی هایی را که کمبود دارد به دست می آورد. گاهی فقط به دنیا آمدن و بلافاصله مردن کافی است. تولد و مرگ هر دو با طغیان بزرگ انرژی همراه است.

- چرا کودکان در 10-11 سالگی و جوانان در 20-24 سالگی می میرند؟ چرا اینقدر عمر کوتاه؟

- اگر کودک ده ساله بمیرد به این معنی است که در گذشته برنامه را کامل نکرده و انرژی تولید شده را در طول ده سال زندگی دریافت نکرده است، گاهی اوقات در دوره های کوتاه تر، اما با شدت بیشتر. برنامه، از آنجایی که برخی از برنامه ها بسیار پرحادثه هستند، که به فرد اجازه می دهد همان مقدار انرژی را تولید کند، اما در زمان کوتاه تر. بنابراین، همه چیزهایی که کودک در طول ده سال زندگی فعلی خود جمع کرده است، به عنوان افزوده ای بر دستاوردهای زندگی گذشته او عمل می کند.

همین امر در مورد جوانان بیست و چند ساله نیز صادق است. کمبودهای آنها نسبت به روح هایی که به مدت ده سال به زندگی شما فرستاده می شوند، انرژی بیشتری را تشکیل می دهد، بنابراین به آنها عمر طولانی تری داده می شود تا بدهی های گذشته خود را جبران کنند. وقتی چنین مرد جوانی می میرد، در توزیع کننده، دو زندگی آخر او در یک کل جمع می شوند، یعنی خلاصه می شوند.

- چرا این ارواح قرض دارند؟ آیا آنها خودکشی می کنند؟

- ممکن است چنین باشد. اما اساساً بدهی های انرژی در ارتباط با شیوه نادرست زندگی ظاهر می شود، زمانی که فرد نه تنها برنامه زندگی خود را انجام می دهد، بلکه در پی لذت است. او باید انرژی با کیفیتی را طبق برنامه توسعه دهد و با تسلیم شدن در برابر وسوسه ها، تنبلی و سرگرمی های خالی، انرژی هایی با کیفیت پایین تر تولید می کند.

هر کاری: هم فیزیکی و هم فکری، جستجو، مبارزه با مشکلات یا بهبود خلاقیت - انرژی هایی با کیفیت بالاتر از خواندن غیرفعال داستان، دراز کشیدن روی مبل، در یک کلام، هیچ کاری تولید می کند. یا، فرض کنید، این برنامه به یک فرد فرصت داد تا توانایی های موسیقی خود را توسعه دهد، یعنی یادگیری سواد موسیقی، تسلط بر یک آلت موسیقی و اصلاح دانش خود در هنر موسیقی. و مرد جوان سعی می کند درس بخواند، برای او دشوار به نظر می رسد و او با ترک تحصیلات موسیقی خود راضی به شنیدن موسیقی دیگران با لذت فراوان است.

بدهی از اینجا سرچشمه می گیرد. او باید خودش در جهت موسیقی کار می کرد و به ثمره زحمات دیگران راضی است. هر گونه توانایی، استعدادی که به شخص داده می شود، او موظف است رشد کند، به کمال برساند، در این صورت هیچ بدهی انرژی وجود نخواهد داشت. البته این نه تنها در مورد توانایی ها، بلکه در مورد هر عملی نیز صدق می کند، وقتی که او کار و کوشش، یعنی پیشرفت را با تفکر منفعلانه و دنبال لذت ها جایگزین کند.

- آیا این جوانان که هنوز فرصت گناه ندارند، بعد از مرگ دچار احساسات ناخوشایندی می شوند؟

- آنها هیچ احساس ناخوشایندی را در مقایسه با زندگی شما روی زمین تجربه نمی کنند. همه ناخوشایندترین چیزها روی زمین هستند. و هنگامی که به ما منتقل می شوید، ناخوشایندترین چیزها فقط از خاطرات بد زندگی گذشته شما می آید.

- قبل از مرگ، معمولا بسیاری از افراد برای مدت طولانی رنج می برند، بیماری های جدی را تجربه می کنند. آیا مربوط به گناهان انسان است؟

- نوع مرگ به گناه بستگی ندارد، زیرا دفع گناهان واقعی به زندگی بعدی منتقل می شود. نوع مرگ حتی قبل از تولد یک فرد برنامه ریزی شده است و با برخی از ویژگی های زندگی گذشته او تعیین می شود. انسان می تواند دراز بکشد و بیدار نشود، پس عذاب لازم نیست.

- بسیاری از الکلی ها به طور ناگهانی، بدون درد می میرند، و خوب است، به نظر ما، مردم برای مدت طولانی فلج هستند. ما فکر می کنیم باید برعکس باشد.

دلایل متعددی وجود دارد که الکلی ها به راحتی و به سرعت می میرند. اولا، الکلی ها نیز کاملاً متفاوت هستند. هستند افراد بی ارزش، پوچ و افراد باهوش و خوبی که به دلیل شرایط سخت الکلی شده اند. روح های خالی که در این زندگی آرزوی هیچ چیز جز شراب نداشتند، به سمت نابودی می روند، بنابراین رنج بردن آنها فایده ای ندارد. رنج اضافی چیزی به آنها نخواهد داد. بنابراین، آنها به سرعت و بدون هیچ گونه عارضه ای از دنیای شما حذف می شوند. افرادی که در زندگی آرزوهایی داشتند، اما پس از آن به بیراهه رفتند و با دیدن بی ارزشی خود بسیار رنج می برند، می توانند ناگهان بمیرند، زیرا رنج های قبلی قبلاً انرژی کافی با این کیفیت داده است.

اگر در مورد افراد خوبی صحبت کنیم که قبل از مرگ رنج می‌برند، آن‌ها رنج می‌برند تا به نوعی انرژی که در زندگی در مقادیر کم پردازش نکرده‌اند، نگاه پاک‌تری ببخشند. نوع انرژی از دست رفته مربوط به یک بیماری خاص است، که بر اساس آن بدن علاوه بر آن به اندازه نیاز برنامه انرژی تولید می کند.

