26.01.2022

آیا داغستانی می تواند با دختر روسی ازدواج کند! ازدواج با داغستانی (دیدگاه ذهنی) روابط روسیه و داغستان.


قفقاز سخت، مغرور، باشکوه و خردمند، مناظر طبیعی خیره کننده، کوه های باشکوه و دشت های دیدنی است. مردمانی که در این سرزمین ها زندگی می کنند به همان اندازه از نظر روحی قوی، سخت گیر، مغرور، شجاع، متفکر و با تجربه هستند. یکی از این اقوام داغستانی ها هستند. آنها ویژگی های خاص خود را دارند که آنها را از دیگران متمایز می کند، آداب و رسوم و ذهنیت خاص خود را دارند.

داغستانی ها یک ملت واحد نیستند، بلکه نوعی انبوهی از مردم هستند. ویژگی آنها چیست، چرا داغستان را سرزمینی با مردمی منحصر به فرد و خاص می نامند؟ آنها چه هستند - مردان و زنان داغستانی؟ این مقاله به ویژگی‌های شخصیتی و ذهنیت داغستانی‌ها می‌پردازد.

ویژگی های ظاهر داغستان

بیش از 30 ملیت در داغستان زندگی می کنند که نیمی از آنها مردم بومی هستند. بنابراین، توصیف همه داغستانی ها بر اساس یک معیار اشتباه است. به عنوان مثال، تصویر ساکنان روستایی با تصویر شهرنشینان متفاوت است، نمایندگان کوهستانی مردم با ساکنان دشت تفاوت دارند.

ویژگی های اصلی ظاهر داغستان عبارتند از:

  • رشد زیاد (بیش از 170 سانتی متر).
  • موهای صاف صاف از مشکی تا قهوه ای روشن.
  • رنگ چشم - خاکستری، سیاه، قهوه ای.
  • محل چشم ها "آسیایی قدامی" یا افقی است، شکاف کف دست باریک است.
  • ابروها صاف، اغلب به هم چسبیده.
  • در مردان، خط رویش مو به طور معمول رشد می کند، ریش و سبیل کم است.
  • صورت دراز و باریک است. ویژگی های صورت تا حدودی زاویه دار، با گونه های برجسته است.
  • پیشانی بلند، مستقیم، باریک است، نوک آن گاهی بلند می شود. اغلب پیشانی و بینی یک خط تشکیل می دهند.
  • لب ها پر هستند.
  • چانه بیرون زده نیست، بلکه بالاست.
  • پس سری محدب است. گوش ها بلند با لوب های بلند هستند.

در اینترنت، زیبایی و داده های خارجی داغستانی ها اغلب مورد بحث قرار می گیرد. بسیار دشوار است که به صراحت بیان کنیم که آیا مردان زیبای داغستانی یا نه. زیبایی یک مفهوم بسیار نسبی است. لازم به ذکر است که بسیاری از نمایندگان این مردم دارای ویژگی های شرقی کاملاً روشن هستند که جذابیت خاصی را به ارمغان می آورد.

مراقبت در منزل

به طور سنتی، مراقبت از خانه، فرزندان، خانواده یکی از وظایف مقدس مردان داغستانی است. تمام زندگی آنها وقف تنظیم و بهبود زندگی است. مردم برای یکدیگر آرزو می کنند: "خانه شما سالم باشد!" در این آرزو، کل جوهر رابطه با خانه خود و دیگران است: احترام، تکریم، نگرش مراقبت و آرزوی سعادت.

مهمان نوازی

داغستانی ها به سنت های مهمان نوازی و احترام به بزرگان احترام می گذارند. مهمان نوازی یک رسم است، به درجات مختلف، که ویژگی بسیاری از مردمان است، اما در میان کوهستانی ها به یک فرقه ارتقا یافته است. مهم نیست که چقدر دردسر برای صاحب خانه به همراه داشته باشد، صرف نظر از وضعیت اقتصادی خانواده، داغستانی های محترم تمام تلاش خود را می کنند تا به اندازه کافی مهمانان را ملاقات کنند. یک قانون وجود دارد: بهترین ها (تختخواب، غذا، شراب، اتاق) - برای مهمان. حتی امروز، بچه ها می پرسند که آیا غذای لذیذی پیدا می کنند، برای آنهاست یا برای مهمان.

احترام به بزرگترها

ویژگی ملی مردان و زنان داغستانی، بزرگداشت بزرگان است. این ویژگی باستانی خانه و روابط خانوادگی. پیری مزیت های خودش را دارد: جوان ها همیشه جایشان را به پیرها می دهند، بزرگتر همیشه حرف اول را می زند، جوان ها همیشه در حضور پیرها می ایستند، نمی توانی در حضور پیرها سیگار بکشی و مشروب بخوری. ابتدا آب و غذا سرو می شود. احترام به بزرگترها از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. بی احترامی به سالمندان در جامعه مذموم است، چنین فردی را می توان فریاد نفرین کرد.

احترام به زن

بسیاری از محققین بر موقعیت تحقیرآمیز و ناتوان زنان در محیط شرق مسلمان تأکید دارند، اما در میان آنها، دختران داغستانی نسبتاً آزاد هستند. زنان چادر نمی‌پوشیدند، چادر نمی‌کردند، گوشه‌نشینی زنان در اینجا رایج نبود.

احترام به زن در جامعه در آداب و رسوم بیان می شود. به عنوان مثال، وقتی یک دختر داغستانی از کنار گروهی از مردان رد می شود، آنها از خنده خودداری می کنند تا فکر نکند که به او می خندند. هنگام حضور در جامعه زن بالغ(چه در گذشته و چه در حال) مرسوم است که به نشانه احترام به او بایستید. حرمت و آبروی دختران و زنان به شدت حفظ می شود. تجاوز به ناموس یک زن بهانه ای برای خونخواهی بوده و هست. در عین حال مجازات، انتقام، قتل در حضور زن انجام نمی شود.

