18.02.2023

سناریو جشن در مهد کودک "افسانه سال نو" سناریوی سال نو برای داو "داستان زمستانی" جالب ترین سناریوهای سال نو برای مهد کودک


سال نو نه تنها برای کودکان، بلکه برای والدین آنها نیز تعطیلاتی است که مدت ها مورد انتظار است. درخت سال نو از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

درخت کریسمس شخصیت اصلی تعطیلات سال نو است. او همه بچه ها را به معجزات و جادو باور می کند. حتی در میان شلوغی زندگی روزمره، حتی بزرگسالان نیز فاقد یک افسانه و جادوی واقعی کودکان هستند. شاید از روزی که به دنیا آمده اند منتظر این لحظه بوده اند.

در چنین تعطیلاتی است که ما منتظر امیدهای جدید و برآورده شدن همه آرزوها هستیم. برای بسیاری، درخت سال نو چیزی جدید و شگفت انگیز است. این تعطیلات همه اقوام و دوستان را دور میز بزرگ جمع می کند.

اگر خانه شخصی دارید، می توانید درخت کریسمس را در حیاط تزئین کنید. باور کنید بچه ها علاقه زیادی به رقصیدن در اطراف او در هوای تازه خواهند داشت. البته وقتی بیرون 20 باشه حرف نمیزنیم.

در آستانه سال نو، کودکان به همراه بزرگسالان تعداد زیادی اسباب بازی، گلدسته، آتش بازی سال نو را آماده می کنند. و مهمتر از همه - لباس های کارناوال. با نزدیک شدن به درخت سال نو، تمام خیابان های شهرهای بزرگ با چراغ های رنگارنگ و گلدسته های نوروزی روشن می شود. از بسیاری جهات، این یادآور .

از قبل و نه پشت شاخ سال نو. برای کودکان، این یک تعطیلات خاص است. هدایای زیادی در زیر درخت کریسمس، شیرینی ها و شگفتی های دلپذیر. و سال نو بدون پدربزرگ فراست و دختر برفی، یک جشن سرگرم کننده در مهد کودک چیست؟

بچه ها با اجرای موسیقی غنایی وارد سالن می شوند و روی صندلی ها می نشینند.

منتهی شدن. بچه ها اینجا رو نگاه کنید

درخت ما درخشان است

و خیلی زیبا

او برای تعطیلات پیش ما آمد.

بنابراین می توانید شروع کنید

از آن لذت ببرید و بازی کنید!

بچه ها، برای شروع مهمانی آماده اید؟

آیا می توانی آواز بخوانی؟ در مورد رقص چطور؟ شعر گفتن چطور؟ آفرین! شما می دانید که چگونه همه چیز را انجام دهید، زیرا در مهدکودک به شما آموزش داده شده است. آیا می توانید معجزه کنید؟ مثلاً شیرینی خوردن یا افسانه یا سیرک.

آیا می خواهید در تعطیلات خود معجزات و جادوهای مختلفی داشته باشید؟ به نظر شما چه کسی می تواند این همه کار را انجام دهد؟ همه چیز درست است. البته این یک پری است. آیا می خواهید او به مهمانی ما بیاید؟ من یک نارنگی جادویی دارم. یک بار، من قبلاً با یک پری آشنا شدم و او آن را به من داد. من به هر کدام از شما یک تکه از این نارنگی می دهم، آن را می خورید و سپس کلمات جادویی را می گوییم.

بچه ها بعد از رهبر کلمات را تکرار می کنند.

پری، پری تو بیا

برای ما جادو بیاور!

پری معجزه وارد موسیقی جادویی می شود.

پری. بعد از ظهر برای همه شما بچه ها بخیر!

من به همه تبریک می گویم:

برای همه آرزوی خوب و خوشبختی دارم.

در قصر معجزه قدم زدم

معجزات جادویی را در یک کیسه جمع کردم.

ناگهان می شنوم: یکی دارد مرا صدا می کند.

بچه ها من را به مهمانی دعوت کردند

یک کیسه معجزه با خودم بردم

بعد از همه، من عجله به حضور شما.

منتهی شدن. متشکرم، پری، که پیش ما آمدی. فرزندان ما عاشق معجزات، افسانه ها، سرگرمی ها و هر چیز غیرعادی و جادویی هستند که در دنیای ما اتفاق می افتد.


پری. بچه ها خیلی چیزها را دوست دارند که من حتی نمی دانم از کجا شروع کنم؟ حالا به کیفم نگاه می کنم و یک صندوقچه با کارتون بیرون می آورم.

چند چرخش قفسه سینه،

اسکروج مک داک و پونوچکا ظاهر می شوند!

اسکروج مک داک با ماشین حساب در سالن ظاهر می شود، با دقت چیزی را در نظر می گیرد، بدون اینکه از محل کار به بالا نگاه کند، روی صندلی می نشیند و به شمارش ادامه می دهد. پونوچکا از پشت درخت کریسمس بیرون می‌رود و تکه‌ای از رقص با ملودی جوجه اردک‌ها می‌رقصد. سپس با نوک پا به سمت مک داک می آید و چشمانش را می بندد.

اردک مک. پونوچکا، شوخی نکن! ببینید من سرم خیلی شلوغه، خیلی کار دارم، آخر سال. همه چیز باید انجام شود، انجام شود.

پونوچکا عمو اسکروج چه خبر؟ سال جدید در راه است! تعطیلات به زودی آغاز می شود و ما نه درخت کریسمس داریم و نه تزئینی. چه کنیم؟

پونوچکا وانمود می کند که گریه می کند. اسکروج بلند می شود، به سمت او می رود و سرش را نوازش می کند.

اسکروج ستاره کوچولوی من گریه نکن، من به چیزی فکر می کنم.

منتهی شدن. بچه ها برای پونوچکا و اسکروج متاسفید؟ سپس بیایید آنها را به درخت کریسمس خود دعوت کنیم، جشن گرفتن تعطیلات با هم سرگرم کننده تر است.

پونوچکا عمو اسکروج، من آنقدر سرحال بودم که دلم می خواست برقصم. بچه ها، با من در یک دایره بایستید، ما رقص جوجه اردک های خنده دار را خواهیم رقصید.

"رقص جوجه اردک های کوچک" را اجرا کرد.

پری. بچه ها کارتون رو دوست داشتید؟

من به کیسه نگاه می کنم: zyrk،

و سیرک اینجا به سراغ ما خواهد آمد!

موسیقی سیرک به صدا در می آید. دو دلقک وارد سالن می شوند - آیریسکا و بارباریسکا.

تافی. ظهر بخیر بچه ها! با ما تماس گرفتی؟

منتهی شدن. البته از طریق دفتر معجزه تماس گرفتند.

زرشک. از طریق دفتر عجایب، چقدر جالب است. سپس، آیریسکا، زمان آن است که ما نمایش را شروع کنیم. چه کسی اولین نفر خواهد بود؟

تافی. خب معلومه که هستی!

زرشک. شما نه!

دلقک ها برای مدت طولانی بحث می کنند.

منتهی شدن. شما عزیزان من تا صبح دعوا می کنید. پیشنهاد می کنم از پیشخوان استفاده کنید. بچه ها بشمارید و مشخص کنید چه کسی اولین کسی است که اجرا را شروع می کند.

یکی از بچه ها یک قافیه سال نو می گوید.

یک دو سه چهار پنج -

به استقبال سال نو برویم.

یک دو سه چهار پنج -

بیایید آواز بخوانیم و برقصیم!

منتهی شدن. در اینجا شما، Barbariska، و شروع کنید.

زرشک. تفنگداران در عرصه سیرک ما اجرا می کنند!

خروج تفنگداران (اینها ممکن است بچه های گروه باشند).

تفنگدار 1. سیرک سال نو را به همه تبریک می گوید،

درخت کریسمس برای ما روشن می شود.

زیبا، سرگرم کننده در اطراف.

کریسمس بهترین دوست شماست.

تفنگدار 2. می توانید آواز بخوانید و لذت ببرید

در رقص همه ما می چرخیم

می توانید از یک افسانه دیدن کنید

با هم بازی کنید.

تافی. یک مکث موسیقی وجود دارد.

در یک دایره بزرگ جمع می شویم

بیایید رقص گرد را شروع کنیم.

رقص دور سال نو اجرا می شود.

زرشک. توجه! در سیرک ما مسابقه ای برای بهترین شعر در مورد تعطیلات سال نو اعلام شده است. برندگان جوایز شیرینی دریافت خواهند کرد. این تافی ها و زرشک های خوشمزه

منتهی شدن. بچه ها شعر بگوییم و شیرینی بگیریم.

کودکان شعر می خوانند.

تافی. و اکنون مسابقه ای برای بهترین رقص دختر و پسر اعلام شده است. معلم عزیز، آیا فرزندان شما می توانند برقصند؟

منتهی شدن. خوب البته! پسرها رقص کوتوله های شاد را خواهند رقصید.

یک رقص در حال اجرا است.

زرشک. براوو بچه ها، شما عالی هستید! آنها مانند هنرمندان واقعی می رقصیدند. دختران چه رقصی خواهند رقصید؟

منتهی شدن. و دختران رقص عروسکی را خواهند رقصید.

اجرای رقص.

تافی. نمایش ما تمام شد خداحافظ بچه ها، وقت آن است که به جاده بروید.

پری. خوب، نمایش را چگونه دوست داشتید؟

منتهی شدن. البته من دوست داشتم. و جادوی بعدی به ما چه می دهید؟

پری. اینجا توپ کریستالی جادویی است. بیایید آن را دور درخت کریسمس بچرخانیم، در یک لحظه یک افسانه زمستانی برای ما خواهد آمد.

موسیقی به صدا در می آید. زمستان از پشت درخت بیرون می آید.

زمستان. من زمستان هستم، من ملکه هستم!

بچه ها با من تماس گرفتید؟

منتهی شدن. چه افسانه زمستانی زیبایی!

شما می توانید خود را در آنها بشناسید.

کودکان در مورد زمستان شعر می خوانند.

منتهی شدن. و حالا بچه ها، بیایید یک آهنگ در مورد زمستان بخوانیم.

آهنگ به صدا در می آید.

پری دانه های برف را توزیع می کند. بچه ها آنها را بالا می اندازند و باعث برف می شوند. موسیقی به صدا در می آید. بابا نوئل و دختر برفی وارد می شوند.

پدر فراست. عصرتون بخیر بچه ها سال نو مبارک!

دوشیزه برفی. من و پدربزرگم روی یک فرش - یک هواپیما پرواز کردیم و یک درخت کریسمس بسیار زیبا دیدیم. بلافاصله هواپیما چرخید و آنها برای بازدید از شما ایستادند.

پدر فراست. میبینم خوش میگذره میخوام برقصم

منتهی شدن. بچه ها سریع دست به دست هم بدید

بیایید همه دوستان خود را در یک رقص گرد بچرخانیم!

«خرود» را اجرا کرد.

پدر فراست. پسرهای زیبا آواز خواندن، رقصیدن،

شما همچنین می توانید هدایایی را بین همه تقسیم کنید.

او به سمت کیف می رود، وانمود می کند که هدایا را بیرون می آورد.

بچه ها، من نمی توانم هدیه بگیرم - بازی های سال نو در اوج هستند. اگر این بازی ها را انجام دهیم، می توانیم هدیه بگیریم. حاضری بازی کنی؟

دوشیزه برفی. بابا بزار کمکت کنم و اولین بازی رو انجام بدم. توجه بازی "چه کسی دانه های برف بیشتری جمع می کند" اعلام شد.

پدر فراست. بازی بعدی "چه کسی تزیینات کریسمس را سریعتر روی درخت کریسمس خواهد گذاشت" است.

اجرای بازی.

پدر فراست. اکنون با Snow Maiden قادر خواهیم بود برای همه هدایایی توزیع کنیم.

در موسیقی متن ترانه، پری، دختر برفی و بابا نوئل هدایایی را بین کودکان توزیع می کنند.


جشن جشن برای گروه بزرگتر

بچه ها با صدای والس وارد سالن می شوند و روی صندلی های خود می نشینند.

منتهی شدن. امروز یک تعطیلات غیرمعمول داریم،

و کارناوال، ساعت سال نو.

در اینجا صدای زنگ در مه پرستاره است

شب سال نو سوار بر اسب است.

و اگر چشمانمان را ببندیم

او برای ما یک افسانه خواهد آورد.

زنگ ها می زنند. شب سال نو با ستاره ها ظاهر می شود. آنها با هم یک رقص اجرا می کنند.

شب سال نو به همه کسانی که اینجا زندگی می کنند تبریک می گویم

کیهان به همه شما درود می فرستد.

من شب سال نو دایره پر ستاره هستم.

و اینها ستاره های کوچک من هستند - دوست دختر.

ما از فضا آمدیم.

و ماجرا را با خود آوردند.

اگر ستاره ای را با چوب جادو لمس کنید، زنده می شود و برای شما افسانه ای تعریف می کند.

منتهی شدن. ما از شما بسیار سپاسگزاریم، نوچکا، برای ستاره های جادویی شما. خوب بچه ها بیایید آنها را پیش خودمان ببریم؟

یکی از بچه ها ستاره، ملودی افسانه ای و صدای ستاره را لمس می کند.