علاوه بر این، بسیاری از بیماران مدت طولانی رنج می برند تا بستگان خود را آزمایش کنند تا نگرش واقعی را نسبت به بیمار آشکار کنند، زیرا تا زمانی که فرد سالم است، یک نگرش نسبت به او وجود دارد. وقتی مریض می شوی، فرق می کند. علاوه بر این، حتی همان شخص می تواند نگرش خود را نسبت به بیمار تغییر دهد، اگر بیماری به موقع طولانی شود: ابتدا با همدردی صمیمانه از او مراقبت می کند، سپس یا خسته می شود، یا او را آزار می دهد و مخفیانه شروع به آرزو کردن برای او می کند. یک مرگ سریع بنابراین بیماری ها اغلب برای آزمایش نگرش نسبت به یک فرد در میان محیط اطرافش داده می شود و بنابراین، این به آشکار شدن ویژگی های پایین شخصیت افراد کمک می کند.

- آیا ممکن است نه یک الکلی، بلکه یک گناهکار به راحتی بمیرد؟

- بله، مثلاً اگر همسرش زن بسیار آبرومندی است و بیماری شوهرش می تواند برای او سختی های غیرضروری به همراه داشته باشد، به سرعت او را حذف می کنند. یعنی اگر زن یا خویشاوندان نیازی به رنج اضافی نداشته باشند، گناهکار از طریق نوعی مرگ آنی که با بیماری همراه نیست از بین می رود.

آیا خروج روح از بدن جسمانی بسیار دردناک است؟

- نه، مرگ خود مطلقاً وحشتناک و بدون درد نیست. مردم رنج همراه با یک بیماری را با خود مرگ اشتباه می گیرند. بیماری درد و رنج می آورد و مرگ لحظه ای کوتاه از گذار است که برعکس رنج وجود را متوقف می کند. مرگ آنی در تصادفات معمولاً توسط هوشیاری برای شخص ثابت نمی شود، اگرچه برای کسانی که تصویر تصادف را از پهلو مشاهده می کنند، این منظره وحشتناک به نظر می رسد.

- اگر قبل از مرگ یکی از اعضای خانواده خواب ببیند که یکی از اعضای فوت شده خانواده او را می برد، چه کسی چنین اطلاعاتی را به او می دهد؟

- شناسه نفر دوم. چنین فردی تحت برنامه ریزی مجدد قرار می گیرد و در خواب اطلاعات آینده پردازش می شود و فرد می بیند که برنامه جدیدی با تمرکز بر مرگ دارد.

- آیا همیشه می توان چنین رویاهایی را باور کرد؟

- نه گاهی اوقات این می تواند نوعی هشدار یا آزمایش واکنش یک فرد به مرگ خود باشد.

- آیا یک روشن بین با هاله یک شخص می تواند تشخیص دهد که به زودی خواهد مرد؟

- بله، شاید، زیرا مرگ یک فرد فقط در سطح فیزیکی یک لحظه است و در دنیای "لطیف"، مقدمات اولیه در حال انجام است. فقط فاجعه‌ها فوراً اتفاق می‌افتند، اما آنها نیز از قبل برنامه‌ریزی شده‌اند و همیشه دقیق محاسبه می‌شوند. بنابراین، انسان از قبل آماده مرگ است و چند دقیقه قبل از وقوع مرگ، علائم آن بر او آویزان است.

- چرا کسانی که در آستانه مرگ هستند هاله خود را از دست می دهند یا کانالی تاریک بالای سرشان ظاهر می شود؟

- تعیین کننده ساختارهای "نازک" یک فرد را برای لحظه مرگ آماده می کند و کانال خروج روح را آزاد می کند. روشن بین فقدان برخی از ساختارهای "لطیف" را به عنوان ناپدید شدن هاله یا یک ستون تاریک بالای سر درک می کند.

- Qualifier چگونه این آمادگی را انجام می دهد؟

- تمام داده های مربوط به یک فرد، از جمله پوسته فیزیکی و "نازک" او در رایانه تعیین کننده است، بنابراین آماده سازی از طریق رایانه انجام می شود. ابتدا همه چیز روی صفحه نمایش یعنی در پایگاه داده آن تکثیر می شود و سپس این تغییرات به طبیعت زنده منتقل می شود.

- پس از مرگ، روح واقعیت را به طور ضمنی در خواب درک می کند؟

- خیر، پس از مرگ روح به وضوح از خود و دنیای اطراف آگاه می شود، تنها چیزی که وجود دارد این است که به دلیل عدم آمادگی، هر روحی قادر به درک آنچه بر سر او آمده است نیست.

- اما برخی از افرادی که در حالت مرگ بالینی بوده اند ادعا می کنند که چیزی ندیده و نشنیده اند.

- مرگ بالینی همیشه به معنای مرگ واقعی نیست، بنابراین همه افراد در این لحظه خروج روح از بدن ندارند. آنها فقط در آن لحظه هوشیاری خود را از دست می دهند. اگر طراحی یک شخص به گونه ای باشد که حتی در خواب بتواند بدن را ترک کند و با هر آسیب قابل توجهی به بدن وارد شود ، چنین روحی حتی در هنگام مرگ بالینی نیز قادر به پرواز است. این معمولا در طبیعت های ظریف اتفاق می افتد. و با پرواز به بیرون، آنها می توانند بدن خود را از کنار مشاهده کنند یا به کره های بالاتر بروند و متوجه شوند که چه اتفاقی می افتد.

- اخیرا (بهار 1998) یک هواپیما در ایرکوتسک سقوط کرد. خلبانان خوب مردند. اما این افراد هستند که آنها را به عنوان متخصصان عالی و با مهارت بالا می دانند. و چه کسی را بردید: بهترین یا غیر ضروری روی زمین؟

- کسانی که بر ما لازم بودند مردند.

- منظورم خلبان هاست. و جمعیت غیرنظامی که جان باختند - هواپیما بر روی ساختمان های مسکونی سقوط کرد - آیا قربانی هستند؟

ما به همه آنها نیاز داریم. همه چیز برنامه ریزی شده است.