اگر زنی بدون روسری و با موهای گشاد به مرکز درگیری هجوم آورد، داغستانی ها فورا خونریزی را متوقف کردند و جنگ متفرق شدند.

لازم به ذکر است که نگرش مردان داغستانی به زنان بر اساس دو پیش نیاز تاریخی شکل گرفته است. از یک طرف، پسران از بدو تولد برای احترام به مادر خود بزرگ شدند، آنها متوجه شدند که باید از زنان خود مراقبت کنند: مادر، خواهر، همسر، دختر یا سایر بستگان. مراقبت و حمایت از زن وظیفه مقدس مرد است.

اما از سوی دیگر، زن همیشه در خانواده جایگاهی فرعی داشته است، یعنی حرف آخر همیشه با مرد بوده و می ماند. تا به حال، تقسیم وظایف خانه به مردان و زنان باقی مانده است، اغلب زنان کار نمی کنند، اما کارهای خانه (آشپزی، شستشو، تمیز کردن، تربیت فرزندان) را انجام می دهند. مردان درآمد کسب می کنند و همه چیز لازم را برای خانواده فراهم می کنند.

ازدواج های بین قومی

روابط در ازدواج های بین قومی به دلیل تفاوت در ذهنیت ها، جهان بینی ها و فرهنگ ها بسیار پیچیده است. به عنوان یک قاعده، هنوز مرسوم است که داغستانی ها با نمایندگان مردم خود ازدواج کنند. اما استثنائاتی وجود دارد که رابطه در حال ظهور بین یک زن روسی و یک مرد داغستانی به ازدواج تبدیل شود. باید توجه داشت که روابط تنها در صورتی می تواند هماهنگ باشد که سنت ها و آداب و رسوم هر یک از طرفین رعایت شود، در صورتی که نگرش محترمانه نسبت به فرهنگ افراد همسر وجود داشته باشد.

  • به او و نزدیکانش احترام بگذارید.
  • در حضور غریبه ها با شوهرش بحث نکنید.
  • او را تحریک نکنید؛
  • به طور تصنعی موقعیت هایی را ایجاد نکند که در آن حسادت خود را نشان دهد.
  • مهمان نواز باشید؛
  • مسئول وظایف خانه خود باشید
  • متواضع و خوش اخلاق باشد

مسئوليت

ویژگی مردان داغستانی مسئولیت پذیری است. کلمه نزد آنها از زندگی عزیزتر است: اگر وعده ای داد، آن را انجام می دهد. اما حتی مسئولیت پذیرترین افراد نیز می توانند چیزهای کوچک را فراموش کنند، مخصوصاً وقتی صحبت از مسائل روزمره است، مثلاً خرید لامپ، تعمیر کمد، نصب اینترنت و غیره.

داغستانی ها مانند همه مردان شرقی می توانند بسیار و زیبا صحبت کنند، آنها می توانند در یک لحظه سر خود را با تعارف بچرخانند. اما همه جا مشکلاتی وجود دارد: داغستانی ها بسیار مذهبی هستند، همه نمی توانند سنت های خانواده را بشکنند و با یک مسیحی ازدواج کنند. اگر او قبلاً خانواده خود را داشته باشد، هرگز آن را ترک نخواهد کرد. خانواده مقدس است، اگرچه می‌توان رمان‌های زیادی را در کنار هم داشت.

نگرش به پول

مردان داغستانی عاشق خواستگاری زیبا، هدیه دادن و ژست های گسترده هستند. آنها دوست دارند آرزوها را برآورده کنند. اما نقطه ضعف این گونه حرکات تبذیر است و بدترین شر بسیاری از نمایندگان مردم قمار و قمارخانه است. بسیاری از مردان شرقی رابطه دشواری با پول دارند و نمایندگان داغستان جنس قوی تر از این قاعده مستثنی نیستند.

احساسی بودن

مردان داغستانی می دانند چگونه احساسات خود را آشکارا بیان کنند - این یک ویژگی مثبت است که به ایجاد روابط کمک می کند ، زیرا واضح است که شخص دقیقاً چه احساسی دارد ، می توانید اقدامات خود را برای بهبود روابط تنظیم کنید.

در عین حال، اگر سؤالاتی مطرح شود که به خودشان یا سلامتی آنها مربوط می شود، بسیار محتاط هستند. به عنوان مثال، هنگامی که یک مرد داغستانی دست خود را می شکند، هنگامی که یک پزشک از او می پرسد که چه اتفاقی افتاده است، اغلب پاسخ می دهد که او خراشیده است. این گونه است که خویشتن داری و حساسیت نمایان می شود.

اما باید به جنبه منفی عاطفه توجه کرد - حسادت، اغلب کاملا غیر منطقی. در یک رابطه، مردان می توانند دائما ایمیل را چک کنند، تلفن های همراه، رسانه های اجتماعی در مورد دعواهای خانوادگی، شما نمی توانید یک مرد را عصبانی کنید. البته هرکسی خلق و خوی خاص خود را دارد، اما تهاجم یا تخریب اماکن رایج ترین تظاهرات خلقی خشن است.

دینداری

از ویژگی های مردم پیروی از سنت معنوی است، علیرغم اینکه جمعیت داغستان بسیار متنوع است. تقریبا 90٪ از ساکنان اظهار اسلام، 10٪ باقی مانده - یهودیت و مسیحیت. گسترش دین در داغستان در قرن هفتم آغاز شد. در ابتدا در Derbent ظاهر شد و سپس در قلمرو مسطح ظاهر شد. اما این مذهب تنها در قرن سیزدهم تبدیل به مذهب غالب شد. چنین گسترش طولانی همراه است و تنها پس از حمله تاتار-مغول، اسلام به دین همه ملیت های جمهوری تبدیل شد. در میان اهالی هم شیعه و هم سنی وجود دارد.