ستاره اول. وای چقدر خوابیدم

میبینم اینجایی

پس تعطیلات اینجاست؟

برای اینکه مرا بیدار کردی، آینه جادویی به تو می دهم. وقتی به آن نگاه می کنید، بلافاصله یک افسانه ظاهر می شود.

وقتی سفید برفی ظاهر می شود، بچه ها در آینه نگاه می کنند.

سفید برفی. خیلی زود سال نو

ما باید درخت کریسمس را تزئین کنیم.

در یک کلام، همه چیز از کنترل خارج شده است

کوتوله ها کجا هستند؟

احتمالاً کولاک راه آنها را مسدود کرده است.

کولاک ظاهر می شود.

کولاک. من یک کولاک زمستانی هستم

بگذار برف همه جا ببارد.

من تمام مسیرها را پوشش می دهم

به طوری که کوتوله ها به شما نرسند.

نورهایی که نتابند

و بچه ها تعطیلات را نمی دانستند.

سفید برفی. بچه ها چیکار کنم

چگونه می توانیم به کوتوله ها کمک کنیم؟

تا راه ما را پیدا کند

و به درخت کریسمس آمدند.

منتهی شدن. ما به سفید برفی کمک خواهیم کرد

آهنگ کولاک ما برنده خواهیم شد

بیایید همه کوتوله ها را آزاد کنیم.

بچه ها آهنگ می خوانند. کوتوله ها ظاهر می شوند.

Dwarf 1. عصر بخیر سفید برفی و همه بچه ها! تعطیلات سال نو را به شما تبریک می گوییم.

Dwarf 2. ببخشید که کمی دیر شدیم. کولاک تمام جاده های جنگل را پوشانده است.

کوتوله 3. اما ما اصلا از او نمی ترسیدیم و مسیر درخت کریسمس را پیدا کردیم.

کوتوله 4. و به تعطیلات سال نو رسیدیم،

آنها چراغ های طلایی برای درخت کریسمس آوردند.

تا او را درخشان کند

و روحیه خوبی به من داد

کوتوله 5. خوب، برادران - کوتوله ها،

آتش ها را روشن کنیم؟

بگذارید درخت کریسمس ما با چراغ ها بدرخشد

و سال نو بر همه مبارک!

کوتوله 6. شاه ماهی، درخت کریسمس،

با آتش بسوزان!

تعطیلات جادویی است

به ما سر بزنید!

گنوم ها فانوس هایی را روی درخت کریسمس آویزان می کنند و چراغ ها روی آن روشن می شوند.

کوتوله 7. بنابراین درخت کریسمس با چراغ ها درخشید

سفید برفی با ما برقص..

ما با هم به یک رقص شاد می رویم،

تعطیلات ما، در نهایت، ما شروع خواهیم کرد

یک رقص اجرا می کنند.

منتهی شدن. سفید برفی و کوتوله ها خیلی زیبا رقصیدند، پاهای ما هم می خواستند شروع به رقص کنند، پس بیایید به رقص دور سال نو بپیوندیم.

کودکان یک رقص گرد اجرا می کنند.

منتهی شدن. افسانه ستاره اول تمام شد. حالا نوبت ستاره آبی است. بیایید به او برسیم.

یکی از بچه ها ستاره را لمس می کند. صدای ستاره دوم به گوش می رسد.

ستاره 2. من یک خنده خنده دار هستم،

من عاشق لبخند زدن هستم.

من برای همه روی زمین خنده می فرستم.

اگر شما هم لبخند بزنید

یک افسانه در آن ساعت ظاهر می شود.

بچه ها لبخند می زنند، جعفری ظاهر می شود.

پتروشکا 1. می خواهم به تو بخندم،

و سال نو بر همه مبارک.

پتروشکا دوم. دوستان سال نو مبارک

ما به همه تبریک می گوییم.

برای شما لبخندهای شاد آرزو می کنیم.

بگذار بر چهره همه بدرخشند

شادی بی پایان هرگز شما را رها نمی کند!

منتهی شدن. متشکرم، پتروشکا، برای لبخندهای زیبا

و ما آهنگی شاد و واضح به شما خواهیم داد.

منتهی شدن. وقت آن است که ستاره طلایی را لمس کنید.

ستاره 3. من یک ستاره غیر معمول برای این زمان از سال هستم. من فقط در بهار حاضر می شوم. اما سال نو را نیز باید جشن گرفت، بنابراین بگذارید تابستان برای یک دقیقه به عنوان هدیه به شما برسد و پری گل در اینجا ظاهر شود.

پری گل به صداهای موسیقی افسانه ای ظاهر می شود.

پری گل. من پری گل هستم - زیبا، زیبا.

من عاشق گل هایی مثل خورشید درخشان هستم.

اما حالا زمستان در حیاط قدم می زند،

و گلهای من همه در خواب آرام گرفته اند.

در حال حاضر شب سال نو در حال پیاده روی است،

و همه را به رقص دعوت می کند.

بچه ها با پری گل می رقصند.

منتهی شدن. بنابراین ما از پادشاهی گل بازدید کردیم و برای لحظه ای تابستان فوق العاده را به یاد آوردیم. زمان لمس ستاره بعدی فرا رسیده است.

ستاره 4. من یک ستاره شمالی هستم که در آن یخ و کولاک جاودانه است. Snow Maiden و Father Frost در اینجا زندگی می کنند. و بگذارید افسانه شمالی را شروع کنند.

دختر برفی با یک دانه برف در دستانش بیرون می آید.

دوشیزه برفی. هی، دانه های برف - بالرین ها، همه به سمت درخت کریسمس پرواز کنید.

دانه های برف تمام می شوند، در اطراف دختر برفی ذوب می شوند و شعر می خوانند.

دوشیزه برفی. دانه های برف جادویی

آنها مانند فنر می چرخند.

در رقص به سرعت بلند می شوید

از سرزمین ما محافظت کنید

رقص دانه های برف اجرا می شود. بابا نوئل بیرون می آید.

پدر فراست. عصر بخیر Snow Maiden، Snowflakes. نزدیک درخت کریسمس به زیبایی کار کردیم، برف زیادی در اطراف بود. اکنون می توانید شب سال نو را جشن بگیرید.

و چند نفر اینجا هستند.

احتمالاً نمی توان همه را شمرد.

پاهایت را گرم کنیم

کمی می رقصیم

خوب، عجله کنید در یک دایره،

رقص گرد را شروع کنید.

بچه ها به همراه بابانوئل و دختر برفی یک رقص گرد اجرا می کنند.

پدر فراست. و حالا بچه ها، بیایید بازی های سال نو را انجام دهیم.

  1. "چه کسی سریعتر دستکش دختر را خواهد گذاشت"
  2. "چه کسی درخت کریسمس را سریعتر تزئین می کند"
  3. "گلوله های برفی".

پدر فراست. خب پسرا و دخترا

با صدای بلند با تو بازی کرد

منتهی شدن. یک ستاره دیگر داریم. بیایید به او برسیم.

ستاره 5. من یک ستاره غیرعادی هستم،

سال نو، شاعرانه.

آماده برای گوش دادن به اشعار سال نو،

از این گذشته ، من واقعاً چیز جدیدی را دوست دارم.

کودکان برای بابانوئل و دختر برفی شعر می خوانند.

منتهی شدن. وقت آن است که خداحافظی کنیم

تعطیلات به پایان رسیده است.

اما تعطیلات فقط به پایان نمی رسد

بالاخره یک معجزه همیشه در پایان اتفاق می افتد.

چشماتو ببند

و بعد از من تکرار کن:

"ستاره ها در آسمان بالا

ما با مهربانی از شما می خواهیم -

باشد که سال نو به ما برسد

و هدیه بیاورید.

چشم ها را می توان باز کرد

از قبل سال نو را جشن بگیرید.

سال جدید در راه است، ستاره ها یک سبد بادکنک می آورند. موسیقی فضایی به صدا در می آید.

سال نو. من سال نو هستم، کیهانی.

من می خواهم به همه تبریک بگویم.

آرزوی سلامتی، شادی

مسیر پر ستاره را هموار کنید.

به طوری که همه در سال جدید

سرگرم کننده بود.

و همچنین به یاد این تعطیلات

من به بچه ها توپ های جادویی می دهم.

موسیقی به صدا در می آید. سال نو و ستاره ها بادکنک هایی را به کودکان می دهند.

پدر فراست. سال نو مبارک دوستان عزیز.

من می خواهم برای شما آرزوی خوشبختی کنم.

و به طوری که در هر قلب

ستاره برای همیشه درخشید!

دوشیزه برفی. با هم آهنگی خواهیم خواند

و سال نو شروع می شود!

کودکان آهنگ سال نو را می خوانند.

پدر فراست. همه شما زیبا خواندید، رقصیدید، اما تعطیلات، بنا به دلایلی، به پایان رسید. فقط یک چیز باقی مانده است - اما مهم ترین! این چیه؟ درست است، هدیه.

دد موروز و اسنگوروچکا هدایایی را بین کودکان توزیع می کنند.

پدر فراست. خداحافظ بچه ها وقت آن است که برای رفتن آماده شویم، اما قطعاً سال آینده ملاقات خواهیم کرد!

دوشیزه برفی. به زودی میبینمت!

منتهی شدن. همه کسانی که در این سالن جمع شده اند

سال نو مبارک.

برای شما لبخندهای جادویی و ملایم آرزو می کنم

و ممنون بچه ها!

تیکه ای از یک جشن برای گروه کوچکتر مهدکودک

صحنه سازی شد.

خرگوش کوچک. مگس برفی کرکی

تمام جاده ها را پوشش می دهد.

ما را به درخت کریسمس رساند

این مسیر - همین است.

اولین موش. یک زمستان شاد برای ما تعطیلات به ارمغان آورد

درخت سبز از راه رسید.

درخت کریسمس، آنچه ما داریم! جوان و خوب!

و با پودر سفید پوشیده شده است.

موش دوم زیر این زیبایی هدیه می گذارند،

ما او را با اسباب بازی های زیبا پوشاندیم.

بگذارید با نورهای روشن بدرخشد،

و سال نو بر همه مبارک.

سرخابی تمام زمین پوشیده از برف است،

کولاک راه می رود.

یخبندان را به سوی ما می کشد

بینی اش را می فشارد.

خرس. ببین، ببین، چه لطفی!

پروانه های جادویی از آسمان پرواز می کنند.

گل ها همه جای حیاط یخ زده اند

فراست طرح هایی را روی پنجره ها می کشد.

تصویر پنجره ای در دیوار خواهد بود،

زمستان فقط کمی مشکل است.

سگ سگ صبح رفتیم...

شهر عجیب در برابر خورشید!

پنجره های طلاکاری شده:

نه، هنوز زمستان است

ما مطمئناً ملاقات نکردیم!

مرغ ریابا. طبیعت می خوابد... و همه چیز در اطراف

در طلسم های زیبای زمستانی.

این زمستان است ملکه است

کار برای افتخار

زمستان. از دیدن همه خوشحالم همه منتظر من هستند. و با اینکه از یخبندان می ترسند، باز هم با شادی به آنها سلام می کنند. آیا این داستان را شنیده اید که من ظالم و شرور هستم؟ اما این درست نیست! برف و باد و کولاک در روح من آواز می خوانند. این لالایی برای زمین است. برای مرد استراحت کن برای اینکه حرفم را باور کنی، برایت یک افسانه می گذارم.

خرگوش کوچک. تو زمستان سردی!

من خیلی خیلی سردم!

پنجه هایم را کجا گرم کنم،

اگر زمین یخ زده!

اولین موش. از پاشنه تا پا می پرم.

پشتم را بمال دوست من!

موش دوم حداقل ما مانتو داریم.

در سرما ننشینید.

خرس. منم میخوام گرم بشم

یخبندان در حال افزایش است.

و یک کت قدیمی

دیگر گرم نیست.

سگ سگ پف پف پف.

همه چیز اطراف سفید شد.

برف - آیا او یک دشمن است یا شاید یک دوست؟

او مدام به خواب می رود.

پوشش با حجاب.

تمام آثار را پوشش می دهد -

دیری نمی گذرد که این دردسر ...

اولین موش. ما امروز در اطراف هستیم

حتی پنجه هایم هم درد می کند.

جنگل این طرف سفید.

او همه جا پرواز می کند

و خبر اعلام می شود.

سرخابی یک افسانه با کت سفید بود

و مسیر از برف سفید شد.

درختان اکنون در سرما هستند و یخ برق می زند

یک افسانه با لباس سفید وجود داشت.

فقط اثری باقی مانده بود.

خرگوش کوچک. چه کلمات عجیبی

خودت فهمیدی؟

سرخابی مشکل! مشکل! مشکل!

برای ما ایده هن ریابا.

گریه زیاد

قضاوت در مورد سرنوشت

مرغ ریابا. بابا منو از خونه بیرون کرد.

او یک بیضه ساده نمی خواهد،

و از من می خواهد که طلاها را پایین بیاورم!

خرس. غصه نخور عزیزم

این شب سال نو

معجزه اتفاق می افتد، مطمئنا!

سگ سگ ما به همه شما کمک خواهیم کرد.

و غصه نخوریم

ما خورشید را صدا خواهیم کرد.

آهنگ "خورشید زمستان" به گوش می رسد.

آفتاب. من خورشید زمستانم

من آماده کمک به شما هستم.

من تو را فراموش نمی کنم

حتی در زمستان هم گرم می شوم.