- در سال های اخیر هواپیماها به دفعات در حال سقوط بوده اند. ما به این فرض رسیدیم که کسی به عمد آنها را از عمل خارج می کند و از دنیای "لطیف" عمل می کند. چه کسی مستقیما در این امر دخیل است؟

- اینها ذات ما هستند، پلاسموئیدها، که طبق وظیفه تعیین شده عمل می کنند. به طور طبیعی، آنها با چشم انسان قابل مشاهده نیستند.

- آیا در هواپیما سه موتور را همزمان خاموش کردند تا به ایرکوتسک بیفتد؟

- آره. هواپیما در شرایط عالی بود. کاملا. نهادها به سادگی موتورهای او را در طول پرواز خاموش کردند. سیستم منفی خاموش شده است تا هیچ یک از متخصصان بیش از حد شما هرگز علت سقوط را تعیین نکنند.

- آیا این اسانس ها روی "بشقاب پرنده" بودند؟

- چی میگی تو! اینها ذات هواپیمای "لطیف" یا منهای ما بودند. یک سیستم منهای وجود دارد که با محاسبه تمام تصادفات سروکار دارد. در این مورد نیز مطابق انتظار عمل کرد. دقت اقدامات انجام شده در موقعیت استثنایی است. محاسبات توسط برخی از اسانس ها انجام می شود، آنها در عمل توسط اسانس های دیگر انجام می شوند. افراد در دنیای فیزیکی قادر به درک اعمال خود نیستند، بنابراین همه حوادث برای آنها یک راز باقی می ماند. و مهم نیست که چقدر کارکنان فنی شما هواپیما را آماده می کنند، پلاسموئیدهای سیستم منهای همیشه آن را در زمان مناسب و در مکان مناسب از کار می اندازند، زیرا ما صاحب موقعیت ها هستیم، نه شخص.

- آیا برنامه ها برای افرادی که در هواپیمای جان باخته بر فراز ایرکوتسک بودند به پایان رسید؟

– خیر، در این مورد نه به پایان، اگرچه معمولاً افراد را در مرحله تکمیل برنامه هایشان انتخاب می کنیم. اما اکنون زمان دیگری است، اکنون پایان هزاره دوم است، تغییر دوره ها، و این گویای خیلی چیزهاست.

- خب حالا برنامه برای مردم نیمه تمام می شود و شما آنها را می برید؟

- آره. برای اکثر افراد، برنامه ها به مرحله نهایی نمی رسند. خیلی ها را در این دوره زودتر از موعد انتخاب می کنیم، زیرا همه برنامه های قدیمی یعنی برنامه های مردم تمدن پنجم در حال محدود شدن است و زمان جدید با معرفی برنامه ها شروع به باز شدن می کند. نمایندگان تمدن ششم

– اما تکلیف برنامه های ناتمام چه خواهد شد؟ این افراد باید در زندگی بعدی آنها را اصلاح کنند یا چیز دیگری است؟

- با هر فرد موضوع به طور جداگانه حل خواهد شد. اول، همه ارواح گرفته شده بر اساس ویژگی های اکتسابی شان دسته بندی می شوند و سپس تصمیم می گیریم که با آنها چه کنیم. ویژگی بارز این زمان این است که زمین از مرحله ای از توسعه برنامه به مرحله دیگر و انتقال بشر از تمدن پنجم به مرحله ششم می رود. بنابراین آنچه زمانی به عنوان قانون تعیین شده بود، اکنون نقض می شود. بسیاری از ارواح در حال حاضر برای همیشه حذف می شوند، به عنوان کسانی که خود را توجیه نکرده اند.

- آیا فجایع معادن که در دهه 1990 بیشتر شد، واکنش زمین به اقدامات اشتباه مردم است یا چیز دیگری؟

– نه، این هم کار سیستم منهای است. و زمین فقط می تواند خود را در جایی نشان دهد که جنگ وجود دارد یا جایی که مردم در خود زمین انفجار ایجاد می کنند و به آن آسیب می رسانند. او انفجارها، طغیان های تهاجمی در خلق و خوی مردم را دوست ندارد و می تواند با زلزله و بلایای دیگر به آنها پاسخ دهد.

- وقتی فردی بر اثر بیماری می میرد یا فوراً در یک تصادف فوت می کند، آیا در تولید انرژی تفاوتی وجود دارد؟

- بیماری ها از نوع خاصی انرژی بیشتری می دهند، زیرا با بیماری اندام ها همراه هستند و حوادث منجر به آزاد شدن انرژی از نوع عمومی، مشخصه یک فرد معین می شود. اما اگر در لحظه تصادف، فرد استرس شدیدی را تجربه کند، آنگاه (استرس) روح را از سرعت بیشتر برای بلند شدن آگاه می کند. استرس باعث خروج آنی و بدون درد روح از بدن می شود.

- الان تو حصار مردم سکانسی هست؟

- قطعا. توالی نیز توسط سیستم منهای تعیین می شود. هنجارهای خاصی وجود دارد، قوانینی که بر اساس آن ها روح ها در زمان های عادی و در دوره انتقالی مانند اکنون گرفته می شود. آنچه در زمان های عادی غیرقابل قبول است در مرحله انتقالی ممکن می شود. ما اکنون اسانس های زیادی داریم که برای حصار روح ها کار می کنند. گروه های جداگانه ای هستند که کارهای خاصی را در رابطه با جمع آوری ارواح انجام می دهند.

فرض کنید برخی از گروه‌ها برنامه‌های عمومی افراد را بررسی می‌کنند و انتخاب می‌کنند که چه کسانی می‌توانند حذف شوند تا اتصالات زیر قطع نشود. برخی دیگر برنامه های جدید را تصحیح می کنند و آنها را با برنامه های قدیمی مرتبط می کنند. برخی دیگر موقعیت ها و حوادثی را ترتیب می دهند که منجر به مرگ می شود. نفر چهارم از قبل مستقیماً با ارواح آزاد شده کار می کنند و غیره. کار زیاد. اما این توالی همیشه رعایت می شود، زیرا نمی توان همه ارواح مورد نظر را به یکباره برداشت.