همه چیز در حد اعتدال خوب است. در میان داغستانی ها نیز متعصبان مذهبی سرسختی وجود دارند. آنها معتقدند که به نام خدا عمل می کنند. قبل از تشکیل خانواده با مرد داغستانی باید نکاتی را روشن کرد: نگرش او به زن و نقش او در خانواده، نگرش او به دین، نگرش او به فرزندان. از بسیاری جهات، دینداری در ابعاد دیگر زندگی انسان منعکس شده است. به عنوان مثال، رعایت دقیق آداب و سنن دینی در زندگی روزمره، موقعیت فرعی زن، داشتن فرزند زیاد و غیره.

آنها چه هستند - مردان داغستانی مدرن؟

  • اول از همه، آنها مهمان نوازترین مردم روی کره زمین هستند. هنگام ملاقات، آنها همیشه لبخند می زنند و دست می دهند.
  • احترام به بزرگان به یک فرقه و به درجه قانون ارتقا یافته است. هر پیری در بین جوانان عزت و احترام خواهد داشت.
  • در بین مردان هیچ بوسه ای وجود ندارد.
  • آنها واقعاً نام های نام خانوادگی را دوست ندارند ، آنها همیشه فقط با نام کوچک خود اشاره می کنند.
  • بسیار با استعداد، در میان آنها رقصندگان، خوانندگان و شاعران زیادی وجود دارد.
  • آنها عاشق خواندن ترانه های میهنی هستند.
  • آنها موقعیت ها و ویژگی های بیرونی را دوست دارند: یک ماشین، یک دفتر، لباس های روشن.
  • مردان ویژگی های رهبری قوی دارند، آنها همیشه ابتکار عمل را به دست می گیرند.
  • آنها به هر دلیلی عاشق رقابت هستند و به طرز بسیار دردناکی شکست را تجربه می کنند.
  • آنها عاشق گوشت روی آتش و خینکالی هستند.
  • آنها به راحتی کنترل خود را از دست می دهند. اگر می خواهید داغستانی را از حالت تعادل خارج کنید، میهن پرستی او را جریحه دار کنید یا نقاط ضعف را گوشزد کنید.
  • باز، شما می توانید با خیال راحت در مورد آنها بگویید "روح به شخم زدن."
  • آنها طنز و شوخی های انتزاعی را دوست ندارند. همه چیز گفته شده به صورت اسمی گرفته می شود.
  • آنها بسیار احساساتی هستند، دوست دارند بازوهای خود را تکان دهند، فریاد بزنند، افکار خود را با صدای بلند بیان کنند.
  • بسیاری از مردم اسب و سگ را دوست دارند و به طور جدی به آنها علاقه مند هستند.
  • آنها خانواده خود را تقریباً تا نسل هفتم می شناسند.
  • آنها قانون را نادیده می گیرند، خود را انسان آزاد می دانند.
  • سخاوتمند، آخرین را به همسایه خود خواهند داد.
  • آنها می دانند چگونه با هم دوست شوند، برای یک دوست همه چیزهایی را که دارند قربانی می کنند.
  • آنها سرزمین مادری، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم خود را بسیار دوست دارند.

مشهورترین مردان داغستانی

مردم داغستان به کشور و جهان شاعران، دانشمندان، هنرمندان، ورزشکاران، آهنگسازان و دیگر چهره‌های هنر و فرهنگ عطا کردند:

  • عبدالاگاتوف ایلمالدین - دانشمند علوم فیزیکی و ریاضی.
  • آیتبروف تیمور - مورخ، متخصص تاریخ نگاری داغستان، داغستان قرون وسطی، نسخه های خطی فارسی و عربی، تاریخ اسلام در داغستان.
  • علی اف یحیی فیزیکدان معروف است.
  • آلدرو آلبرت یک متخصص ژنتیک در زمینه محصولات غلات است.
  • Aliev Shamil توسعه دهنده فن آوری های فضایی و سلاح های موشکی است.
  • آپاشف ماگومد - دکترای علوم فنی.
  • تمیروف روسلان دانشمند در زمینه فناوری نانو است.
  • Temirov Yusup - مهندس الکترونیک رادیو.
  • خالدوف حمید - دانشمند، مخترع.
  • شیخسیدوف موزاکر یک فیزیکدان مشهور است که در حال حاضر به عنوان مدیر JSC "Dagtelecom" در ماخاچکالا (داغستان) کار می کند.
  • Khangishiyev Muzhaedin - طراح هواپیما، مخترع.
  • شیخسیدوف امری رزاویچ - مورخ، متخصص تاریخ نگاری داغستان، داغستان قرون وسطی، تاریخ اسلام در داغستان و ماخاچ کالا.
  • ماگومدوف نبی شیمیدان معروف است.
  • ماگومدوف مراد - باستان شناس، متخصص در تاریخ اوایل قرون وسطی.
  • Magometov Alexander - زبان شناس، متخصص زبان لزگین و زبان های گروه دارگین.
  • ماخوف ماگومد - دکتر ارجمند فدراسیون روسیه.
  • ناژمودینوف گادجی متخصص در زمینه فلسفه و تاریخ فلسفه خارجی، مطالعات فرهنگی اجتماعی، مردم شناسی است.
  • سلطانوف کازبک متخصص فرهنگ و ادبیات مردمان قفقاز است.
  • طالبوف بوکار متخصص زبان لزگی، زبان شناس است.
  • تارلانوف ضمیر - منتقد ادبی، زبان شناس، متخصص ضرب المثل های روسی و زبان ادبی قرن 18 به زبان آگول.
  • باتدالوف مختارالدین معمار مشهوری است.
  • گامزاتوف گادجی - منتقد ادبی.
  • حسینف عبدالسلام - فیلسوف شوروی و روسی.
  • Daidbekov Adilgerey یک مهندس حرفه ای داغستان است.
  • کیایف علی یک شخصیت مذهبی و دانشمند داغستانی است.
  • قربانعلی آقایف دارنده مدال نقره مسابقات جهانی کیک بوکسینگ 2007 است.
  • ساپیولا کاراچایف - قهرمان اروپا در سال 1978 در کشتی آزاد.
  • مجید بکتمیروف - قهرمان روسیه در مبارزات بدون قاعده (2007)، قهرمان جهان در مبارزات بدون قانون (2008).
  • جمال کاسموف دو بار قهرمان کیک بوکسینگ جهان است. قهرمان جهان (2005)، قهرمان اروپا (2004).
  • Gadzhiev Gadzhi - مربی افتخاری روسیه.