خرگوش کوچک. ممنون آفتابی

برای آنچه به ما رسیده است.

خرس. خورشید ما آمده است

گرما و شادی به ارمغان آورد.

آفتاب. دوستان نگران نباشید از فراست نترسید. هر کس اشعه من را لمس کند، فراست از آن عقب نشینی می کند.

سرخابی بالهایم گرم است، اما شادی نیست، چون مرغ ریابا گریه می کند، زن از او تخم طلایی می خواهد.

اولین موش. اگر دوستان غمگین باشند، روزها غمگین می شوند.

آفتاب. همه شما دوستان واقعی هستید

من آماده ام تا به دردسر شما کمک کنم.

من پرتوهای سخاوتمندانه خواهم فرستاد،

و ریابا را از دردسر نجات خواهم داد.

این یک معجزه است، این چیزی است که -

من به شما یک تخم مرغ طلایی می دهم.

این جادویی است، ساده نیست.

چه کسی او را لمس می کند

با همه چیز مهربان باش

مرغ ریابا. ممنون خورشید روشن

هدیه شما فوق العاده است.

من معتقدم که اکنون معجزه ای رخ خواهد داد

و مادربزرگ در آن ساعت شادتر خواهد بود.

حالا می توانید لذت ببرید

آهنگ هایی برای خواندن، بازی کردن، شادی کردن.

آهنگ در حال پخش است.


تکه ای از تعطیلات

صداهای موسیقی، اسباب بازی ها زنده می شوند.

عروسک. آه، کارلسون، چقدر از نشستن در یک مکان زیر درخت کریسمس خسته شده ام.

کارلسون اونوقت در مورد خودم چی بگم؟ احتمالا موتورم خراب شده آنا، دکمه را فشار دهید (موتور روشن می شود، کارلسون در اتاق می دود). هورا! به دست آورده!

عروسک. هورا! هورا! کارلسون اگر موتور شما کار می کند، پس در خلق و خوی عالی هستید؟
کارلسون خوب البته! الان حالم خیلی خوبه و چی؟

عروسک. مانند آنچه که؟ امروز شب سال نو است! بیایید تعطیلات سال نو را در نزدیکی درخت کریسمس خود ترتیب دهیم! ما همه اسباب بازی ها را دعوت می کنیم، بابا نوئل. دوشیزه برفی.

کارلسون بله بله. ایده عالی! سرگرم کننده خواهد بود، و از همه مهمتر - بابا نوئل هدایایی را به ارمغان می آورد: شیرینی، مربا و کیک.

عروسک. کارلسون، غیر از شیرینی و مربا، می توانید به چیز دیگری فکر کنید؟

کارلسون قطعا می تواند. درباره دوستان

عروسک. درباره چه کسی؟

کارلسون درباره دوستان چون شیرینی و مربا و کیک هم دارند. و همیشه آنها را به اشتراک می گذارند.

لیودمیلا ساموکویت
"داستان کریسمس". سناریوی تعطیلات سال نو برای کودکان گروه میانی مهدکودک

اهداف: تجربه عاطفی را غنی کنید فرزندانبهبود مهارت های حرکتی، توسعه خلاقیت و توانایی صحنه; پرورش فرهنگ رفتار در جمع تعطیلات.

شخصیت ها:

بزرگسالان: بابا نوئل، دختر برفی، آدم برفی، بابا یاگا

فرزندان: مرد شیرینی زنجفیلی، خرس، خوکچه، پروانه برفی، دلقک، آدم برفی.

به موسیقی Shainsky "اگر زمستان نبود"بچه ها وارد اتاق می شوند

ارائه کننده: بچه ها اینجا درخت می آید

به ما در تعطیلات در مهد کودک.

چراغ، چقدر اسباب بازی!

چقدر لباسش زیباست

سال نو مبارک

اجازه دهید سرگرمی به سراغ شما بیاید

برای شما آرزوی خوشبختی، شادی دارم

تقدیم به همه بچه ها و مهمانان

1 کودک به این شکل درخت آراسته شده است

و او نزد ما آمد مهد کودک.

و به زیر درخت نگاه کن

خیلی از بچه های کوچک

2 تا بچه درخت کریسمس ما کرکی است

تمام نقره از برف.

در بالا، مانند یک کلاه،

یک دسته برف سفید

3 تا بچه مهره های چند رنگ،

چکمه های سفید.

و روی هر شاخه

توپ - گوشواره.

4 تا بچه امروز نزدیک درخت کریسمس

"سلام، تعطیلات سال نو,

سلام، درخت کریسمس - زیبایی!

5 تا بچه در درخت کریسمس زیبا است،

در حلقه دوستانتان

در یک رقص گرد شاد

به زودی تمام کنیم!

(رقص گرد "هارنگ - درخت کریسمس"موسیقی تی پوپاتنکو

ارائه کننده: مثل همیشه اینجا زیر درخت

معجزات امروز در انتظار شما هستند.

و قهرمانان خوب افسانه ها

حتما به سراغ شما خواهند آمد.

یک آدم برفی زیر یک پولکای شاد ظاهر می شود

آدم برفی: من یک آدم برفی ساده نیستم.

من شاد، شیطون هستم،

من خیلی دوست دارم بازی کنم

آهنگ هایی برای خواندن و رقصیدن!

(یک بازی "آدم برفی، آدم برفی، تو خیلی خوبی")

آدم برفی: با تمام سرعت فرار کن

الان میگیرمت! (بچه ها فرار می کنند)

ارائه کننده: موسیقی دوباره به صدا در می آید، Snow Maiden به سمت ما عجله دارد ...

(دختر برفی ظاهر می شود، آهنگی می خواند)

دوشیزه برفی: سلام بچه ها! بابا نوئل را دیده ای؟

ارائه کننده: نه، دختر برفی، او هنوز پیش ما نیامده است و ما منتظر او هستیم!

دوشیزه برفی: شاید گم شد

شاید راهش را گم کرده است؟

الان کجا دنبالش بگردیم؟

چه چیزی باید منتظر ماند!

آدم برفی: سلام دختر برفی! اومدم پیشت گفتنکه بابا نوئل گم شد، اما او بازی کرد و فراموش کرد.

دوشیزه برفی: گمشده! وای! و حالا چیکار کنیم؟ آیا بچه ها بدون هدیه می مانند؟

آدم برفی: نیاز به فکر کردن اوه، دختر برفی، من فکر می کنم اختراع کرد: بذار لباس بابا نوئل بپوشم!

دوشیزه برفی: نه آدم برفی، بابانوئل از دستت برنمیاد، بابانوئل بینی قرمز داره و به جای بینی تو هویج!

آدم برفی: درست است! آه، بیایید به جنگل برویم و پدربزرگ را پیدا کنیم!

دوشیزه برفی: پس سوار سورتمه شو و بریم!

(بازی موسیقی سورتمه. فیلیپنکو)

آدم برفی: اینجا هستیم! چقدر تو جنگل ساکته بیا کمی استراحت کنیم

اوه، نگاه کن، مرد شیرینی زنجفیلی، مرد شیرینی زنجفیلی - سمت قرمز،

او در طول مسیر غلت زد، تقریباً در برف افتاد!

رقص "کلوبوک"

دوشیزه برفی: خداحافظ کلوبوک، و وقت ماست!

(خروپف شنیده می شود)چه اتفاقی افتاده است؟ بله، این خرس خروپف است، ببینید چگونه آن را بیرون می آورد، می توانید آن را در سراسر جنگل بشنوید! خیلی کامل تعطیلات بیش از حد خواهد خوابید. بیدارش کنیم و دعوتش کنیم تعطیلات!

(بازی با خرس)

ارائه کننده: خرس خرس غر نزن بهتره با ما برقصی!

("رقص شاد")

آدم برفی: دوباره وقت راه افتادن است، با برف روبه رو شدم!

ناگهان یک برف تکان خورد، ناگهان از یک گلوله برفی ظاهر شد ...

(یک برف که می چرخد، پاهایش را می کوبد، بابا یاگا از آن ظاهر می شود، تاج دوشیزه برفی روی اوست.

بابا یاگا: وای بیچاره! چقدر در برف نشسته‌ام، نمی‌توانم راست شوم.

(به کودکان)مرا شناختی؟

فرزندان: بله بابا یاگا!

بی. یاگا: چه کار می کنی! من هستم - Snow Maiden! عجب مجسمه ای!

آدم برفی: ما تو را شناختیم، یاگا. به ما سلام برسان!

بی. یاگا: سلام، خوب، این امکان وجود دارد.

سلام، درخت، سوزن خاردار! سلام، پسران، وای، شما، موش های من!

دوشیزه برفی: به خودت رسیدی تعطیلات کودکانمثل آخرین زشت

جاروتو تکون میدی همه شما بچه ها را می ترسانید!

بی. یاگا: چیه از من میترسی؟

ارائه کننده: اصلا نه، حتی یک بازی هم با شما آوردیم.

یک بازی "مادربزرگ یوژکا"آر. n پ.

بی. یاگا: آخه من اینجا باهات بازی کردم و خیلی گرسنه بودم! اینجا شادی من است دیدن: خوکچه ها خوشمزه هستند، خوب تغذیه می کنند! اوه، الان ناهار میخورمشون!

ارائه کننده: تو چی هستی، مادربزرگ یاگا، چگونه می توانی چنین خوکچه های شاد و سرحالی را بخوری، بهتر است رقص آنها را تماشا کنی!

رقص خوکچه ها

بابا یاگا: بازی، اشتها، و من نمی توانم مهار شوم،

مواظب خوکچه ها باشید، من به شما می رسم!

(خوک ها را تعقیب می کند)

دوشیزه برفی: بابا یاگا، حالا بس کن، چون امروز تعطیلات سال نوو ما به دنبال بابا نوئل هستیم! آیا او را دیده ای؟

بابا یاگا: بابا نوئل به سراغت نمی آید، طوفان برفی تمام جاده ها را پوشانده است، نمی رسد

آنها تعطیلی وجود نخواهد داشت!

آدم برفی: ولی تو جارو داری کمکمون کن راهها رو مشخص کن!

بی. یاگا: اینم یکی دیگه! اگه میخوای جارومو بشکنی به کسی نمیدم!

دوشیزه برفی: چه حریص! هیچی، ما آدم برفی داریم، بچه های سخت کوش، به ما کمک می کنند!

رقص آدم برفی ها

دوشیزه برفی: شاید دوباره به پدربزرگ زنگ بزنیم، ناگهان صدای ما را بشنود!

بچه ها بیایید صدا کنیم بیا فریاد بزنیم: "بابا نوئل، A - y!"

(از پشت در شنیده شد: "A - Y)

پدر فراست: من در برف هستم، کمکم کن و آزادم کن.

تو قوی تر می دم، زود برف را جمع کن

طناب را بکش و منتظر دیدار من هستی!

(کودکان طناب را می کشند و بابا نوئل ظاهر می شود)

پدر فراست: سلام من اینجام، از دیدن شما خوشحالم دوستان!

من، فراست، ناآرام هستم، با ریش سفید و شاداب

سال نو مبارک، برای شما آرزوی خوشبختی و شادی دارم.

عطسه نکنید و مریض نشوید، سلامت باشید.

خندیدن به درخت کریسمس لذت بخش است و از بابا نوئل نترسید!

چرا درخت کریسمس شما غمگین است؟

و نورهای روشن امروز نمی سوزند.

من عصا را در دستانم می گیرم، صدایشان بلند است در زدن:

یه بار در میزنم بعد یکی دیگه با دستم به درخت میزنم

دوباره در می زنم: 1.2.3! روشن کن، آتش!

و اکنون موسیقی همه ما را به رقص گرد فرا می خواند!

(رقص دور با بابا نوئل)

کودک: بابا نوئل، بابا نوئل، گوش ما را یخ نزند، بینی.

برای بازی کردن بیرون بیایید و با بچه ها هماهنگ شوید!

یک بازی "من دست هایم، بینی ام را یخ خواهم کرد"

پدر فراست: وای چقدر هوا گرم شد تو سالن

اوه، می ترسم کاملا ذوب شوم

بگذار باد بیاید

برف بیار اینجا

رقص پروانه های برفی

پدر فراست: متشکرم، دانه های برف - کرکی، شما مرا از گرما نجات دادید!

بابا یاگا: (فرزندان)کاملا یخ زده! او گفت که او در اینجا مورد نیاز نیست!

پدر فراست: چی زمزمه میکنی پیر!

بابا یاگا: پدربزرگ، بله، من بچه ها را به رقص در یک رقص گرد دعوت می کنم! خب من عاشق رقصم!

پدر فراست: اوه، به من نگاه کن! به کسی توهین نکن! برقص، پس برقص!

رقص گرد با بابا یاگا

آدم برفی: پدربزرگ فراست، در حالی که تو در حال رقصیدن بودی، من و دختر برفی گلوله های برفی درست کردیم، بیا بازی کنیم.

پدر فراست: هی، بچه ها، خمیازه نکشید و گلوله های برفی را تشخیص دهید!

(یک بازی "گلوله های برفی"آر. n متر)

پدر فراست: پیر شد، کاملا خسته، پاشنه پایم را زیر پا گذاشتم.

خوب، من می نشینم، می نشینم، درست است، بچه ها؟ (بابا نوئل به خواب می رود)

بچه ها با یک زنگ دور درخت کریسمس می دوند، به سمت بابانوئل می دوند و زنگ می زنند.