در کتاب مقدس، این سکانس با صدای شیپور فرشتگان به وضوح نشان داده شده است: "فرشته اول دمید - و تگرگ و آتش بود ..."، "فرشته دوم دمید - و قسمت سوم دریا به خون تبدیل شد." ...»، «فرشته سوم دمید - و بسیاری از مردم از آب مردند ...»، و به همین ترتیب هفت فرشته. به دنبال صدای شیپور آنها، وقایعی در پی دارد که کاهش جمعیت را به دنبال دارد. این چیزی نیست جز انعکاس برنامه توسعه تمدن پنجم در مرحله تکمیل، گذر تمدن آخرین پاسگاه های برنامه.

روند مرگ

روند مرگ چگونه انجام می شود؟

- زمانی که برنامه یک فرد به مرحله نهایی خود می رسد، آخرین نقطه آن تصویری از خود مرگ فرد را بیان می کند که مشخص می کند چگونه باید بمیرد. اگر فردی بر اثر تصادف جان خود را از دست بدهد، در این موقعیت چند تعیین کننده درگیر می شوند که در لحظه مرگ صحنه ای را مانند یک تئاتر عروسکی بازی می کنند. مردم به موقعیتی سوق داده می شوند که منجر به مرگ می شود. گاهی اوقات برای اینکه یک حادثه اتفاق بیفتد، انسان فقط به چند ثانیه یا بهتر بگوییم کسری از ثانیه نیاز دارد تا هوشیاری یا توجه را خاموش کند.

اگر فردی باید به دلیل بیماری بمیرد، وضعیت در رایانه تعیین کننده او پخش می شود. حملات قلبی، سکته مغزی کار عوامل تعیین کننده است. با کمک کامپیوتر به آن مکان یا اندام ضربه انرژی وارد می کنند که خرابی آن باید منجر به مرگ فرد شود. گاهی اوقات یک فرد به سادگی از انرژی تغذیه کننده جدا می شود.

- گفتی که مرگ با انفجار انرژی همراه است. در لحظه مرگ، تمام انرژی از بدن فیزیکی خارج می شود؟

- نه، تمام انرژی حیاتی آزاد نمی شود. صفر پنجم (0.5) برای انجام پوسیدگی، برای از بین بردن پوسته فیزیکی باقی می ماند. بدن نمی تواند همانطور که در طول زندگی بوده باقی بماند. لزوماً باید به عناصر تشکیل دهنده خود تجزیه شود، که دوباره بدنه های دیگر شروع به ساخته شدن خواهند کرد. این چرخه انرژی های فیزیکی ناخالص است.

- یک موج قدرتمند انرژی از بدن فقط به خروج روح کمک می کند؟

- آره. این به عنوان انرژی آغازین برای عزیمت در لحظه مرگ عمل می کند.

انرژی حیاتی بدن فیزیکی چقدر است؟ آیا این همان چیزی است که خود سلول ها تولید می کنند؟

- نه، تمام انرژی از بالا و فقط از تعیین کننده داده می شود. و فرآیند فروپاشی نیز از او سرچشمه می گیرد، زیرا حتی پس از مرگ یک فرد، تعیین کننده به کنترل فرآیندهای بدن او از طریق رایانه خود ادامه می دهد. او تنها پس از اتمام کامل کار فروپاشی به مدیریت پایان می دهد.

- در این زمان با روح چه اتفاقی می افتد؟

«پس از آنکه روح پوسته زمخت خود را می ریزد، سفر صعود خود را به سوی ما آغاز می کند. روزهای آئینی پس از مرگ: سه، نه و چهل روز، پله های صعود از لایه های زمین است. آنها با زمان انداختن پوسته های "نازک" نزدیک به بدن فیزیکی مطابقت دارند.

پس از سه روز، اتری بازنشانی می شود، پس از نه - اختری، بعد از چهل روز - ذهنی. همه پوسته های موقت ریخته می شوند، به جز چهار پوسته آخر که نزدیک به روح هستند. این پوسته ها، که از علت شروع می شوند، دائمی هستند و برای تمام دوره تمام تجسم های آن در زمین با روح باقی می مانند. وقتی روح از نظر تکامل به مرتبه صدم یعنی آخرین مرتبه برای شخص رسید، پوسته چهارم وصل را رها می کند و بسته به این که به کدام جهان بعدی فرستاده شود، پوسته های موقت دیگری را بر تن می کند.

- وقتی روح در دنیای "لطیف" می ماند، آیا نیاز به شارژ مجدد با انرژی دارد؟

- نه، روح نیازی به شارژ مجدد ندارد.

– آیا مراسم مذهبی همراه با دعا و بزرگداشت انرژی تازه درگذشته را تغذیه می کند؟

- در مرحله اول مرگ، روح را تحت تأثیر قرار می دهد، زیرا تمام پوسته های آن با آن است، هنوز یک پوسته از هم نپاشد و برای بالا آمدن به لایه فیلتر مربوطه نیاز به انرژی اضافی دارند. بسیاری از مردم انرژی خود را در طول زندگی از دست می دهند و نمی توانند به جایی که پس از مرگ لازم است برسند. انرژی های اضافی در قالب دعا، تغذیه پوسته آنها، به آنها کمک می کند تا به سطح مناسب صعود کنند.

اگر شخصی بدون نماز دفن شود، آنگاه روح یا توسط ذوات خاص *، همان پلاسموئیدها، یا مکانیسم های خاصی که بر اساس اصل آهنربایی عمل می کند که روح را به مکان مناسب جذب می کند، برانگیخته می شود. الان اکثراً نماز دیگر اهمیتی ندارد، قبلاً بود و اخیراً از مکانیسم‌هایی برای به دام انداختن ارواح و هدایت آنها به جایی که باید باشند استفاده می‌شود. روش‌های نمونه‌گیری و تکنیک "خوب" ما نیز دائماً در حال بهبود است.