علاوه بر این، داغستان چنین شاعران بزرگی را به جهان داد: گامزاتووا رسول، فاز علیف، بیش از 60 قهرمان بزرگ. جنگ میهنیبه عنوان مثال، اسماعیلوف عبدالخاکیم و بسیاری دیگر. می توانید به طور نامحدود ادامه دهید. مدرسه کشتی آزاد در سراسر جهان به شهرت رسید. یکی از بهترین کشتی گیران تاریخ، قهرمان سه دوره المپیک Saitiev Buvaisar در اینجا ظاهر شد و جودوکاران و Khaibulaev Tagir اولین مدال های طلا را در المپیک 2012 لندن برای کشور به ارمغان آوردند.

نظر من ذهنی و شخصی است، نتیجه گیری بر اساس آنچه در دوران ازدواجم با یک داغستان دیدم و شنیدم انجام می شود و منحصراً از دیدگاه زنانه ارائه می شود. من خودم یک تاتار هستم، در مسکو زندگی و کار می کنم. پوشش سر، لباس متوسط ​​- این برای من، همانطور که در اصل، برای همه دختران مسلمان الزامی است. وقتی شوهر آینده ام داغستانی را ملاقات کردیم، او درباره اسلام صحبت کرد، نماز خواند، اغلب به یاد خدای متعال بود و این بر انتخاب من تأثیر گذاشت. من صمیمانه خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که با مردم ملاقات کردم ، که هم پوشش سر و هم نبود اعضای بدن برهنه او را نه تنها جذب می کند ، بلکه به نظر من خوشحال می شود.

تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم. به مسجد رفتیم و در آنجا نکاح خوانده شد و پس از آن شوهرم با خیال راحت به آپارتمان من نقل مکان کرد. از آن لحظه به بعد، من این فرصت را پیدا کردم که درباره او و محیط خویشاوندی اش بیشتر بدانم، زیرا قبلاً قفقازی ها را فقط در فیلم ها و فقط از جنبه مثبت دیده بودم.

من چیزی نمی گویم، مهمان نوازی و احترام آنها به بزرگان من را خوشحال کرد، اما در هر چیز دیگری، افسوس. به خصوص در مورد خودنمایی ها - این چیز خاصی است، حتی به نظر من که در سطح ژنتیکی آنها گذاشته شده است. مهم نیست چگونه، مهم نیست به هزینه چه کسی و به چه قیمتی، اما هر یک از آنها معتقد بودند که او به سادگی باید از دیگری خونسردتر باشد. در عین حال، آنها خودشان عمیقاً به برتری خود نسبت به دیگران اطمینان دارند، حتی بدون داشتن هیچ چیز، بدون تحصیل، بدون کار ... هیچ چیز! آنها بدون منبع درآمد دائمی و حتی بی‌ثباتی می‌نشینند، آبجو می‌نوشند و «علف نجیب» می‌کشند، بدون داشتن یک ریال پول، اما حتی در مقابل یکدیگر، علی‌رغم اینکه همدیگر را می‌شناسند. سال‌ها، از همان اول، روستا و مزرعه جمعی، هنوز سعی می‌کنند آن ویژگی‌ها و مزایای مادی را نشان دهند که حتی در دسترس نیست. مثل بچه های کوچک یکدیگر را نشان دهید.

و تمایل آنها به ظاهری زیبا؟ چیزی است! داشتن یک پیراهن کهنه، کهنه و شسته، کت و شلواری با انعکاس روکش براق و آستر پاره شده، و اغلب یکی برای همه، بدون هیچ تمایلی برای کار برای رفاه خود، به دلیل تنبلی به آنچه آنها فقط برای کار نکردن، او را آنقدر هموار کردند که قبلاً درخشیده بود و برای آنها نشانگر ثروت، خودبزرگ بینی و شواهد تزلزل ناپذیری بود که او یک "کارگر" ساده نبود، بلکه حداقل "یک" بود. رئیس» و نه یک دست متوسط، بلکه بسیار بالاتر.

من توانستم مطمئن شوم که توانایی "صحبت کردن" به خاطر "صحبت کردن" یعنی. کلمه به کلمه، نه حرف به عمل، این هم جزء لاینفک ژنتیک آنهاست. آنها همه چیز و خیلی چیزها را می گویند، من این را می گویم: "متن خیلی زیاد"، اما معمولاً از گفتگو فراتر نمی رود. آنها می توانستند در مورد نیاز به انجام کاری برای دستیابی به سطوح و ارتفاعات خاص صحبت کنند، آنها جسورانه به یکدیگر قول می دادند «تا فردا بفهمند. فردا روی این موضوع کار کنید؛ فردا برای ملاقات و ارتباط با افراد مناسب، و غیره، اما، به عنوان یک قاعده، فردا هیچ‌کس کاری انجام نداد، همچنان روی مبل غلت می‌زند و منتظر می‌ماند تا یخچال از غذا پر شود، و خانه پول زیادی خواهد داشت. کافه‌ها و غذاخوری‌های مورد نیاز، جایی که می‌توانید روی یک فنجان چای بنشینید...