بابا نوئل در حال بیدار شدن است: من نمی فهمم چه نوع زنگی است، او تسخیر می کند! (کودکان زنگ ها را پشت سر خود پنهان می کنند)آیا به شوخی می گویید؟

بچه ها می خندند: نه!

پدر فراست: دستاتو نشونم بده (کودکان به طور متناوب دست خود را نشان می دهند)

پدر فراست: و در واقع چیزی وجود ندارد! (بازی تکرار می شود، بابا نوئل حدس می زند که بچه ها شوخی می کردند و به آنها می رسد).

دوشیزه برفی: پدربزرگ، بچه های ما را دوست داشتی؟ آواز خواندند و رقصیدند و بازی کردند.

آدم برفی: و حالا به تو سوال: "برای ما هدیه آوردی؟"

پدر فراست: قطعا! کیف جادویی من کجاست؟ اوه اوه اوه!

کولاک زوزه کشید، برف حلقه زد، کیفم را رها کردم!

دوشیزه برفی: چیکار کنم پدربزرگ؟

پدر فراست: ولی من یه جادوگرم نوه! بیا، کارکنان، در بزن، و کیف من را پیدا کنید! (کیف را بیرون می آورد). و اکنون، 1،2،3 - به همه هدیه دهید!

(یک میمون از کیسه ظاهر می شود)

دوشیزه برفی: واقعی، مستقیم از آفریقا! (رقص میمون)

آدم برفی: پدربزرگ هدیه نیست، میمون است!

پدر فراست: او بیهوده صعود نکرد، سال نو عجله دارد، دوستان!

(میمون)دور درخت کریسمس بدوید و با یک هدیه ظاهر شوید! (میمون دور درخت کریسمس می دود و هدیه ای می آورد).

دوشیزه برفی: و بسیاری هدایای دیگر! (هدیه دادن)

بابا یاگا: من و پدربزرگ هم همینطور!

پدر فراست: دیگه حرص نداری؟

بابا یاگا: هرگز!

پدر فراست: عالی بچه ها بالاخره همه چی درست شد!

خب بچه ها شیطون هستند و شما مهمان عزیز هستید

مریض نشوید، خسته نباشید، یک سال دیگر با ما ملاقات کنید!

دوشیزه برفی: برای همه آرزوی سلامتی و شادی داریم

و سال نو بر همه شما مبارک!

توجه! مقاله حاوی فایل های صوتی است.

اگر کوشی با نام مستعار کوشا و بابا یاگا با نام مستعار ژکا در شب سال نو در مهدکودک حاضر شوند چه اتفاقی می‌افتد؟ حضور چنین قهرمانانی نوید هیچ چیز خوبی را نمی دهد. اما تعطیلات سال نو در مهدکودک برای همین است تا بابا نوئل به دیدار بچه ها بیاید. او تمام استکبار را از ارواح شیطانی بیرون خواهد زد و کوشچی و بابا یاگا را در مسیری صادقانه هدایت می کند.

چراغ ها خاموش می شوند، شخصیت های افسانه به درخت کریسمس می آیند. موسیقی از برنامه "بازدید از یک افسانه" به صدا در می آید.

منتهی شدن:

"اکنون ما دری شگفت انگیز را به روی شما باز خواهیم کرد.
قهرمانان خوبی وجود دارند - شما فقط به آن ایمان دارید.
معجزات زیادی در جهان وجود دارد و در افسانه ما نیز وجود دارد.
خوب، دوستان، در جاده، بیایید وارد جنگل جادویی شویم!

چراغ روشن می شود. در درخت کریسمس Koschei قرار دارد. بابا یاگا در همان نزدیکی نشسته است و به نظر می رسد. گربه درانیک وارد می شود، با فاصله می نشیند، با پنجه خود را می شوید.

منتهی شدن: - در جنگل جادویی کوشی، بابا یاگا و گربه درانیک زندگی می کردند.

درانیک: - اوه، و صاحبان من را گرفتند، مجازات محض! کوشچی تمام روز را روی اجاق می‌گذراند و یوژکا هفته‌ها را پشت آینه می‌چرخاند و برای یک مسابقه زیبایی آماده می‌شود. زیبایی پیدا شد!

بابا یاگا در آینه نگاه می کند و با آهنگ "درخت ما" می خواند:

- یک چاقوی کوچک باریک،
روبان در قیطان.
چه کسی Yozhechka را نمی شناسد؟
همه مادربزرگ را می شناسند.
جادوگران در مهمانی
در یک دایره جمع شوید.
جوجه تیغی چگونه می رقصد؟
ببین دوست من!

کوشی: - تو زیبایی منی، دست نوشته... (آغوش.)

درانیک: - وای! یک پوکر و یک جارو، لوفرهای لعنتی! مردم خوب برای زمستان همه چیز دارند - هم ترشی و مربا و هم هیزم و هم سخنان محبت آمیز! و پنجه هایت را با تو دراز کن!

بابا یاگا: - کی اینجا خرخر کرد؟

کوشی: - راستی، یاگوسیا، ما چای نوشیدیم، سیب زمینی خوردیم، آخرین هیزم در اجاق گاز سوخت ... چه کنیم؟

بابا یاگا: - چیکار کنم چیکار کنم... گربه رو بخوریم!

درانیک:"استادان، آیا کاملاً دیوانه شده اید؟ باید از اینجا فرار کنی تا اینکه واقعا از گرسنگی غذا خوردی!

بابا یاگا و کوشی سعی می کنند گربه را بگیرند، او فرار می کند. موسیقی تند در حال پخش است.

بابا یاگا: - کاری نیست کوشا. از آنجایی که دوست نداریم کار کنیم، باید به سراغ دزدی برویم. بریم آماده بشیم (آنها رفتند.)

موسیقی "دانه های برف در حال چرخش دور رقص هستند" به گوش می رسد، دختر برفی وارد سالن می شود، تزئینات درخت کریسمس را صاف می کند.

دوشیزه برفی:

- چند نفر در سالن هستند،
یک تعطیلات باشکوه در اینجا خواهد بود.
پس به من درست گفتند
که بچه ها منتظر من هستند.
سال نو مبارک،
برای شما آرزوی خوشبختی، شادی دارم.
در رقص گرد برخیز،
با هم آهنگ بخوان

  • گروه میانی - "خوب است که هر سال ..."؛
  • گروه های ارشد و مقدماتی - "نهایی".

بچه ها روی صندلی می نشینند، گربه درانیک می دود.

درانیک: - بوسه-بوس-میو، این همه موسیقی است. بوسه-بوسه-میو - این همه کلمات است.

دوشیزه برفی: - اوه، جلف، چه خوشگله! اسم شما چیست؟

دختر برفی گربه را نوازش می کند، خرخر می کند، به پاهایش می مالد.

درانیک: - از بچگی به درانیک می گویند.

دوشیزه برفی: - چی شده؟ چی شد؟

درانیک: - صاحبان من بسیار تنبل هستند، آنها نمی خواهند کار کنند - آنها می خواهند سرقت کنند. غذایشان تمام شد، خواستند مرا بخورند.

دوشیزه برفی: "اما چطور است، بیچاره؟" آیا این اتفاق می افتد؟

موسیقی برای تلفن های موبایل "خروج ارواح شیطانی".

درانیک:- اتفاق می افتد، اتفاق می افتد. می شنوید، انگار دارند می آیند!

دوشیزه برفی: اگر هستند، بیایید پنهان شویم!

Snow Maiden و گربه پشت درخت کریسمس پشت درخت کریسمس پنهان شده اند. بابا یاگا با کوشچی از پشت درخت بیرون می آید.

بابا یاگا: - انگار با هم جمع شدند. و کی دزدی کنیم؟ کی شروع کنیم؟

کوشی:- حالا شروع کنیم! و این است که من واقعا می خواهم و گربه در جایی ناپدید شد! رو به جلو! در مورد سرقت!

بابا یاگا: - رو به جلو! (آنها با فریاد فرار می کنند.)

دوشیزه برفی و گربه درانیک از پشت درخت کریسمس بیرون می آیند.

درانیک: -خب بدبخت ها فقط همه چی رو خراب میکردن تو عمرشون اینجوری بودن!

دوشیزه برفی: - نگران نباش درانیک. آنها نمی توانند تعطیلات ما را خراب کنند. بهتره به پدربزرگم زنگ بزنیم و او به ما کمک کند.

دوشیزه برفی و گربه را بابا نوئل می نامند.

دوشیزه برفی: - نمی شنود. بچه ها به ما کمک کنید، با ما فریاد بزنید.

Snow Maiden، کودکان و یک گربه بابا نوئل را فریاد می زنند.

درانیک: باز هم نمی شنود. می توان دید که او قبلاً پیر و در گوش هایش کر است!

دوشیزه برفی: «درانیک در مورد چه چیزی صحبت می‌کنی، او خیلی سرش شلوغ است، احتمالاً از یک پاکسازی دور عبور می‌کند، تمیز می‌کند. بگذارید بچه ها در یک رقص گرد بایستند و آهنگی را با صدای بلند بخوانند. او آهنگ را خواهد شنید و نزدیک تر می شود.

کودکان یک رقص گرد می خوانند:

  • گروه میانی - "اسباب بازی های سال نو"، موسیقی و کلمات کیسلیتینا.
  • گروه های ارشد و مقدماتی - "می شنوید، کسی می آید ..."، استودیو "رودنیکی".

درانیک: - حالا ما همچنان به بابا نوئل صدا می کنیم. والدین، به هم نخورید - به ما هم کمک کنید!

Snow Maiden، کودکان، والدین و یک گربه بابا نوئل را فریاد می زنند.

موسیقی "Exit Santa Claus" به صدا در می آید ، بابا نوئل با یک کیسه وارد سالن می شود و آن را نزدیک درخت کریسمس می گذارد.

پدر فراست:

سلام من اینجام
سال نو بر شما دوستان مبارک باد!
سال نو مبارک! با شادی جدید!
اجازه دهید آب و هوای بد شما را دور بزند
برای همه آرزوی سلامتی دارم
و، البته، سرگرم کننده!
تعطیلات مبارک شما را تبریک می گویم!
تعظیم کم به همه شما شوخی ها!

دوشیزه برفی: - بابا بزرگ! چه شوخی هایی؟

پدر فراست: - فکر می کنی در بین این بچه ها هیچ شوخی وجود ندارد؟

دوشیزه برفی: - نه یکی!

پدر فراست: - آره؟ خب ازشون بپرسیم

بچه ها، آیا در بین شما مسخره بازی وجود دارد؟ (نه!)

و زشت ها؟ (نه!)

و شیطنت ها؟ (نه!)

و دزدها؟ (نه!)

بچه های خوب چطور؟ (نه!)

"می بینی، اسنگوروچکا، و هیچ بچه خوبی نیز در میان آنها وجود ندارد.

دوشیزه برفی: - تو، بابابزرگ، البته شوخی می کنی.

پدر فراست:- این دیگه کیه؟ (به گربه نگاه می کند، گربه در نزدیکی بابانوئل خرخر می کند.)

دوشیزه برفی: - و این گربه ای است به نام درانیک، از صاحبانش فرار کرد، آنها می خواستند او را بخورند. آنها می خواستند اما موفق نشدند.

پدر فراست: -خب اگه میخواستی میخوری. پس ما نخواستیم...

دوشیزه برفی: - اوه پدربزرگ بازم شوخی میکنی ولی درخت کریسمس هنوز روشن نشده.

پدر فراست:

- این چیه؟ چه آشفتگی!
هیچ چراغی روی درخت کریسمس شما نیست!
برای اینکه درخت شعله ور شود،
شما از کلمات استفاده می کنید:
"ما را با زیبایی غافلگیر کنید،
درخت کریسمس، آتش را روشن کن!
با هم بیایید، با هم بیایید!

بچه ها کلمات را تکرار می کنند، درخت کریسمس روشن می شود، صدای فنفار می آید.

دوشیزه برفی:

- در یک دایره، بچه ها، بایستید،
موسیقی درخت را می خواند.
درخت منتظر رقص توست.

رقص کودکان:

  • گروه میانی - "درخت ما"؛
  • گروه های ارشد و مقدماتی - "تعطیلات".

پدر فراست: - و آیا در دارایی های ما نظم وجود دارد، Snegurochka؟

دوشیزه برفی: - بله، چه دستوری، پدربزرگ؟ اگر درانیک مشکل دارد.

پدر فراست: - به من بگو، نوه، همه چیز در مورد گربه خود را. سازمان بهداشت جهانی؟ چی؟ برای چی؟ و من به هر نحوی که بتوانم به او کمک خواهم کرد.

بابا نوئل، دختر برفی و گربه کنار می روند - آنها زمزمه می کنند، بابا یاگا با کوشچی ظاهر می شود.

کوشی: - ببین یه پدربزرگ.

بابا یاگا: - و با او یک نوه و یک کیف.

کوشی: قراره چی بدزدیم؟

بابا یاگا: بیا نوه!

کوشی: - نه، یک کیف! چرا دختر می خواهی؟

بابا یاگا: - نوه داری؟

کوشی: - نه

بابا یاگا: «نه من. اگر او را بدزدیم، او همه کارها را برای ما انجام می دهد و ما فقط به دزدی می رویم و روی اجاق دراز می کشیم.

کوشی: - من کیف را بیشتر دوست دارم!