- تغذیه پوسته ها تا چه زمانی مهم بود؟

- تا چهل روز. اما این مورد نیاز زمینی ترین ارواح است. و کسانی که در برنامه معنوی بالاتر هستند خود به سطح مورد نیاز می رسند. به عنوان مثال، دیگر نیازی به پر کردن ندارید (برای پیام رسان ها گفته می شود) *. حتی تشییع جنازه ات را نخواهی دید به محض اینکه بمیرید، فوراً از زمین دور خواهید شد. بدن خود را مانند دیگران نخواهید دید. انرژی بالا به شما اجازه نمی دهد حتی برای چند ثانیه روی زمین معطل شوید. شما قبلاً چنان انرژی دارید که شما را با سرعت برق خواهد برد. از نظر انرژی، شما دیگر مردم نیستید، بلکه ذات هستید. مانند گلوله ای از لوله شما را از لایه های سنگین زمین بیرون می راند. و ساير روان و افراد بسيار معنوي نيز نيازي به تغذيه در قالب نماز ندارند.

افراد کم انرژی چه چیزی می توانند به افراد پرانرژی بدهند؟ بنابراین، اگر انسان در اثر برخی اعمال یا کارهای معنوی انرژی زیادی جمع کرده باشد، موظف است آن را تا پایان عمر زمینی خود حفظ کند. این به عروج روح او کمک می کند.

- روح در اثر انفجار انرژی از بدن فیزیکی خارج می شود. و مکانیسم خروج آن از پوسته اختری چیست؟ آیا نوعی انرژی شروع نیز وجود دارد؟

- در دنیای "لطیف" مکانیسم دیگری عمل می کند. در اطراف زمین لایه های خاصی از ماده "نازک" وجود دارد. هر لایه دارای چگالی مشخصی است که مطابق با چگالی پوسته های اختری، ذهنی و بعدی است، یعنی از انرژی های مربوط به این محدوده ها ساخته شده است. بنابراین، هنگامی که روح به لایه های نشان داده شده بالا می رود، پوسته های مربوط به تراکم لایه رسیده می ریزند.

به عنوان مثال، پوسته اختری را در نظر بگیرید. به لایه ای متناسب با چگالی خود می رسد و در آن گیر می کند. این لایه بالای آن عبور نمی کند. پوسته های دیگر سبک تر از این لایه هستند، بنابراین آنها بالاتر می روند. لایه بعدی با چگالی ماده غلاف ذهنی مطابقت دارد و بنابراین آن را به تاخیر می اندازد. او مانند یک سنگین به هیچ وجه نمی تواند بالاتر برود و هر چیزی که سبک تر است بالاتر می رود. و به همین ترتیب، به طوری که سه پوسته موقت در این لایه ها باقی می مانند تا از هم پاشیدگی کامل آنها.

- لایه ها-فیلترها افراد را تمیز می کند، درجه رشد روح را تعیین می کند و در همان لایه ها برخی از موقعیت ها را اصلاح می کند؟

- لایه ها چند منظوره هستند.

L. A. Seklitova; L. L. Strelnikova

در طول زندگی، این سوال که چگونه یک فرد در سنین بالا می میرد، بیشتر مردم را نگران می کند. بستگان یک فرد مسن از آنها می پرسند، خود شخص که از آستانه پیری عبور کرده است. پاسخ این سوال در حال حاضر وجود دارد. دانشمندان، پزشکان و علاقه مندان بر اساس تجربه مشاهدات متعدد، اطلاعات زیادی در این مورد جمع آوری کرده اند.
اتفاقی که برای انسان قبل از مرگ می افتد

اعتقاد بر این است که پیری نیست که منجر به مرگ می شود، با توجه به اینکه پیری خود یک بیماری است. یک فرد از بیماری می میرد که یک ارگانیسم فرسوده نمی تواند با آن کنار بیاید.

واکنش مغز قبل از مرگ

واکنش مغز هنگام نزدیک شدن به مرگ چگونه است؟

در طول مرگ، تغییرات غیرقابل برگشتی در مغز رخ می دهد. گرسنگی اکسیژن، هیپوکسی مغزی وجود دارد. در نتیجه این امر، مرگ سریع نورون ها وجود دارد. در عین حال، حتی در این لحظه، فعالیت آن مشاهده می شود، اما در مهمترین مناطق مسئول بقا. در طول مرگ نورون ها و سلول های مغزی، فرد ممکن است دچار توهمات بصری، شنوایی و لامسه شود.

از دست دادن انرژی


فرد خیلی سریع انرژی خود را از دست می دهد، بنابراین قطره چکان حاوی گلوکز و ویتامین تجویز می شود.

یک فرد مسن در حال مرگ از دست دادن پتانسیل انرژی را تجربه می کند. این با خواب طولانی تر و دوره کوتاه تر بیداری آشکار می شود. مدام می خواهد بخوابد. فعالیت های ساده مانند حرکت در اتاق، فرد را خسته می کند و به زودی به استراحت می رود. به نظر می رسد دائماً خواب آلود است یا در حالت خواب آلودگی دائمی است. برخی از افراد حتی پس از صحبت کردن یا فکر کردن، کاهش انرژی را تجربه می کنند. این با این واقعیت توضیح داده می شود که مغز بیشتر از بدن به انرژی نیاز دارد.

نارسایی تمام سیستم های بدن

  • کلیه ها به تدریج از کار کردن خودداری می کنند، بنابراین ادراری که ترشح می کنند قهوه ای یا قرمز می شود.
  • روده ها نیز از کار می افتند که با یبوست یا انسداد مطلق روده آشکار می شود.
  • سیستم تنفسی از کار می افتد، تنفس متناوب می شود. همچنین با نارسایی تدریجی قلب همراه است.
  • نقص در عملکرد سیستم گردش خون منجر به رنگ پریدگی پوست می شود. نقاط تاریک سرگردان مشاهده می شود. اولین چنین نقاطی ابتدا روی پاها و سپس در کل بدن قابل مشاهده است.
  • دست ها و پاها یخ می زند.