با توجه به انجام وظایف همسری که خداوند متعال هر زن خاصی را به آنها واگذار کرده است (در این بند، من به موضوع جنسی نمی پردازم، آنها "همیشه و لطفا"): درک این موضوع که یک خانواده باید حمایت می شود، مراقبت از در دسترس بودن غذا یا حداقل پول برای خرید آنها اساسا وجود ندارد. و همچنین درک این موضوع که همسر به لباس نیاز دارد، به علاوه چندفصل. هر مکالمه ای در مورد این موضوع به طور ناگهانی با عبارت "همه چیز خواهد بود" سرکوب می شود. هنگامی که از او پرسیده می شود که این رویداد چه زمانی رخ می دهد، پاسخ کم قاطعانه نیست: "مرا با هوی و هوس هایت تنها بگذار، قبلاً متوجه شدی." در عین حال، همیشه پول برای یک "فنجان چای"، یک علف نجیب و دوست داشتنی و سی و سومین جفت کفش با بینی کشیده و نوک تیز وجود دارد. من در مورد این موضوع صحبت نمی کنم که علاوه بر وظایف ابتدایی، هر مسلمان و داغستانی با شدت و صدای بلند دینداری تزلزل ناپذیر خود را اعلام می کند، صرفاً موظف است با همسر خود به خوبی رفتار کند، از آرامش درونی او مراقبت کند و غیره. اغلب در خانه، فقط یک چیز شنیده می شود: "به طور خلاصه استراحت کن"، "این صحبت های مسخره را متوقف کن" و غیره، و اغلب برای اینکه از بحث در مورد نظرسنجی های واقعا مهمی که روابط آینده همسران را شکل می دهد، دوری کنیم.

حالا در مورد وفاداری. البته این شگفت انگیز است که اکثر داغستانی هایی که من شانس ملاقات با آنها را داشتم قاطعانه از این اصل پیروی می کنند: "خیانت گناه است، من خودم را در زباله دانی ندیدم و بهتر است تنها باشم تا با هر کسی. آخرین عبارت همیشه مرا دچار سردرگمی می کرد که ظاهراً به جز «هر کسی» در مسیر زندگی خود چه چیزی را ملاقات نمی کند و به همین دلیل باید به فکر گسترش مناطق بازدید شده بود و در انتخاب دوستان دقت بیشتری کرد. و دوست دختر در همان زمان ، اغلب با ورود به پایتخت میهن ما ، اکثر عقاب های داغستان قبلاً به طور محکم و محکم با پیوندهای ازدواج پیوند خورده اند که توسط بیش از یک فرزند تقویت شده است. با وجود همسرانی که به آنها سپرده شده است، وقتی برای کسب درآمد می آیند، به دلایلی زود فراموش می کنند که چرا آمده اند و خود را به شغل دختران محلی محدود می کنند و از هیچ چیز و هیچ کس بیزار نیستند.

مثلاً وقتی با شوهرم و هموطنانش در خیابان قدم می زدیم، خیلی بلند درباره دخترانی که از آنجا رد می شدند بحث می کردند که دامنشان به اندازه کمر بود و سینه هایشان به هیچ وجه پوشانده نشده بود، به طرز رقت انگیزی آب دهانشان را می انداختند. او با فریاد زدن عبارات توهین آمیز ، اما در عین حال ، هر یک از آنها با تسلط بر چرخش تصادفی چشمان خود ، در مدت زمانی که تف به زمین می رسد ، موفق شد "در سطح فوندوس چشم احساس کند". هر چیزی که پوشیده نشده بود و با شانس ، او موفق شد شماره تلفن چنین "الهه" را "به دست آورد" و سپس او را گرسنه نگه داشت و آخرین پول را برای پیامک هایی خرج کرد که در آن زیبایی او را به چنین ارتفاعاتی رساند که در اصل فقط پرندگان به آن می رسیدند. رسیدن. علاوه بر این، آنها این را به عنوان یک "شوخی" تلقی کردند، در خانه به یکدیگر مباهات می کردند و گاهی اوقات پیام های اینها را که آنها را "جوجه های روسی" می نامیدند با صدای بلند می خواندند.

همه بدون استثنا در سایت های همسریابی ثبت می شوند، حتی در کثیف ترین چت های تلفن همراه، که اصل آن ارسال عکس از قسمت های مختلف بدن، اعم از زن و مرد، با درخواست "عکس گرفتن و ارسال قفسه سینه در زاویه راست»، بحث در مورد مشکلات سردی، صمیمیت جنسی با شریک زندگی و غیره. در عین حال ، هیچ یک از آنها به این واقعیت توجه نکردند که دخترانی از داغستان و قفقاز به طور کلی نیز در این سایت ها ثبت نام کرده اند و در بحث های چنین موضوعاتی مشارکت فعالی ندارند. مردها به هیچ وجه خجالت نکشیدند که معلوم شد او خودش ملت خودش را خراب می کند، در شخص آن دختر داغستانی که عکسی از چهره برهنه اش را برای او فرستاده است. وقتی از آنها پرسیدم که آیا مطمئن هستند که همسرش نیست که با نام دیگری با او صحبت می کند، "منفجر شدند" و شروع به زدن سینه های خود کردند و مرا متقاعد کردند که دختران آنها شایسته هستند و آنها به سادگی "قطعه نمی کنند" در چنین سایت هایی می توانند، اما نام های "هدا، زالینا، مدینه، پاتی و غیره." اینها ساختگی هستند و اشاره به شهرهایی مانند ماخاچکالا، کیزلیار و غیره به معنای صحت آن نیست.

همچنین، مشاهدات من نشان داد که این مردان وظیفه مقدس خود می دانند که با دعوت اجباری دختران به کافه و اجرای نمایشی به همان اندازه اجباری، که در اجرای رقص ملی "لزگینکا" بیان می شود، تنهایی همه دختران را روشن کنند. . علاوه بر این ، من کاملاً با نویسنده مقاله موافقم ، آنها همیشه و همه جا لزگینکا می رقصند ، دقیقاً تا ایستگاه های مترو ، آنها به تنهایی شروع می کنند ، با تشویق پر سر و صدا هموطنان حاضر ، و بعداً تبدیل به جمعیتی از مردان می شود که دستان خود را تکان می دهند. بازوها و پاها و اگر خوش شانس باشید، به طور تصادفی در حالی که خود را در محل رقص زنان یافتند، کاملاً بدون فکر کردن به مناسب بودن عمل در حال انجام، شلیک می کنید ...