بابا یاگا: - خب احمق! شما باید کیف را حمل کنید، اما دختر با پای خود می رود.

بابا نوئل و گربه در حالی که دستان خود را روی شانه های یکدیگر قرار می دهند، پشت درخت کریسمس می روند و "صحبت می کنند". Snow Maiden از آنها مراقبت می کند، تنها می ماند.

کوشی: - این یک بحث است! بیا دختر بگیریم!

بابا یاگا: - هی دختر!

Snow Maiden (می‌چرخد): - چی؟

بابا یاگا: - آب نبات می خواهی؟ (یک آب نبات بزرگ را با دستان خود نشان می دهد.)

دوشیزه برفی: - اینقدر بزرگ؟

کوشی: -بزرگ-بزرگ! (یک کارامل کوچک بیرون می آورد.)

بابا یاگا و کوشی دختر برفی را می ربایند. موسیقی ارواح شیطانی به گوش می رسد.

بابا نوئل و گربه با دور زدن درخت کریسمس به مرکز سالن می روند.

پدر فراست: - پس درنیک موافقت کردیم، تو الان مال ما هستی، با ما زندگی می کنی که غصه نخوری، غصه نشناسی، و نوه من به تو دلبسته شده است... نوه کجایی؟ شما نمی توانید برای یک دقیقه ترک کنید، همه چیز ممکن است برای او اتفاق بیفتد.

درانیک: - چه اتفاقی افتاده است؟ مشکل چیه؟ چی شد بابا نوئل؟

پدر فراست: - دختر برفی رفت! فقط اینجا ایستاد و او رفت!

درانیک: - بچه ها، دیدید چه کسی دختر برفی را دزدید؟ (بچه ها صحبت می کنند.)

پدر فراست: - اوه، بله، متوجه شدم. نگران نباش هیچ کاری نمیکنن! نوه شخصیت من است! خوب، اگر سخت است، ما به کمک می آییم. و اکنون، برای افزایش روحیه خود، یک رقص گرد شروع کنید!

کودکان یک رقص گرد می خوانند:

  • گروه میانی - "رقص در نزدیکی درخت کریسمس"، موسیقی و کلمات توسط Kislitsina E.V.
  • گروه های ارشد و مقدماتی - "بابا نوئل"، موسیقی و کلمات توسط Kislitsina E.V ..

بابا نوئل و گربه به پس‌زمینه فرو می‌روند، بابا یاگا با کوشچی ظاهر می‌شود، دوشیزه برفی را جلوی خود هل می‌دهند.

Koschey Snow Maiden را دور می کند: - او را از میان برف ها بکشید! مجازات! و او گفت - او می رود، او می رود! اسمت چیه؟

دوشیزه برفی: - دوشیزه برفی!

بابا یاگا: - آیا شما یک زحمتکش هستید؟

دوشیزه برفی: - من چیزی؟ خیلی! من عاشق کشیدن روی پنجره ها هستم و می توانم ستاره ها را بشمارم!

کوشی: - ما خودمان می توانیم روی پنجره ها بکشیم! اما شما مثلاً می توانید سوپ کلم بپزید؟

دوشیزه برفی: - شی؟ با کلم هم هست؟

کوشی (با تند): - با کلم، با کلم!

دوشیزه برفی: - نه نمیتونم. من و پدربزرگم بستنی را بیشتر دوست داریم.

بابا یاگا: - اینجا به گردن ما بسته شده است. آشپزی بلد نیست!

کوشی (بابا یاگا): - بهت گفتم - باید یه کیف برداری... و تو هنوز یه دختری، یه دختر...

بابا یاگا: - به طور کلی، بنابراین، دختر برفی، شما اکنون نوه ما خواهید شد.

دوشیزه برفی: - و تو کی هستی؟

بابا یاگا و کوشی: - دزدها!

دوشیزه برفی: - دزدان واقعی؟

بابا یاگا: بله، آنهایی که واقعی هستند! ما همه چیز داریم: یک تبر، یک تپانچه، یک چاقو و یک طناب!

دوشیزه برفی: - چه خبر است، سال نو در راه است و شما نه تعطیلات دارید و نه درخت کریسمس؟

کوشی: - چطور نیست؟ ببینید، درختان زیادی در جنگل وجود دارد!

بابا نوئل با موسیقی مهیبی وارد می شود.

پدر فراست: "آه، شما اینجا هستید، دزدان! دختر برفی من را به من بده وگرنه از تو مخروط های صنوبر درست می کنم! و شما، بچه ها، برخیزید، گلوله های برفی را به سمت بابا یاگا و کوشچی پرتاب کنید.

یک مبارزه با گلوله برفی وجود دارد.

کوشی و بابا یاگا: "اوه، نکن، اوه، ما می ترسیم، ما بدون جنگ تسلیم شما می شویم!"

آنها عقب می نشینند، فرار می کنند و بی سر و صدا کیف بابا نوئل را برمی دارند.

پدر فراست: - انگار ما از شر این لوفرها خلاص شدیم، هولیگان ها.

دوشیزه برفی: ما تعطیلات را ادامه خواهیم داد، با هم خواهیم رقصید.

رقص کودکان:

  • گروه میانی - "برف سفید"؛
  • گروه های ارشد و مقدماتی - "سال نو".

پدر فراست: - وای چقدر خوش می گذره، پاهایت برای رقص پاره شده. ما با هم خواهیم رقصید، "اوپانکی" را فریاد خواهیم زد!

دوشیزه برفی: - پدربزرگ، به نظر شما، در سالن ما - دخترانه یا پسرانه - سرگرم کننده تر است؟

پدر فراست: - اما حالا ما آن را بررسی می کنیم، و برای این ما اینگونه از هم جدا می شویم: پسرها یخ خواهند زد! "ها-ها-ها" خواهند خندید!

دوشیزه برفی: - و دخترها آدم برفی هستند! هی هی هی!

پدر فراست: - بیا، فراست، امتحانش کن! (خنده.)

دوشیزه برفی: - و حالا آدم برفی ها! (خنده.)

یک بازی شعار وجود دارد.

پدر فراست: - و پسرهای شیطون - ها-ها-ها! ها ها ها ها!

دوشیزه برفی: - و دختران شاد - هی-هی-هی! هی هی هی!

پس 2-3 بار.

پدر فراست:

- خندید، خندید
همه شما، درست، از ته دل.
هم دختر و هم پسر
خیلی خوب بودند!

دوشیزه برفی:

- برای همه معلوم است، در شب سال نو
هر کدام از ما منتظر یک هدیه هستیم!
یک نفر در صبح بابا نوئل
آنها را در یک سبد بزرگ آورد.
اما برای شما اینجا در یک ساعت خوب
هدایای بابا نوئل در فروشگاه!

بابا نوئل (به دنبال یک کیف) : - نمیشه! چه اتفاقی افتاده است؟ من نمی توانم کیف را پیدا کنم!

دوشیزه برفی: "شاید او را در جنگل رها کردی؟"

پدر فراست: - نه، مطمئناً می دانم که کیف را جایی اینجا پنهان کرده ام، اما یادم نیست کجا!

می روند دنبال.

دوشیزه برفی:

- نه، کیف اینجا قابل مشاهده نیست.
پدربزرگ چه شرم آور!
آیا بدون هدیه است؟
آیا بچه ها مهمانی را ترک می کنند؟

پدر فراست:

- آنها چگونه خواهند رفت؟ من اجازه نمی دهم!
من هدیه پیدا خواهم کرد!
بچه ها صبر کنید ما میایم
و ما هدیه خواهیم آورد.

بابا نوئل و دختر برفی سالن را ترک می کنند. کوشی و بابا یاگا ظاهر می شوند. Koschey یک کیسه حمل می کند.

بابا یاگا: - گربه، سریع بیا اینجا! بله، کیف را با احتیاط حمل کنید.

کوشی: - وای! به سختی کیف آورد. و چرا او اینقدر سنگین است؟ احتمالاً مهمانان زیادی در آن حضور دارند.

بابا یاگا: - بیا، بیا، اینجا، اینجا! چگونه به اشتراک خواهیم گذاشت؟

کوشی: - و همینطور! کیسه حمل کردم؟ من! بنابراین، بیشتر هدایا مال من است!

بابا یاگا: - ببین پسر باهوش! و چه کسی شما را برای انجام این کار تشویق کرد؟

B. Yaga و Koschei در حال دعوا هستند، کمی دعوا می کنند. دختر برفی وارد می شود.

دوشیزه برفی: - دوباره تو؟ و چه چیزی دارید؟ بیا، بیا! کیسه!

بابا یاگا و کوشی کیسه را مسدود می کنند.

بابا یاگا:

- ما زیر یک بوته گنج پیدا کردیم،
و هیچ خیری در آن نیست.
خوب، دیگران در کیف ما
ما به شما توصیه می کنیم که صعود نکنید!

دوشیزه برفی: - بله، این یک کیسه بابانوئل است!

کوشی: ما چیزی نمی دانیم! این کیف ماست!

دوشیزه برفی: -خب ببینیم بابا نوئل میاد بعد یه جور دیگه صحبت کن. بچه ها، بابا نوئل تماس بگیرید!

اسم بچه ها بابا نوئل است.

پدر فراست: - چه اتفاقی افتاده است؟

دوشیزه برفی: - پدربزرگ، پیدا شد، پیدا شد! کیف شما اینجاست - نگاه کنید ...

کوشی و بابا یاگا: ما به شما کیسه ای نمی دهیم، همه چیز را خودمان می خوریم.

پدر فراست: - خوب، اگر چنین است - به خودتان کمک کنید!

کوشی و بابا یاگا، به سرعت یکدیگر را دور می کنند، از کیف بیرون می آورند: یک کفش پاره، یک کلاه، پارچه های مختلف.

ب. یاگا: ما این هدیه ها را نمی خواهیم!

کوشی: - فقط سوراخ و تکه!

پدر فراست: آنچه لیاقتشان را دارند، به دست آوردند. هر کس با دست های ناصادق به کیف من دست بزند، پارچه های پارچه ای و پارچه ای از هدایا به دست می آید.

بابا یاگا: آیا سال نو بدون هدیه اینگونه خواهد بود؟

پدر فراست: - معجزات مختلفی در شب سال نو اتفاق می افتد.

بابا نوئل تداعی می کند: - من به اطراف کیسه نگاه می کنم، من با یک چوب دستی خواهم زد ... یک، دو، سه، چهار، پنج - اینها هدیه برای بچه ها هستند! (هدیه ای را نشان می دهد.)

بابا یاگا، کوشی: - و ما؟

کوشی:

- اوه، ما غذا می خواهیم!
ما از شما طلب بخشش داریم!
پدربزرگ، دختر برفی، متاسفم
و هدیه بده!

بابا یاگا:

ما بهتر می شویم، به من اعتماد کنید.
ما زندگی جدیدی را شروع خواهیم کرد!
ما مهربان تر، بهتر خواهیم بود
هر ساعت، هر روز!

پدر فراست: -خب بچه ها ببخشید؟ (بله باشه! از من در کلبه ات هدایایی پیدا خواهی کرد. اکنون در توزیع هدایا بین کودکان کمک کنید.

در کنار موسیقی، کودکان هدایایی از بابا نوئل دریافت می کنند.

دوشیزه برفی:

- سال نو مبارک
و ما به شما دستور می دهیم:
برای حفظ سلامتی همه شما
هر روز بهتر می شود!

پدر فراست:

- سال نو مبارک، سال نو مبارک!
به همه، همه، همه تبریک می گویم!
سال آینده می بینمت!
تو منتظر من باش، من میام!