انسان هنگام مرگ چه احساساتی را تجربه می کند؟

بیشتر اوقات، مردم حتی نگران این نیستند که بدن قبل از مرگ چگونه خود را نشان می دهد، بلکه نگران این هستند که فرد مسن چه احساسی دارد و متوجه می شود که در شرف مرگ است. کارلیس اوسیس، روانشناس در دهه 1960، یک مطالعه جهانی در مورد این موضوع انجام داد. پزشکان و کادر پزشکی بخش های مراقبت از افراد در حال مرگ به او کمک کردند. 35540 مرگ ثبت شد. بر اساس مشاهدات آنها، نتایجی به دست آمد که ارتباط خود را تا به امروز از دست نداده است.


قبل از مرگ، 90 درصد افراد در حال مرگ احساس ترس نمی کنند.

معلوم شد که مردم در حال مرگ هیچ ترسی ندارند. ناراحتی، بی تفاوتی و درد وجود داشت. هر 20 نفر یک ارتقاء معنوی را تجربه کردند. بر اساس مطالعات دیگر، هر چه فرد مسن تر باشد، کمتر از مرگ می ترسد. به عنوان مثال، یک نظرسنجی اجتماعی از افراد مسن نشان داد که تنها 10 درصد از افراد مورد بررسی به ترس از مرگ اعتراف کردند.

مردم با نزدیک شدن به مرگ چه می بینند؟

افراد قبل از مرگ توهم هایی مشابه یکدیگر را تجربه می کنند. در طول بینایی ها، آنها در حالت وضوح آگاهی هستند، مغز به طور معمول کار می کرد. علاوه بر این، او به داروهای آرام بخش پاسخ نمی دهد. دمای بدن هم نرمال بود. بیشتر مردم در آستانه مرگ، هوشیاری خود را از دست داده اند.


اغلب، بینایی‌ها در طول خاموشی مغز با زنده‌ترین خاطرات یک عمر مرتبط است.

غالباً بینش بیشتر مردم با مفاهیم دین آنها مرتبط است. کسانی که به جهنم یا بهشت ​​اعتقاد داشتند، رؤیاهای مربوطه را دیدند. افراد غیر مذهبی چشم اندازهای زیبایی را در ارتباط با طبیعت و حیات وحش دیدند. افراد بیشتری بستگان مرده خود را دیدند و از آنها خواستند به دنیای دیگری بروند. افرادی که در این مطالعه مورد بررسی قرار گرفتند، بیماری‌های متفاوتی داشتند، دارای سطوح تحصیلات مختلف، متعلق به مذاهب مختلف، از جمله ملحدان سرسخت بودند.

اغلب فرد در حال مرگ صداهای مختلفی را می شنود که عمدتاً ناخوشایند است. در همان زمان، او احساس می کند که از طریق تونل به سمت نور می شتابد. سپس، خود را جدا از بدنش می بیند. و سپس با همه نزدیکانش ملاقات می کند، افراد مرده ای که می خواهند به او کمک کنند.

دانشمندان نمی توانند پاسخ دقیقی در مورد ماهیت چنین تجربیاتی بدهند. معمولاً آنها با روند مرگ نورونی (دید تونل)، هیپوکسی مغز و آزاد شدن دوز مناسب اندورفین (دیدها و احساس شادی از نور در انتهای تونل) ارتباط پیدا می کنند.

چگونه ظهور مرگ را تشخیص دهیم؟


علائم وضعیت نزدیک به مرگ یک فرد در زیر ذکر شده است.

این سؤال که چگونه می توان درک کرد که یک فرد در سنین پیری می میرد، همه بستگان یک عزیز را نگران می کند. برای درک اینکه بیمار خیلی زود خواهد مرد، باید به علائم زیر توجه کنید:

  1. بدن از کار کردن خودداری می کند (بی اختیاری ادرار یا مدفوع، رنگ ادرار، یبوست، از دست دادن قدرت و اشتها، امتناع از آب).
  2. حتی اگر اشتها وجود داشته باشد، ممکن است توانایی بلع غذا، آب و بزاق خود از بین برود.
  3. از دست دادن توانایی بستن پلک ها به دلیل خستگی شدید و جمع شدن کره چشم.
  4. علائم خس خس سینه در حالت ناخودآگاه.
  5. جهش بحرانی در دمای بدن - گاهی اوقات خیلی کم، سپس به شدت بالا.

مهم! این نشانه ها همیشه فرا رسیدن پایان فانی را نشان نمی دهند. گاهی اوقات علائم بیماری هستند. این علائم فقط برای افراد مسن، بیمار و ناتوان اعمال می شود.

ویدئو: وقتی یک فرد می میرد چه احساسی دارد؟

نتیجه

برای اطلاعات بیشتر در مورد اینکه مرگ چیست، نگاه کنید

وقتی انسان می میرد چه چیزی را تجربه می کند؟ چه زمانی متوجه می شود که هوشیاری او را ترک می کند؟ آیا لحظه ای که زندگی ما به پایان برسد، اتفاق غیرمنتظره ای رخ خواهد داد؟ به گزارش NewScientist.com، این سؤالات برای قرن ها فیلسوفان و دانشمندان را عذاب می دهد، اما موضوع مرگ تا به امروز هر فردی را به هیجان می آورد.

مرگ به اشکال مختلف رخ می دهد، اما به هر شکلی، معمولاً کمبود اکسیژن در مغز است. این که آیا افراد در اثر حمله قلبی، غرق شدن یا خفگی جان خود را از دست می دهند، در نهایت به دلیل کمبود شدید اکسیژن در مغز است. اگر جریان خون تازه اکسیژن شده به سر با هر مکانیزمی متوقف شود، فرد در مدت حدود 10 ثانیه هوشیاری خود را از دست می دهد. مرگ تا چند دقیقه دیگر فرا می رسد. نحوه دقیق بستگی به شرایط دارد.

1. غرق شدن
سرعت غرق شدن افراد توسط عوامل مختلفی از جمله توانایی شنا و دمای آب تعیین می شود. در انگلستان، جایی که آب به طور مداوم سرد است، 55 درصد از غرق شدن در آب های آزاد در فاصله 3 متری از ساحل رخ می دهد. دو سوم قربانیان شناگران خوبی هستند. مایک تیپتون، فیزیولوژیست و متخصص در دانشگاه پورتسموث انگلستان می گوید: اما یک فرد می تواند در چند ثانیه دچار مشکل شود.