می توان برای مدت طولانی آن اعمال یا انفعالاتی را که من در طول زندگی ام به طور مستقیم شاهد آن بودم، توصیف کرد. شوهر سابقاما به آنچه گفته شد بسنده می‌کنم و خلاصه می‌کنم: افرادی که من می‌شناختم با این موارد متمایز می‌شوند: 1) باطل بودن و گاهی به نظرم می‌رسید که همیشه و در همه چیز دروغ می‌گویند، درست همین‌طور، بدون حتی فکر کردن، فقط برای آراستن خود، خیال بافی، مسخره نشدن، "باحال" به نظر رسیدن و غیره. 2) پونته - اینجا جایی است که باید باشید، ظاهراً اکثریت به سادگی چیزی برای افتخار ندارند، هیچ چیز به دست نیامده است، هیچ چیزی کار نشده است، و هیچ تمایلی برای کسب درآمد وجود ندارد، اما من واقعاً احترام و افتخار می خواهم. 3) تنبلی - بسیار تنبل، کار - این برای تاجیک ها و ازبک ها است، و آنها فقط می توانند رهبری کنند، و همچنین از زندگی و حمایت از زنان بیزار نیستند، اگر خوش شانس هستید، پس خیلی پیر نیستید. 4) هرزگی - احساس می شود آنها برای مدت طولانی در یک گودال تاریک و سرد به نام روستا و خانه زادگاه خود نگهداری می شوند و از جایی که زن و مرد از آنجا فرار کرده اند، دیوانه می شوند، بانک ها را گیج می کنند و به مشکلات جدی می پردازند. علایق جنسی خود را ارضا کنند، اغلب هیچ چیز را نادیده نمی گیرند. 5) الزامات بسیار پایین برای سطح و کیفیت روابط بین همسران، عدم رعایت کامل احترام و مراقبت اولیه و از هر دو طرف، رابطه آنها را بیشتر می توان مصرف کننده نامید. 6) غرور بزرگ و خودبزرگ بینی بسیار بالا که کوچکترین دلیل و دلیلی برای آن وجود ندارد. 7) وابستگی دارویی به گیاهان با منشاء مختلف. 8) افزایش شبه دینداری که می توان آن را با این جمله مشخص کرد: «مسلمانان - یک دست بر قرآن، دست دیگر بر لیوان». وقتی آبجو نوشیده می‌شود، همه چیزهای بیهوده دود می‌شود، گفتگو ناگزیر به اسلام می‌رود و این با تزریق الکل اضافی و کشیدن "پیپ صلح" ساخته شده از یک بطری پلاستیکی همراه است.

البته در میان داغستانی ها افراد شایسته و شایسته ای وجود دارد و خوشبختانه تعداد آنها نیز زیاد است، اما به دلیل اعتدال به چشم نمی آیند و جوانان سعی می کنند "همگام با زمانه" باشند و به تدریج آن شخصی را از دست می دهند. کیفیت ها و ویژگی ها فرهنگ ملیکه قفقاز همیشه به خاطر آن مورد ستایش قرار گرفته است.