سناریو برای گروه ارشد "داستان سال نو"

ساعت به صدا در می آید، دختر و پسری وارد سالن می شوند.
Ksenia P. - دایره گسترده تر، دایره گسترده تر، سلام دوست سبز ما
لباس سوزنی برگ، ساق رزین
یک روز فوق العاده در راه است - سال نو در راه است!
تعطیلات خنده و اختراعات، تعطیلات شادی برای کودکان!
دانیل پی - امروز چه شگفتی هایی در انتظار ما است؟
شاید از افسانه ها مهمان به سراغ ما بیایند؟
آیا فکر می کنید بابانوئل به سراغ ما می آید؟
Ksenia P.- چه سوال خنده‌داری می‌پرسی
امروز یک درخت کریسمس داریم، سال نو -
البته او به مهدکودک نزد ما خواهد آمد!
دانیل کی.-هیچکس نمی داند چه اتفاقی برای ما خواهد افتاد،
اما همه چیز جالب است، اوه چقدر جالب است
Ksenia P. - ما می رقصیم و آواز می خوانیم، زیرا سال نو امروز است!
مهمانان وارد شوید، ما شروع می کنیم
با هم: کنسرت سال نو ما!
به آهنگ "سال نو کودکان"، بچه ها وارد سالن می شوند.
Anya H. - تعطیلات درخت کریسمس به نام همه
در اتاق روشن زیبای ما!
این تعطیلات بهترین است
برای همه بزرگسالان و کودکان.
"سال نو مبارک! با شادی جدید! »-
همه با هم صحبت می کنند.
روما آ. - درخت شاخه ها را به سمت ما می کشد،
انگار داره لبخند میزنه
توپ های رنگارنگ
همه چیز سرازیر می شود.
Masha E. - با لباس فوق العاده
درخت کریسمس لباس پوشیده است.
او بچه ها را خوشحال می کند
خیلی دلم می خواست.
Ruslan K. - بگذارید سال نو یک افسانه باشد
بی سر و صدا وارد باغ ما خواهد شد،
و شادی، مهربانی و محبت
او برای ما هدیه ای با خود می آورد!
ریتا دی - سال قدیم با ما خداحافظی خواهد کرد
پراکنده ستارگان در آسمان مانند گل.
به زودی یک آرزوی عزیز بسازید -
و مانند یک افسانه خوب، رویاها به حقیقت می پیوندند.
دانیل اف - بابا نوئل خوب هدایایی می آورد،
و لباس Snow Maiden درخشان خواهد بود.
ما برای آنها آهنگ خواهیم خواند، به آنها رقص نشان خواهیم داد،
ما به همه دوستانمان در مورد تعطیلات مبارکمان خواهیم گفت.
نستیا اس - سال نو با آهنگ زنگ دار ما را می زند.
و هیچ تعطیلات شگفت انگیز دیگری در جهان وجود ندارد.
وقتی زمستان همه چیز را با نقره می‌باراند
یک افسانه می آید و ما آهنگ می خوانیم.
آهنگ درخت کریسمس به سراغ ما آمده است اجرا می شود

مجری: و حالا می نشینیم، چه می شود، خواهیم دید (بنشینید)
- بچه ها، می دانید، - بیش از هر چیز در دنیا، من معجزه را دوست دارم، و در شب سال نو همیشه یک اتفاق غیرعادی رخ می دهد.
- پس کولاک دانه های برف را در یک رقص جادویی عجیب و غریب چرخاند.
رقص "دانه های برف از آسمان فرود می آیند"

مجری - اخیراً در یک کتاب قدیمی و قدیمی دستور پختی پیدا کردم:
"معجزه های سال نو چگونه آماده می شوند."
آیا می توانید به من کمک کنید تا با این دستور غذا معجزه کنم. سپس شروع به تداعی می کنیم!
میزی را پهن می کند، روی آن یک کوزه آب، یک دیگ زیبا و یک قاشق چوبی بزرگ است. موسیقی صداهای "مری کریسمس"
و بنابراین، توجه، ما شروع می کنیم!
داستان را در ظرفی گذاشتیم.
اضافه کردن لبخند کودکان -
زود بخند!
و گریم خنده دار تر است -
داستان واضح تر خواهد بود. (مزه را می چشد).
طعم - چیزی کم است، (فکر می کند)
هنوز نخندیدی!
خب بخندید بچه ها (متقاعد شد،
من خنده از ته دل اضافه خواهم کرد. (بچه ها می خندند)
به آرامی هم بزنید
ما یک ماده بسیار پیچیده را معرفی می کنیم.
به مخلوط اضافه می کنیم.
و همه چیز را با یک درب مخصوص می پوشانیم.
و اکنون - کلمات توطئه!
«بچه ها بعد از من تکرار کنید!
معجزه، معجزه ظاهر می شود
افسانه، افسانه زنده شد!"
زنگ به صدا در می آید
مجری - اوه، بشنو، درخت کریسمس با اسباب بازی ها زنگ زد،
شاید می خواهد چیزی به ما بگوید.
سلام، درخت کریسمس عزیز! در آستانه روزهای جدید
چه زمزمه می کنی سبز تیره شاخه ها را تکان می دهی؟
صدای درخت کریسمس: سلام، دوستان من!
این من بودم که امروز همه شما را در این سالن جمع کردم
زیرا امروز یک تعطیلات است، یک تعطیلات سال نو پر سر و صدا.
باشد که او امروز با یک افسانه نزد ما بیاید!
یک افسانه نامرئی در امتداد مسیرهای پوشیده از برف می رود.
دقیقاً در نیمه شب "Ding-ding-dong" صدای زنگ آرامی را خواهید شنید.
این افسانه وارد خانه شد. ساکت، ساکت، او اینجاست!

چراغ خاموش می شود، سپس روشن می شود
کیکیمورا جلوی درخت کریسمس می نشیند و به ملودی «شکفته زیر پنجره» می خواند.

کیکیمورا: 1. در هنگام غروب بر فراز باتلاق، ستارگان آسمان روشن شدند.
و ماه در آب مرداب منعکس شد.
تمام قورباغه ها برای زمستان در باتلاق مستقر شده اند،
فقط من نشستم پشت یک گیره تنها.
2. جوان و زیبا، من دختری هستم که لازم است.
بیا، لشی عزیز، و مرا سرگرم کن.
عجله کن احمق، خوشحال میشم ببینمت.
به هر حال، یافتن کیکیمورا زیباتر در کل جنگل غیرممکن است.

گابلین با فرمان از ماشین وارد می شود، دو دایره می زند، بوق می زند، می ایستد

کیکیمورا: سرعت می‌گیری؟
گابلین: خودش پرسید: "عجله کن احمق" پس من عجله کردم خوب بگو چه زنگ زدی؟
کیکیمورا: من خبر را از زاغی شنیدم که بابا نوئل و دختر برفی برای تعطیلات به مهدکودک می روند. باید مطمئن شد که آنها به مهدکودک نمی رسند، بلکه به اینجا می آیند. واضح است؟
گابلین: معلوم است که هیچ چیز مشخص نیست.
کیکیمورا: من برای احمق ها توضیح می دهم. بابا نوئل با هدایایی می آید. و ما او را در اینجا فریب خواهیم داد و همه هدایا مال ما خواهد بود. درست؟
گابلین: درسته، برای همین بدجنسیم که شادی نباشه!
کیکیمورا: خوب، دارم گوش می کنم.
لشی: چی گوش میدی؟
کیکیمورا: چگونه می توانیم فراست را اینجا فریب دهیم. بیا بریم!
گابلین: پس، اوه... خوب، خلاصه، مثل چیزی که ما می خواستیم، خلاصه،
اوه...
کیکیمورا: بله، با "کوتاه تر" شما فقط طولانی تر می شود! هیچ حسی از شما نداره! گوش بده. من همه نوع ریشه های علف را در تابستان اینجا جمع کردم. حالا بیایید یک معجون درست کنیم. بیایید روی برف بپاشیم - همه مسیرها به هم می‌ریزند، پراکنده می‌شوند. و در آنجا کولاک-کولاک کار خود را تمام خواهد کرد. (با قاشق در تابه تداخل می کند)
جوشاندن، معجون، جوش، جادویی،
همه راه ها را با هم قاطی کن تا نگذری، نگذری!
خوب، همه چیز آماده است. حالا بیایید روی مسیرها اسپری کنیم. (معجون می پاشد و می گوید)
فو-تو، نخود، راه ها خم شده اند! پی ری پو تا نی!

دختر برفی ظاهر می شود
Snow Maiden: پدربزرگ، آه! کمک. پدربزرگ کجایی؟ این راه مرا به کجا رسانده است؟
گابلین: او ما را پیش ما آورد! کی جیغ میزنه کی صدا میکنه آیا در اینجا به کمک نیاز دارید؟ ما می توانیم به چنین دختر زیبایی کمک کنیم (دستانش را به سمت دختر برفی می کشد).
Snow Maiden: اوه، به من دست نزن، لطفا!
گابلین: اوه اوه اوه، ما چه بزرگ شده ایم! بله، من می خواهم شما را به دوست دخترم معرفی کنم!
کیکیمورا: خوب، مهربانی کافی است! ای یخ آبی! او زیباست! من زیباترین جنگل هستم!
دوشیزه برفی: شما؟ زیبا؟
کیکیمورا: من، وگرنه کی؟ (در آینه نگاه می کند). و چه، من هنوز هیچ زن نیستم، در اوج زندگی. وای چه بامزه! به خودت نگاه کن! پوست و استخوان!
گابلین: Snow Maiden، توت! چی داری؟ به من بده! و سپس، برو، خسته شو، قدرتمند! (تابوت را از Snow Maiden می گیرد).
کیکیمورا: خوب، چه چیزی وجود دارد؟
گابلین: نوعی زنگ! دور بریز، درسته؟
کیکیمورا: خفه شو! می اندازمت بیرون! اینجا بده، پنهانش می کنم. این چیز ساده نیست، شاید هنوز هم جا بیفتد.
گابلین: و ما قرار است با Snow Maiden چه کنیم؟ آیا می توانیم او را رها کنیم؟
کیکیمورا: اجازه میدم بری! تا دختر برفی را نکشم، آرام نخواهم گرفت! زنگ می زنم، می گویم کولاک بد! بیا پرواز کن به من کمک کن دختر برفی را بکشم! تا من یکی از زیباترین های جنگل شوم!
جلوه صوتی کولاک زمستانی
Snow Maiden: من چیزی نمی بینم! کولاک تمام مسیرها را پوشانده بود. کجا می توانم
گریه رفتن؟
کیکیمورا: برو اونجا، نمی دونم کجا،
به دلیل درخت کریسمس سقوط، تلو تلو خوردن، گم شدن در جنگل!
در جنگل گم شو، برنگرد!
دختر برفی گریه می کند (آدم برفی ظاهر می شود)

1آدم برفی Matvey Sh. ما پسرهای بامزه ای هستیم - ما عاشق جوک هستیم، ما عاشق خنده هستیم،
خوشه ها را با خود آوردیم، برف را همه جا می بریم.
2 آدم برفی دیما تی. بیا، بیا، بیا،
بیایید همه مسیرها را پاک کنیم.
3 آدم برفی ساشا ام. هی، خمیازه نکش، هی، ادامه بده،
بیایید کمی تلاش کنیم.

استفاده کنید "رقص آدم برفی ها"

Snow Maiden: Snowman های خوب، از اینکه به من کمک کردید راه را پیدا کنم متشکرم (برگ می کند)
Snow Maiden می رود، کیکیمورا و لشی بیرون می آیند و دیتی می خوانند
گابلین: سال نو، سال نو
راهی برای تو پیدا نمی کند
بابا نوئل - او نیز
نمیتونم بیام پیشت!
کیکیمورا: من زیبایی دختر برفی هستم
میبرمش تو باتلاق
در منجلاب پنهان خواهم شد،
و من هدیه می خورم!
گابلین: بابا نوئل گم شد،
چیزی برایت نیاورده
مردم را آرام کنید
تعطیلی وجود نخواهد داشت!
کیکیمورا: امروز آشپزی کردم
دو سطل کامل سم،
او نیاز به تغذیه دارد
همه بچه ها و مهمانان
در حالی که آنها در حال رقصیدن هستند، زنگ از جیب کیکیمورا می افتد، مجری آن را برمی دارد.
مجری: بچه ها، نگاه کنید، زنگی از سینه دختر برفی. بیایید سعی کنیم با او تماس بگیریم. (از یکی از بچه ها می پرسد)

لشی: چو! می شنوی؟
کیکیمورا: اوه دلم داره سرد میشه!
با هم: اوه، ما رفتیم!

Snow Maiden بیرون می آید، کیکیمورا و لشی در جای خود یخ می زنند
میزبان: آنها چه مشکلی دارند؟
Snow Maiden: زنگ من اصلا ساده نیست. از این زنگ، تبهکاران تبدیل به سنگ می شوند!
میزبان: این چیزی است که آنها نیاز دارند. حالا با آنها چه کنیم؟
Snow Maiden: باید با بابا نوئل تماس بگیریم، او عاقل است، او همه چیز را می داند، او کمک خواهد کرد.
ارائه دهنده و بهتر است در مورد بابا نوئل با بچه ها صحبت کنیم.
بچه ها، شما با دقت به سوالات گوش دهید و پاسخ دهید "بله" یا "خیر".
بابا نوئل برای همه شناخته شده است. درست؟ (آره!)
او بی درنگ ساعت هفت می رسد. درست؟ (نه!)
بابا نوئل پیرمرد خوبی است. درست؟ (آره!)
کلاه و گالش بر سر دارد. درست؟ (نه!)
او برای بچه ها درخت کریسمس می آورد. درست؟ (آره!)
او با یک گرگ خاکستری می آید. درست؟ (نه!)
بابا نوئل از سرما می ترسد. درست؟ (نه!)
او با Snow Maiden دوست است. درست؟ (آره!)
خب به سوالات پاسخ داده شده است
شما همه چیز را در مورد بابا نوئل می دانید.
و این بدان معناست که زمان آن فرا رسیده است
همه بچه ها منتظرند
بیایید بابا نوئل را صدا کنیم!