به عنوان یک قاعده، هنگامی که قربانی متوجه می شود که به زودی در زیر آب ناپدید می شود، وحشت و لرزش در سطح شروع می شود. در تقلا برای نفس کشیدن، نمی توانند کمک بخواهند. این مرحله بین 20 تا 60 ثانیه طول می کشد.
هنگامی که قربانیان در نهایت غرق می شوند، تا زمانی که ممکن است، معمولا 30 تا 90 ثانیه استنشاق نمی کنند. پس از این، مقدار معینی آب استنشاق می شود، فرد سرفه و دم بیشتری می کند. آب در ریه ها تبادل گاز را در بافت های نازک مسدود می کند، یک انقباض غیرارادی ناگهانی عضلات حنجره رخ می دهد - یک رفلکس به نام اسپاسم حنجره. با عبور آب از مجرای تنفسی، احساس ترکیدن و سوزش در قفسه سینه وجود دارد. سپس احساس آرامش به وجود می آید که نشان دهنده شروع از دست دادن هوشیاری ناشی از کمبود اکسیژن است که در نهایت منجر به ایست قلبی و مرگ مغزی می شود.

2. حمله قلبی
حمله قلبی هالیوود - درد ناگهانی در قلب و سقوط فوری، البته در موارد معدودی اتفاق می افتد. اما یک انفارکتوس میوکارد معمولی به آرامی ایجاد می شود و با ناراحتی متوسط ​​شروع می شود.

شایع ترین علامت درد قفسه سینه است که ممکن است طولانی شود یا بیاید و برود. این گونه است که مبارزه عضله قلب برای زندگی و مرگ آن از کمبود اکسیژن نمایان می شود. درد ممکن است به فک، گلو، پشت، شکم و بازوها تابیده شود. علائم دیگر تنگی نفس، حالت تهوع و عرق سرد است.

اکثر قربانیان عجله ای برای کمک گرفتن ندارند و به طور متوسط ​​2 تا 6 ساعت منتظر می مانند. زنان دشوارتر هستند، زیرا احتمال بیشتری دارد علائمی مانند تنگی نفس، تشعشع درد یا حالت تهوع در فک را تجربه کنند و به آنها پاسخ نمی دهند. تاخیر می تواند به قیمت جان انسان ها تمام شود. اکثر افرادی که بر اثر سکته قلبی می میرند به سادگی به بیمارستان نمی رسند. اغلب علت واقعی مرگ، آریتمی قلبی است.

تقریباً ده ثانیه پس از توقف عضله قلب، فرد هوشیاری خود را از دست می دهد و یک دقیقه بعد می میرد. در بیمارستان ها از دفیبریلاتور برای ایجاد ضربان قلب، پاکسازی رگ ها و تزریق داروهایی استفاده می شود که آنها را به زندگی باز می گرداند.

3. خونریزی کشنده
جان کورتبیک از دانشگاه کلگری در آلبرتای کانادا می‌گوید که چقدر زود مرگ ناشی از خونریزی رخ می‌دهد به زخم بستگی دارد. اگر آئورت پاره شود، افراد ممکن است در عرض چند ثانیه بر اثر از دست دادن خون بمیرند. این رگ خونی اصلی است که از قلب دور می شود. علل آن عبارتند از سقوط جدی یا تصادف رانندگی.

اگر شریان یا ورید دیگری آسیب ببیند، ممکن است در عرض چند ساعت مرگ رخ دهد. در این صورت فرد چندین مرحله را طی می کند. یک فرد بالغ به طور متوسط ​​5 لیتر خون دارد. از دست دادن یک و نیم لیتر باعث احساس ضعف، تشنگی و اضطراب و تنگی نفس می شود و دو- سرگیجه، گیجی، انسان به حالت ناخودآگاه می افتد.

4. مرگ بر آتش
دود داغ و آتش ابروها و موها را می سوزاند و گلو و مجاری تنفسی را می سوزاند و نفس کشیدن را غیرممکن می کند. سوختگی از طریق تحریک اعصاب درد در پوست باعث درد شدید می شود.

هنگامی که ناحیه سوختگی افزایش می یابد، حساسیت تا حدودی کاهش می یابد، اما نه به طور کامل. سوختگی های درجه سه به اندازه زخم های درجه دو آسیب نمی بینند زیرا اعصاب سطحی از بین می روند. برخی از قربانیان با سوختگی شدید گزارش دادند که دردی را در حالی که هنوز در خطر بودند یا درگیر نجات دیگران بودند احساس نمی کردند. هنگامی که آدرنالین و شوک به تدریج از بین رفت، درد به سرعت شروع می شود.

اکثر افرادی که در آتش سوزی جان خود را از دست می دهند در واقع بر اثر مسمومیت سمی مونوکسید کربن و کمبود اکسیژن می میرند. برخی از مردم بیدار نمی شوند.

سرعت شروع سردرد و خواب آلودگی و بیهوشی به اندازه آتش و غلظت مونوکسید کربن در هوا بستگی دارد.

5. سر بریدن
اگر جلاد ماهر باشد، تیغش تیز باشد و محکوم بی حرکت بنشیند، اعدام یکی از سریع ترین و کم دردسرترین راه ها برای مردن است.

پیشرفته ترین تکنولوژی بریدن سر، گیوتین است. به طور رسمی توسط دولت فرانسه در سال 1792 به تصویب رسید، این روش انسانی تر از سایر روش های محرومیت از زندگی شناخته شد.

شاید واقعا سریع باشد. اما هوشیاری بلافاصله پس از قطع نخاع از بین نمی رود. مطالعه‌ای روی موش‌ها در سال 1991 نشان داد که مغز برای 2.7 ثانیه بیشتر با مصرف اکسیژن از خون در سر زنده نگه داشته شد. عدد معادل برای انسان تقریباً 7 ثانیه است. اگر فردی به طور ناموفق زیر گیوتین بیفتد، می توان زمان احساس درد را افزایش داد. در سال 1541، مردی بی‌تجربه به جای گردن مارگارت پل، کنتس سالزبری، در شانه‌اش زخمی ایجاد کرد. برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که وی از محل اعدام به پایین پریده و توسط جلاد تحت تعقیب قرار گرفته و جلاد قبل از مرگ 11 ضربه به او زده است.