من می خواهم داستانم را بگویم. من با یک پسر آشنا شدم، او یک لزگین است. ما هر دو 25 ساله هستیم. در ابتدا با نیرویی ناشناخته به سمت او کشیده شدم، اگرچه هرگز فکر نمی کردم با یک قفقازی تماس بگیرم. همه چیز برای ماه های اول بسیار عالی بود، من عاشق او شدم و او عاشق من شد. او در مورد عروسی صحبت کرد، از بچه ها، اینکه همه اینها را با من می خواهد، اینکه خودش تصمیم می گیرد با چه کسی باشد، اما نمی دانست چگونه همه اینها را به پدر و مادرش ارائه دهد. تصمیم گرفتم از راه دور بیایم و با عموی پدرم که زمانی با یک روسی ازدواج کرده بود صحبت کردم، زیرا او باردار شد، اما با این وجود، اقوام مشتاق نبودند. عمو انتخاب او را تایید کرد، گفت بعد از سال جدید من را برای ملاقات می آورد. اما عمو کیست، او هیچ تصمیمی نمی گیرد. به طور کلی، یک روز خوب که بیشتر اقوام برای تعطیلات در خانه جمع شده بودند، محبوبم تصمیم گرفت با پدر و مادرش صحبت کند و از من بگوید. من جزئیات را نمی دانم، اما همانطور که فهمیدم، آنها مغز او را شستشو دادند و او به آرامی از من دور شد. او گفت که مجبور شدم هر چه زودتر با او ازدواج کنم. و اینکه او به زودی برای آشنایی خواهد رفت، اما قول داد که همه چیز را هدایت کند. من در شوک بودم، در واقع او فقط مرا ترک کرد، اما به نوشتن ادامه داد. من چندین روز گریه کردم، بعد از آن او آمد و پرسید که آیا حاضرم راه دور بروم، من پاسخ دادم که هر کاری، فقط برای اینکه با او باشم. به نظر می رسد که رابطه ما شروع به بهبود کرد. من قبلاً با آرامش این فکر را پذیرفتم که برای آشنایی نزد «عروس» برود، چون به قول خودش برنامه داشت و کاملاً به او ایمان داشتم. و بعد یک روز فهمیدم که باردارم! من شوکه شده ام! من به او نوشتم که باید ملاقات و صحبت کنم. در نتیجه با هم آشنا شدیم، سوار ماشینش شدم، داشتم می‌لرزیدم... می‌دانستم که در این دوره زمانی خاص از چنین خبری خوشحال نمی‌شود. وقتی بهش گفتم صورتش عوض شد و شروع کرد به جیغ زدن. مثل این بود که "چی؟!! جدی میگی؟ من فک می کنم! من به زودی می روم و ازدواج می کنم، و شما چه مادری مجردی خواهید داشت؟ اینکه بگویم شوکه شدم، دست کم گرفتن است. شروع کرد به روشن کردن ماشین و گفت الان می‌رویم پیش پدر و مادرش، گفتم نه اجازه بدهید از ماشین پیاده شوم، باید بروم. گفت جای دیگه نمیری. سپس به طور مبهم به یاد می آورم که او چگونه فریاد می زد. بالاخره فرار کردم من در آستانه یک حمله عصبی بودم و قطعاً آماده نبودم که پیش پدر و مادرش بروم. وقتی به خانه برگشتم، حالم بد شد و با آمبولانس تماس گرفتم. مرا به بیمارستان بردند و 3 هفته مهلت دادند. نمیدونستم بعدش چیکار کنم نه کار داشتم و نه کمکی، بی‌حالی بود. وحشتناک ترین دوران زندگی من بود. تنها چیزی که می خواستم این بود که بمیرم. معشوق من انواع و اقسام چیزهای زشت را برایم نوشت، این دردناک تر بود. او اصرار به سقط جنین کرد، گفت که با من زندگی نمی کند، اگرچه فقط یک ماه قبل از آن شروع به حمل وسایلش برای من کرد تا با هم زندگی کنند. خیلی دردناک بود و من تصمیم به عسل گرفتم. سقط جنین او به من پول داد و به او گفتم وجودم را برای همیشه فراموش کن. اما هر از چند گاهی ظاهر می شد. او چیزی شبیه این نوشت: "عزیزم، به من بگو که همه اینها فقط یک رویای بد است، که واقعیت ندارد. چرا ما نمی توانیم با هم باشیم، من نمی توانم بدون تو زندگی کنم." اما به تک تک کلماتش توجهی نکردم. من آنقدر از این مرد، از این خائن نفرت شدیدی داشتم که نمی خواستم در مورد او بشنوم. بعد از مدتی شروع به نوشتن در مورد خودکشی کرد. اما از آنجایی که احساسات من نسبت به این شخص سرد نشده است، تصمیم گرفتم با او ملاقات کنم و به چشمان او نگاه کنم. من چیز جدیدی نشنیدم پس از مدتی، جلسه دوباره و دوباره همان چیزی است. تصمیم گرفتم بر خودم غلبه کنم و یک ضربدر جسورانه روی ارتباطاتمان بگذارم. می دیدم و می دانستم که او تمام شبکه های اجتماعی من را زیر نظر دارد، در مورد عشق ناراضی و غیره متن می نویسد. وقتی دوباره ظاهر شد، از او خواستم از زندگی من ناپدید شود. خیلی وقته همو ندیدیم و روز دیگر او دوباره ظاهر شد، نزد من آمد. ما چندین ساعت را با هم گذراندیم و همه چیز دوباره شعله ور شد. او گفت که نمی توانم مدت زیادی با همسرش زندگی کنم و تظاهر کنم. اینکه یه چیزی بیاد و ما با هم باشیم. از یک طرف من او را درک می کنم، او نمی تواند مخالف خانواده باشد، او اینطور تربیت شده است، اما از طرف دیگر ... ظاهراً او من را آنقدر دوست ندارد، زیرا او حاضر نیست هیچ کاری انجام دهد. برای با هم بودن حالا فکر می کنم وقت آن رسیده که این داستان را تمام کنم، هیچ چیز خوبی در آنجا وجود نخواهد داشت. یک پسر روسی پیدا کنید و با او ازدواج کنید، ساکن شوید و در آرامش زندگی کنید.