بابا نوئل: عصر بخیر دوستان من، من راه زیادی را طی کرده ام.
من عجله داشتم، در جاده گم شدم، اما هنوز به تو رسیدم!
Snow Maiden: این همه ارواح شیطانی جنگل هستند! آنها می خواستند تعطیلات ما را خراب کنند.
بابا نوئل: به کار آمد، پس زنگ من جادو است؟ و درست به آنها خدمت کنید! این درس خوبی است. حالا آنها به هم نخواهند خورد
مجری: با این بت های سنگی چه کنیم؟
بابا نوئل: هیچی...
کارکنان جادویی، یک، دو، سه!
بیا معجزه کن
بگذار شرورها آرام شوند
و اکنون آنها در حال بهتر شدن هستند!
او با عصای خود سه بار به زمین می زند، ارواح شیطانی شروع به زنده شدن می کنند.
کیکیمورا: اوه، خوب، من یک خواب دیدم! انگار من فاسد-preslyayuschaya بودم! آه، چه بچه های با شکوهی اینجا جمع شدند. او-تو-تو-تو-تو!
گابلین: و چقدر من بچه ها را دوست دارم! من عاشق بازی با آنها هستم!
بابا نوئل: خب، چون همه چیز خیلی خوب تمام شد،
سال نو مبارک و برای همه شما آرزوی سلامتی دارم.
من عاشق اونی هستم که شاد است، من پدربزرگ فراست هستم!
مراقب دست ها و پاهای خود باشید، گوش ها، بینی خود را بپوشانید!
در امتداد جاده‌ها راه می‌رود
بابا نوئل، بابا نوئل
خوب، چون از بابانوئل نمی ترسی، با قطار پشت سر من بلند شو.
بازی "من می روم، می روم، می روم!"
بچه ها پشت بابا نوئل "قطار" می چرخند.
آنها در اطراف سالن مار می چرخند.
بابا نوئل: من راه می روم، راه می روم، راه می روم، بچه ها را پشت سرم هدایت می کنم.
من می روم، می روم، می روم، بچه ها را پشت سرم هدایت می کنم.
و به محض اینکه برگردم، و به محض اینکه برگردم،
و به محض اینکه برگردم، وای، به تو می رسم!
در آخرین کلمه بچه ها پراکنده می شوند و بابانوئل برمی گردد و وانمود می کند که آنها را گرفته است. بچه ها فرار می کنند.

بابا نوئل: بگذار کمرم را صاف کنم، بنشینم و استراحت کنم.
مجری - استراحت کنید، بابا نوئل، و بچه ها شما را شگفت زده خواهند کرد، لذت ببرید
رقص گرد "یک بار در زمستان سرد"
مجری آیا دوست دارید گلوله های برفی بازی کنید؟ دوست دارید گلوله های برفی را لیس بزنید؟
برادران من به شما توصیه نمی کنم که با فرنی برفی زیاده روی کنید!
بهتره بازی کنیم!
بازی "برو در برف"

کیکیمورا: اوه، آنها آن را بازی کردند، حتی به نظر می رسد خسته هستند.
من می خواهم کمی آب بخورم. عزیزم یه کم آب بیار
اجنه و بیار عزیزم..
مجری یک لیوان سرو می کند، کیکیمورا می نوشد
کیکیمورا: چه آب خوشمزه! بولوتنایا! (به شیشه نگاه می کند و به مهمان ها می گوید):
هنوز کمی باقی مانده است دوست داری بنوشی؟
خوب، شما باید بریزید.
(«آب» را بیرون می‌پاشد و در یک لیوان کوفته می‌ریزد)

بابا نوئل: خوب، کیکیمورا، شما مهمان ها را سرگرم کردید.
حالا اجازه دهید لشی بچه ها را غافلگیر و سرگرم کند.
گابلین: و حالا برای شما بچه ها،
لشی معماهایی دارد.
(ورق های معما را از جیبش بیرون می آورد و می خواند)
گابلین: در شب سال نو به خانه ما
یک نفر از جنگل خواهد آمد
همه کرکی، در سوزن،
و نام آن مهمان ... درخت کریسمس است.
یک درخت کریسمس در گوشه ای وجود خواهد داشت
کنار پنجره روی زمین
و روی درخت تا بالا
چند رنگ ... اسباب بازی.
پدربزرگ هدایایی می آورد
نارنگی و شیرینی
ساشا، ماشا و مارینا
خیلی عاشق ... نارنگی
او کمی زندگی می کند
حالا او دم در منتظر است.
چه کسی در دوازده به ما می پیوندد؟
خوب، البته ... سال نو!

بابا نوئل: خوب، خوب، به ما خوش گذشت.
وقت آن است که من و دختر برفی به جنگل برگردیم.
خداحافظ بچه ها
مجری - چطور بابا نوئل، چیزی را فراموش کردی؟
البته دوستان عزیزم برای شما
من معجزه اصلی در انبار هستم.
هدایایی که براتون آماده کردم
حالا بچه ها بهتون میدم.
(به دنبال کیف می گردد)
کیف من کجاست؟ راز اینجاست...
حق ندارد. و دیگر چیزی باقی نمانده است...
و نه روی درخت؟ و نه زیر درخت؟
کجا فراموشش کردم
روی درخت کاج در جنگل؟ (در حال خاراندن پشت سرش) در برف؟
یا در کمد لباس شما؟
Goblin با کمک kikimora برای جستجو
در نهایت، این هدیه است!
می خواهد کیسه را باز کند اما موفق نمی شود.
پدر فراست. گره همین است... اوه ها!
من نمی توانم گره را باز کنم!
خوب بیایید همه با هم کف بزنیم!
بیا پاهایمان را بکوبیم!
(کمان را می کشد) گره ها همه باز می شود
و ما هدیه گرفتیم
به مکان ها بشتابید - من هدایایی را برای همه توزیع خواهم کرد

بابا نوئل هدایایی را توزیع می کند، همه قهرمانان به او کمک می کنند.

بابا نوئل: سال آینده می بینمت.
تو منتظر من باش، من میام!
گابلین و کیکیمورا - باشد که در تمام سال برای شما شاد باشد
همه شما مردم بسیار خوبی هستید!


سناریوی سال نو برای کودکان گروه مقدماتی
سناریوی سال نو برای گروه های مقدماتی و ارشد
سناریوی "داستان زمستانی"
سناریوی "سفر سال نو از طریق پادشاهی پری"
توپ در شب کریسمس
سناریوی ماجراجویی کوتوله
اجرای سال نو برای بچه ها
سناریو ماتینه برای بچه ها
سفر به بابانوئل
ماجراهای سال نو
سناریوی "درخت کریسمس" (Jr. gr.)
جشن سال نو

سناریوهای تعطیلات سال نو "داستان زمستان".

(برای گروه مقدماتی و ارشد)

شخصیت ها:
منتهی شدن
دوشیزه برفی
پدر فراست
کوشی
بابا یاگا
گربه درانیک

بچه ها وارد سالن می شوند، دور درخت کریسمس می ایستند. درخت در آتش نیست.

وداها: ما دوباره تعطیلات را جشن می گیریم،

سال نو مبارک!

نزدیک درخت کریسمس کرکی

بیایید دوباره رقص گرد را شروع کنیم.

برای بازدید از ما عجله کنید

در سالن روشن برقص،

آواز بخوانید، بازی کنید

موسیقی ما را صدا می کند!

1 کودک: چراغ های چند رنگ

این اتاق می درخشد

و همه دوستان را دعوت کنید

به توپ سال نو!

2 فرزند: پس بگذارید موسیقی بخواند،

ما توپ را شروع می کنیم.

و همه را در یک دایره به رقص فرا می خواند

کارناوال مبارک!

"اسباب بازی های سال نو".

3 فرزند: پدربزرگ فراست پنجره ها را تزئین کرد

و برف را در حیاط آورد.

دانه های برف می بارد، کولاک شروع شده است،

باد تازه ای بر صنوبر بزرگی وزید.

4 بچه: با آهنگ و خنده دویدیم تو سالن

و همه یک مهمان جنگلی را دیدند.

سبز، زیبا، بلند، باریک.

با نورهای مختلف می درخشد.

5 فرزند: سلام، درخت کریسمس ما،

سلام سال نو!

بگذارید همه یک درخت کریسمس داشته باشند

برقص و آواز بخوان!

"رقص گرد".

وداها: در یک افسانه قدیمی، در یک افسانه روسی

یک برج برفی وجود دارد و در آن

Snow Maiden - شاهزاده خانم

یک خواب عمیق عمیق

او می خوابد، اما امروز،

بیدار شدن از رویا

به ما برای تعطیلات "داستان زمستانی"

او مهمان خواهد شد.

مورد علاقه هوشمند

همه ما مشتاقانه منتظر تعطیلات هستیم.

دختر برفی عزیز ما

باهوش، زیبا

از شما دعوت می کنیم که به ما سر بزنید.

همه: Snow Maiden!

(دختر برفی وارد می شود)

اسنگور: درست قبل از سال نو

از سرزمین برف و یخ

همراه بابا نوئل

من عجله دارم تا اینجا به شما سر بزنم.

همه منتظر من برای تعطیلات هستند،

همه اسنوگوروچکا را صدا می زنند.

سلام بچه ها

دختران و پسران!

با شادی جدید! سال نو مبارک!

شادی جدید برای همه!

بگذار زیر این طاق صدا کنند

آهنگ، موسیقی و خنده!

معجزه ها در شب سال نو اتفاق می افتد.

و امروز "داستان زمستان" ما را به دیدار می خواند. (چراغ خاموش)

(چراغ روشن می شود. کوشی کنار درخت کریسمس دراز می کشد، بابا یاگا در همان نزدیکی نشسته است، گربه درانیک وارد می شود، در فاصله ای می نشیند، با پنجه خود می شویید).

دوشیزه برفی: روزی روزگاری کوشئی، بابا یاگا و گربه درانیک بودند.

درانیک: اوه، و صاحبان من را گرفتند، مجازات محض!

در تمام طول روز اسکلت روی اجاق قرار دارد،

و یوژکا هفته‌ها را پشت آینه می‌چرخاند و برای یک مسابقه زیبایی آماده می‌شود،

زیبایی پیدا شد!

ب. یاگا: یک چاقوی کوچک باریک،

روبان در قیطان.

چه کسی Yozhechka را نمی شناسد؟

همه مادربزرگ را می شناسند.

جادوگران در مهمانی

در یک دایره جمع شوید.

جوجه تیغی چگونه می رقصد؟

نگاهی بیاندازید!

درانیک: وای! یک پوکر شما و یک جارو دارد،

حرامزاده های لعنتی!

افراد خوب همه چیز را برای زمستان آماده کرده اند -

و ترشی و مربا،

و هیزم و کلمات محبت آمیز!

و پنجه هایت را با تو دراز کن!

کوشی: آنها چای نوشیدند، سیب زمینی خوردند،

آخرین هیزم در اجاق گاز سوخت ...

قرار است چه کار کنیم؟

ب. یاگا: چه باید کرد، چه باید کرد؟…

بیا گربه را بخوریم!

درانیک: استادان، آیا شما کاملاً وحشیانه هستید؟

باید از اینجا فرار کنی تا اینکه واقعا از گرسنگی غذا خوردی!

(B. Yaga و Koschey در حال تلاش برای گرفتن گربه هستند، او فرار می کند).

ب. یاگا: کاری برای انجام دادن نیست، کوشا.

از آنجایی که دوست نداریم کار کنیم، باید به سراغ دزدی برویم. بریم آماده بشیم... (ترک).

اسنگور: بچه ها، تا زمانی که این لوفرها از بین رفته اند، بیایید تعطیلات را ادامه دهیم.

آهنگ سرگرم کننده زمستانی.

(بی یاگا و کوشی با تپانچه و طناب و سابر و غیره وارد می شوند)

ب یاگا: به نظر می رسد که آنها جمع شده اند. و کی دزدی کنیم؟ کی شروع کنیم؟

Koschey: بیایید شروع کنیم! و این است که من واقعاً می خواهم! رو به جلو! در مورد سرقت!

ب. یاگا: به جلو! (آنها با فریاد فرار می کنند.)

(گربه درانیک ظاهر می شود).

درانیک: خب، حرامزاده ها، آنها فقط همه چیز را خراب می کنند، آنها تمام عمر اینگونه بودند!

اسنگور: نگران نباش درانیک. آنها نمی توانند تعطیلات ما را خراب کنند. بیایید در مورد من صحبت کنیم

بیایید با بابا نوئل با بچه ها صحبت کنیم.

بچه ها، شما با دقت به سوالات گوش دهید و پاسخ دهید "بله" یا "خیر".

بابا نوئل برای همه شناخته شده است. درست؟ (آره!)

او بی درنگ ساعت هفت می رسد. درست؟ (نه!)

درانیک: بابانوئل پیرمرد خوبی است. درست؟ (آره!)

کلاه و گالش بر سر دارد. درست؟ (نه!)

اسنگور: او یک درخت کریسمس برای بچه ها می آورد. درست؟ (آره!)

او با یک گرگ خاکستری می آید. درست؟ (نه!)

درانیک: بابانوئل از سرما می ترسد. درست؟ (نه!)

او با Snow Maiden دوست است. درست؟ (آره!)

اسنگور: خب، پاسخ به سوالات داده شده است،

شما همه چیز را در مورد بابا نوئل می دانید.

و این بدان معناست که زمان آن فرا رسیده است

که منتظر همه بچه هاست

بیایید بابا نوئل را صدا کنیم!

همه: بابا نوئل!

(بابا نوئل به طور رسمی وارد می شود، گربه بی سر و صدا می رود)

D.M.: سلام بچه ها،

دختران و پسران.

خنده دار، خنده دار،

بچه ها خیلی خوبن

تعطیلات مبارک شما را تبریک می گویم!

تعظیم کم به همه شما ... شوخی ها!

اسنگور: پدربزرگ! چه شوخی هایی؟

D.M.: آیا فکر می کنید در بین این بچه ها هیچ شوخی وجود ندارد؟

اسنگور: نه یک نفر!

D.M.: بله؟ خب ازشون بپرسیم

بچه ها، آیا در بین شما مسخره بازی وجود دارد؟ (نه!)

و زشت ها؟ (نه!)