6. مرگ بر اثر برق گرفتگی
شایع ترین علت مرگ ناشی از شوک الکتریکی، آریتمی است که منجر به ایست قلبی می شود. ریچارد ترومن، متخصص قلب در دانشگاه Onslaught در شیکاگو می گوید که بیهوشی معمولاً پس از 10 ثانیه ایجاد می شود. مطالعه ای در مورد مرگ و میر ناشی از برق گرفتگی در مونترال، کانادا نشان داد که 92 درصد از آنها به دلیل آریتمی جان خود را از دست داده اند.

اگر ولتاژ بالا باشد، بیهوشی تقریباً بلافاصله رخ می دهد. صندلی برقی قرار بود به دلیل عبور جریان از مغز و قلب باعث از دست دادن آنی هوشیاری و مرگ بدون درد شود.
این که آیا واقعاً این اتفاق می افتد یا نه قابل بحث است. جان ویکسو، بیوفیزیکدان دانشگاه نشویل، تنسی، استدلال می‌کند که استخوان‌های ضخیم و عایق جمجمه از عبور جریان کافی از مغز جلوگیری می‌کرد و زندانیان ممکن بود بر اثر گرمای مغز یا خفگی به دلیل فلج شدن جمجمه بمیرند. ماهیچه های تنفسی

7. سقوط از ارتفاع
این یکی از سریع‌ترین راه‌ها برای مردن است: حداکثر سرعت تقریباً 200 کیلومتر در ساعت است که هنگام سقوط از ارتفاع 145 متری و بالاتر به دست می‌آید. مطالعه ای در مورد سقوط های مرگبار در هامبورگ آلمان نشان داد که 75 درصد از قربانیان در اولین ثانیه ها یا دقیقه های اول فرود جان خود را از دست دادند.
علل مرگ به محل فرود و موقعیت فرد بستگی دارد. اگر مردم با سر به زمین بیفتند بعید است که زنده به بیمارستان برسند. در سال 1981، آنها 100 پرش مرگبار از پل گلدن گیت در سانفرانسیسکو را تجزیه و تحلیل کردند. ارتفاع آن 75 متر است و سرعت آن در برخورد با آب 120 کیلومتر در ساعت است. این دو عامل اصلی مرگ فوری هستند. در نتیجه سقوط - کوفتگی شدید ریه، پارگی قلب یا آسیب به عروق خونی اصلی و ریه ها توسط دنده های شکسته. فرود آمدن روی پاها به میزان قابل توجهی صدمات را کاهش می دهد و می تواند جان انسان ها را نجات دهد.

8. آویزان کردن
روش خودکشی و روش قدیمی اعدام، مرگ با خفه کردن است. طناب به نای و شریان های منتهی به مغز فشار وارد می کند. بیهوشی ممکن است در عرض 10 ثانیه مشاهده شود، اما اگر حلقه به درستی قرار نگیرد، زمان بیشتری طول خواهد کشید. شاهدان به دار آویختن در ملاء عام اغلب گزارش می دهند که قربانیان برای دقایقی با درد در طناب «رقصیدن»! در برخی موارد - پس از 15 دقیقه.

در انگلستان، در سال 1868، روش "پاییز طولانی" که شامل طناب طولانی تر بود، اتخاذ شد. در حین حلق آویز کردن، مقتول به سرعتی رسید که گردنش شکست.

9 تزریق کشنده
تزریق کشنده در ایالت اوکلاهما در سال 1977 به عنوان جایگزینی انسانی برای صندلی الکتریکی توسعه یافت. حسابرس پزشکی دولتی و رئیس بیهوشی تقریباً بلافاصله بر روی معرفی سه دارو توافق کردند. ابتدا تیوپنتال بی حس کننده برای جلوگیری از هر گونه احساس درد تجویز می شود، سپس عامل فلج کننده پانکورونیوم برای توقف تنفس تجویز می شود. در نهایت، کلرید پتاسیم تقریباً بلافاصله قلب را متوقف می کند.

قرار است هر دارو با دوز کشنده بیش از حد تجویز شود تا از مرگ سریع و انسانی اطمینان حاصل شود. با این حال، شاهدان از تشنج و تلاش محکوم به نشستن در حین انجام عمل گزارش دادند، یعنی مصرف دارو همیشه نتیجه مطلوب را به همراه ندارد.

10. رفع فشار انفجاری
مرگ ناشی از قرار گرفتن در معرض خلاء زمانی اتفاق می افتد که فشار دهلیز کم شود یا کت و شلوار پاره شود.

هنگامی که فشار هوای خارجی به طور ناگهانی کاهش می یابد، هوا در ریه ها منبسط می شود و بافت های شکننده درگیر در تبادل گاز پاره می شود. اگر قربانی قبل از برداشتن فشار، بازدم را فراموش کند یا سعی کند نفس خود را حبس کند، وضعیت بدتر می شود. اکسیژن شروع به خروج از خون و ریه ها می کند.

آزمایشات روی سگ ها در دهه 1950 نشان داد که 30 تا 40 ثانیه پس از آزاد شدن فشار، بدن آنها شروع به متورم شدن کرد، اگرچه پوست از "ترکیدن" آنها جلوگیری کرد. ابتدا ضربان قلب افزایش می یابد، سپس به شدت کاهش می یابد. حباب های بخار آب در خون تشکیل می شود و در کل سیستم گردش خون حرکت می کند و جریان خون را مسدود می کند. پس از یک دقیقه، خون به طور موثر در تبادل گاز شرکت نمی کند.

بازماندگان حوادث کاهش فشار بیشتر خلبانانی هستند که فشار هواپیماهایشان کم شده است. آنها درد شدید قفسه سینه و ناتوانی در تنفس را گزارش کردند. پس از حدود 15 ثانیه، آنها هوشیاری خود را از دست دادند.