و شیطنت ها؟ (نه!) و دزدها؟ (نه!)

بچه های خوب چطور؟ (نه!)

می بینید، اسنگوروچکا، و هیچ بچه خوبی نیز در بین آنها وجود ندارد.

اسنگور: اوه، پدربزرگ، شما دوباره شوخی می کنید، اما درخت کریسمس هنوز روشن نشده است.

DM: چیه؟ چه آشفتگی!

هیچ چراغی روی درخت کریسمس شما نیست!

برای اینکه درخت شعله ور شود،

شما از کلمات استفاده می کنید:

"ما را با زیبایی غافلگیر کنید،

درخت کریسمس، آتش را روشن کن!

با هم بیایید، با هم بیایید!

(کودکان کلمات را تکرار می کنند، درخت روشن می شود).

اسنگور: در یک دایره، بچه ها، بایستید،

موسیقی درخت را می خواند.

دست ها را محکم بگیرید.

بیایید رقص گرد را شروع کنیم!

رقص گرد "بابا نوئل".

D.M.: آیا در دارایی های ما نظم وجود دارد، Snegurochka؟

اسنگور: بله، چه دستوری، پدربزرگ؟

نه برف می آید، نه یخ، من به طور کلی در مورد کولاک سکوت می کنم.

کمی برف بریزید تا بچه ها خوش بگذرانند!

D.M.: اکنون با یک نفس جادویی سرد می دم - خنک می شود و می چرخد

دانه های برف

رقص دانه های برف.

اسنگور: وای چقدر برف انباشته شده! حالا شما می توانید بازی کنید!

بازی "بابا نوئل و کودکان".

D.M.: خوب، حالا، به نظر می رسد، برف درست است، بیایید بقیه را بررسی کنیم.

هدایایی آماده کردی؟

اسنگور: آماده شو!

D.M.: آیا روی رودخانه پل ساختید؟

اسنگور: فهمیدم!

D.M.: چراغ های شمالی آویزان شد ...

اسنگور: آه، پدربزرگ، ما ستاره ها را شمرده ایم!

ناگهان چه چیزی گم شد! ..

D.M.: بله، خراب است! شما از آن طرف حساب کنید و من از این طرف حساب می کنم.

(D.M. و Snow Maiden به پس زمینه پشت درخت کریسمس می روند، B. Yaga و Koschey ظاهر می شوند)

کوشی: ببین پدربزرگ...

ب. یاگا: و با او یک نوه و یک کیف ...

کوشی: و ما قرار است چه چیزی را بدزدیم؟

ب. یاگا: بیا، نوه!

کوشی: نه، یک کیسه! چرا به دختر نیاز دارید؟

B. Yaga: آیا شما یک نوه دارید؟

کوشچی: نه.

ب. یاگا: نه من. اگر او را بدزدیم او هر کاری برای ما انجام می دهد و ما فقط دزدی می کنیم

راه بروید و روی اجاق دراز بکشید.

Koschey: من کیف را بیشتر دوست دارم!

ب. یاگا: خب احمق! شما باید کیف را حمل کنید، اما دختر با پای خود می رود.

کوشی: این یک استدلال است! بیا دختر بگیریم!

ب. یاگا: هی دختر!

اسنگور. (برمی گردد) چی؟

ب. یاگا: آب نبات می خواهی؟ (یک آب نبات بزرگ را با دستان خود نشان می دهد)

اسنگور: به این بزرگی؟

کوشی: بزرگ، بزرگ! (یک کارامل کوچک بیرون می آورد)

(B. Yaga و Koschey Snow Maiden را می ربایند).

D.M.: سه میلیون و ششصد و هشتاد و نه ... Snow Maiden!

آیا در برف افتاد؟ ..

نوه! وقت شوخی نداریم! بچه ها منتظر ما هستند!

(گربه درانیک می دود)

درانیک: چیه؟ مشکل چیه؟

چی شد بابا نوئل؟

D.M.: Snow Maiden رفته است! فقط اینجا ایستاده و رفته است!

درانیک: بچه ها، دیدید چه کسی دختر برفی را دزدید؟ (بچه ها صحبت می کنند)

D.M.: اوه، بله، متوجه شدم. نگران نباش هیچ کاری نمیکنن!

نوه من شخصیت من است! خب اگه سخته

ما به کمک خواهیم آمد. و اکنون، برای افزایش روحیه خود، یک رقص گرد شروع کنید!

"جنگل درخت کریسمس را بلند کرد".

(د. فراست و گربه در پس زمینه محو می شوند، ب. یاگا با کوشچی ظاهر می شود،

هل دادن دختر برفی جلوی آنها)

کوشی (هل زن برفی): او را از میان برف‌ها بکشید! مجازات! و او گفت - او خواهد رفت،

او خواهد رفت! اونوقت اسمت چیه؟

Snow Maiden: Snow Maiden!

ب. یاگا: آیا شما فردی سخت کوش هستید؟

اسنگور: من؟ خیلی! من عاشق کشیدن روی پنجره ها هستم و می توانم ستاره ها را بشمارم!

کوشی: خودمان می توانیم روی پنجره ها بکشیم!

اما شما مثلاً می توانید سوپ کلم بپزید؟

اسنگور: شچی؟ با کلم هم هست؟

Koschei (تند): با کلم، با کلم!

اسنگور: نه، نمی توانم. من و پدربزرگم بستنی را بیشتر دوست داریم.

ب.یاگا: اینجا بر گردن ما تحمیل شده است. آشپزی بلد نیست!

کوشی (به بابا یاگا): من به شما گفتم - باید یک کیف بردارید ... اما شما هنوز یک دختر هستید، یک دختر ...

ب. یاگا: پس، اسنگوروچکا، اکنون نوه ما خواهی شد.

اسنگور: تو کی هستی؟

B. Yaga و Koschey: دزدان!

اسنگور: دزدان واقعی؟

ب. یاگا: بله، آنهایی که واقعی هستند!

ما همه چیز داریم: یک تبر، یک تپانچه، یک چاقو و یک طناب!

بله، و ما برای خود دستیار جمع کرده ایم.

هی اراذل فرار کن

بگذارید رقص شما شروع شود!

رقص دزدان.

اسنگور: چه خبر است، سال نو در راه است، و شما نه تعطیلات دارید و نه درخت کریسمس؟

کوشی: چطور نیست؟ ببینید، درختان زیادی در جنگل وجود دارد!

اسنگور: اوه، تو، من در مورد یک درخت کریسمس هوشمند صحبت می کنم. حتی بچه ها هم در مورد آن می دانند.

در اینجا، به آهنگ گوش دهید!

آنچه در زیر درخت پنهان است.

(بابا نوئل به موسیقی فوق العاده وارد می شود).

D.M.: آه، شما هستید، دزدان!

دختر برفی من را به من بده وگرنه از تو مخروط های صنوبر درست می کنم!

کوشی و بابا یاگا: اوه، نکن، اوه، ما می ترسیم

ما بدون جنگ تسلیم شما می شویم!

(آنها عقب می نشینند، فرار می کنند و بی سر و صدا کیف بابا نوئل را برمی دارند)

DM: به نظر می رسد ما از شر این لوفرها، هولیگان ها خلاص شدیم.

حالا می خواهم شعر گوش کنم.

و من می نشینم و استراحت می کنم وگرنه هنگام پرسه زدن در جنگل کاملاً گیج شده بودم.

بچه ها شعر می خوانند.

D.M.: آفرین!

برای من یک آهنگ خنده دار بخوان!

"درخت کریسمس شیطون."

اسنگور: پدربزرگ، نظرت چیه؟ چه کسی در سالن سرگرم کننده تر است - دختران یا پسران؟

D.M.: اما اکنون آن را بررسی می کنیم و برای این کار آن را به این صورت تقسیم می کنیم:

بچه ها یخ خواهند زد! آنها خواهند خندید: ها ها ها!

اسنگور: و دخترها آدم برفی هستند! – هی هی هی!

D.M.: بیا، یخبندان، ما سعی کردیم! (خنده)

اسنگور: و حالا آدم برفی ها! (خنده)

بازی فریاد:

D.M.: و پسرهای شیطون - ها-ها-ها!

اسنگور .: و دختران شاد - هی-هی-هی!

(پس 2-3 بار)

D.M.: خندیدیم، خندیدیم

همه شما، درست، از ته دل.

هم دختر و هم پسر

خیلی خوب بودند!

اسنگور: شما بچه ها خیلی بامزه هستید!

آیا شما دوستانه هستید؟ (آره!)

دایره وسیعتر، دایره وسیعتر

موسیقی صدا می زند

همه دوستان و دوست دخترها

در یک رقص گرد پر سر و صدا!

"لاواتا".

اسنگور: همه می دانند، در شب سال نو

هر کدام از ما منتظر یک هدیه هستیم!

یک نفر در صبح بابا نوئل

آنها را در یک سبد بزرگ آورد.

اما برای شما اینجا در یک ساعت خوب

هدایای بابا نوئل در فروشگاه!

DM (در جستجوی کیف): نمی شود!

چه اتفاقی افتاده است؟ من نمی توانم کیف را پیدا کنم!

اسنگور: یا شاید تو او را در جنگل رها کردی؟

D.M.: نه، من مطمئناً می دانم که کیف را جایی اینجا پنهان کردم، اما یادم نمی آید کجا!

(پیاده روی، جستجو)

اسنگور: نه، کیف اینجا قابل مشاهده نیست.

پدربزرگ چه شرم آور!

آیا بدون هدیه است؟

آیا بچه ها مهمانی را ترک می کنند؟

D.M.: آنها چگونه خواهند رفت؟ من اجازه نمی دهم!

من هدیه پیدا خواهم کرد!

بچه ها صبر کنید ما میایم

و ما هدیه خواهیم آورد.

(D.M. و Snow Maiden سالن را ترک می کنند. کوشی و بابا یاگا ظاهر می شوند.

کوشی یک کیسه حمل می کند)

ب.یاگا: کوشا سریع بیا اینجا!

بله، کیف را با احتیاط حمل کنید.

کوشچی: وای! به سختی کیف آورد. و چرا او اینقدر سنگین است؟

احتمالاً مهمانان زیادی در آن حضور دارند.

ب. یاگا: بیا، بیا،

اینجا اینجا!

چگونه به اشتراک خواهیم گذاشت؟

کوشی: بله! کیسه حمل کردم؟ من!

بنابراین، بیشتر هدایا مال من است!

ب. یاگا: ببین، چه پسر باهوشی!

و چه کسی شما را برای انجام این کار تشویق کرد؟

(B. Yaga و Koschey در حال دعوا هستند، کمی دعوا می کنند)

(دختر برفی وارد می شود)

اسنگور: دوباره تو؟ و چه چیزی دارید؟

بیا، بیا! کیسه!

(B. Yaga و Koschey کیسه را مسدود می کنند)

ب. یاگا: ما زیر یک بوته گنج پیدا کردیم،

و هیچ خیری در آن نیست.

اسنگور: بله، این کیف بابانوئل است!

کوشی: ما چیزی نمی دانیم! این کیف ماست!

اسنگور: خوب، ببینیم، بابانوئل می آید، سپس جور دیگری صحبت کن.

بچه ها، بابا نوئل تماس بگیرید!

DM: چی شده؟

اسنگور: پدربزرگ، پیدا شد، پیدا شد! اینم کیف هدیه شما...

کوشی، بابا یاگا: ما به شما کیسه ای نمی دهیم،

ما خودمان هرچه در آن باشد خواهیم خورد.

D.M.: خوب، اگر چنین است، به خودتان کمک کنید!

(کوشی و بابا یاگا، به سرعت یکدیگر را هل می دهند، از کیسه بیرون می آورند

کفش پاره، کلاه، پارچه های مختلف)

ب. یاگا: ما چنین هدایایی نمی خواهیم!

Koschei: فقط سوراخ!

D.M.: آنچه را که لیاقتش را دارید، به دست آوردید.

کسی که با دست های ناصادق کیفم را لمس می کند

از آن هديه، پارچه و پارچه به دست مي آيد.

ب. یاگا: واقعاً سال نو

آیا بدون هدیه کار می کند؟

D.M.: معجزات مختلفی در شب سال نو اتفاق می افتد.

طوری ساختم که کادوها زیر بالش تو گروه باشد.

حتما آنها را پیدا خواهید کرد!

B. Yaga، Koschei: و ما؟

کوشی: اوه، ما شیرینی می خواهیم!

ما از شما طلب بخشش داریم!

پدربزرگ، دختر برفی، متاسفم

و هدیه بده!

ب. یاگا: ما بهتر خواهیم شد، باور کنید

ما زندگی جدیدی را شروع خواهیم کرد!

ما مهربان تر، بهتر خواهیم بود

هر ساعت، هر روز!

D.M.: خوب بچه ها، ما آنها را می بخشیم؟ (آره!)

خوب! و در کلبه ات از من هدایایی خواهی یافت.

اسنگور: سال نو مبارک

و ما به شما دستور می دهیم:

برای حفظ سلامتی همه شما

هر روز بهتر می شود!

D.M.: به طوری که در زندگی شما وجود دارد

و سرگرمی و خنده.

سال نو مبارک، سال نو مبارک!

به همه، همه، همه تبریک می گویم!

سال آینده می بینمت!

تو منتظر من باش، من میام!

(شخصیت ها خداحافظی می کنند و می روند)