یک سال پیش با یک داغستانی آشنا شدم. او بلافاصله شروع به ابراز همدردی با من کرد، در ابتدا متوجه شدم که این روابط به هیچ چیز دیگری منجر نمی شود. من آنها را شروع کردم تا سرگرم شوم، حواس پرت شوم، اوقات خوبی داشته باشم، اما نه بیشتر. در آن زمان، او از طریق جدایی با دوست پسر سابق که حدود 2 سال با او قرار گذاشتم. آنها به ابتکار من از هم جدا شدند، اما باز هم ناخوشایند بود. در آن زمان، من هنوز رابطه جدید را حتی در ابتدا به عنوان یک رابطه درک نمی کردم، زیرا مذهب برای من بسیار مهم است، به وضوح فهمیدم که والدینم به احتمال زیاد با آن مخالف خواهند بود. در ابتدا، ما به ندرت ملاقات می کردیم، سپس بیشتر و بیشتر. من حتی متوجه نشدم که چقدر سریع به آن عادت کردم ، اگرچه بعد از دو ماه دائماً سعی کردم به این رابطه پایان دهم و متوجه شدم که آینده ای وجود ندارد و هر چه زودتر از هم جدا شویم ، بهتر است. من با مردان دیگری ملاقات کردم، با آنها وقت گذراندم، با دوستانم سرگرم شدم، کلوپ های مختلف، پاتوق ها. من به دنبال دلایلی برای دعوا بودم، اما هنوز نمی توانم درک کنم که چرا او همیشه جلوی من را می گرفت، از من می خواست که او را ترک نکنم، حتی به خاطر من گریه می کرد. او با من طوری رفتار کرد که هیچ شخص دیگری با من رفتار نکرد (اگرچه من روابط مناسبی داشتم). قطعا من را چاپلوسی کرد و به جای نقطه، دوباره بیضی گذاشتم. او به من گل داد، هدیه داد، همه چیز مرا بخشید، می‌توانست پیش من بیاید تا زیر بالکن بایستم، قلب‌هایی را از گل برایم بیرون آورد، صحبت کرد و کلمات باورنکردنی نوشت. در چند ماه اول ما هرگز در مورد دین صحبت نکردیم. برای من این موضوع تابو بود و او آن را شروع نکرد. یک بار از دوستم خواستم بدانم از این رابطه چه انتظاری دارد که او گفت که آینده را می خواهد و با توجه به اینکه متولد شده، بزرگ شده و خانواده اش در مکان های اسلاو زندگی می کنند، عملاً دنبال نمی کند. گمرک. بعد از حدود پنج ماه، هنوز تصمیم گرفتم در مورد این موضوع صحبت کنم. وی گفت: ازدواج بین افراد با مذاهب مختلف منعی ندارد. گفتم پدر و مادرم هرگز قبول نخواهند کرد و پدر و مادرش هم قبول نمی کنند. او به من پاسخ داد: «چی گرفتی؟ همه چیز ممکن و شدنی است.» من هنوز سعی کردم بروم، اما او مرا نگه داشت، درخواست کرد، التماس کرد. می دانستم که او مرا دوست دارد. و من تصمیم گرفتم از فرصت استفاده کنم، تلاش کنم، فکر کردم، چرا باید اکنون ترک کنیم، زیرا ما با هم فوق العاده خوب هستیم؟ بعد دیر یا زود فهمیدم، اما باید پراکنده شویم و به امید اینکه این اتفاق به هر دلیل پیش پا افتاده رخ دهد، مهم نیست، اما نه به دلیل مذهب. ما شروع به گذراندن زمان بیشتر و بیشتر با هم کردیم ، من به طرز باورنکردنی به این شخص وابسته شدم و احساسات ، احساسات بسیار قوی را تجربه کردم ، اما او را در فاصله نگه داشتم ، اجازه ندادم عاشق او شوم. ارتباطم با دوست دختر، دوستان را متوقف کردم، دیگر برای خوش گذرانی به جایی نرفتم، و اگر انجام دادم، فقط با او بود. ما تمام وقت را با هم گذراندیم. او از او خواست که او را در فاصله ای دور نگه ندارد، به همه احساسات آزادی دهد، جدیت خواست. و من تسلیم شدم. او گفت که می خواهد تمام عمرش را با من زندگی کند، همیشه فقط با من باشد، از من خواست که همیشه فقط با او باشم. هنوز گاهی اوقات فکر می کردم و می پرسیدم کی از هم جدا می شویم، یعنی عدم امکان با هم بودن. او پاسخ داد: این حماقت است که ما از هم جدا نمی شویم. او گفت که با کسی ملاقات کرده است که دوست دارد تمام زندگی خود را با او بگذراند. و من باور کردم. حتی شروع کردم به فکر کردن که اگر این واقعاً چنین عشق قوی است، پس پدر و مادرم درک خواهند کرد و من می توانم سعی کنم آنها را بعداً در آینده متقاعد کنم. او به وطن خود رفت و من فکر می کردم که اگر قرار نبود ما با هم باشیم، او آن را در آن موقعیت درک می کند. اما او همچنان می نوشت و می گفت که همیشه می خواست با من باشد، من تنها در زندگی اش بودم و برای آینده با من ملاقات کرد. دوباره سعی کردم بجنگم. اما او دوباره درخواست کرد و التماس کرد که او را ترک نکند، دوباره کلمه "همیشه" را نوشت و فهمیدم که من نیز او را دوست دارم و نمی توانم بدون او زندگی کنم. افکار غمگین را از خودم دور کردم، سعی کردم از داشته هایم لذت ببرم. اما آنها هرگز مرا ترک نکردند. او دید که من واقعاً عاشق شدم، می دانست که نیاز دارم و در احساساتم جدی بودم. و در همان لحظه شروع به دور شدن کرد. همه چیز مثل قبل بود، اما احساس کردم که چیزی اشتباه است. ما دائماً شروع به نزاع کردیم ، من همیشه آغازگر بودم ، اما او دیگر به دنبال تحمل نبود. فکر می کردم همیشه دوان می آید تا از خودش عذرخواهی کند. اما این اتفاق نیافتاد. و من همه چیز را شروع کردم. در این زمان، من به نوعی دین را فراموش کردم و فکر کردم که این یک بحران در روابط ما است، که باید از آن عبور کنیم، تلاش کنیم، ریسک کنیم. کمتر شروع کردیم به دیدن یکدیگر. او از گفتن کلمه "همیشه" به من دست کشید. یک بار در حال صحبت بودیم و به دلایلی از او پرسیدم: «می‌توانیم با هم باشیم؟» صحبت بسیار سختی بود. او پاسخ داد نه. این رسم آنهاست. او فقط با دوست دخترش ازدواج خواهد کرد. به او گفتم که باید برای عشق، برای احساسات بجنگی. او خواست تا با والدینش صحبت کند. او گفت ما هرگز قرار نبودیم با هم باشیم. ما نمی توانیم. او پاسخ والدین را می داند، زیرا. این وضعیت قبلا در خانواده او اتفاق افتاده است. پرسیدم چرا این همه حرف زده شد و او پاسخ داد که بدون فکر کردن به آینده آنچه را که احساس می کند گفت، در نتیجه آنها تصمیم گرفتند با هم دوست بمانند، اما او هنوز مرا نگه می دارد، تماس می گیرد، می نویسد، دنبال جلسات می گردد، می گوید که من هنوز دوست دخترش هستم، هرچند پدر و مادرش به او گفته اند که یک سال دیگر ازدواج کن (شاید زودتر، اما خودش می گوید) همچنان می نویسد، می گوید خیلی دوست دارد، اجازه نمی دهد با جوان های دیگر ارتباط برقرار کند. از یک طرف با ذهنم می فهمم که همه اینها رشته است، اما از طرف دیگر هنوز احساسات شدیدی نسبت به او دارم. و غیرممکن است که همدیگر را نبینیم و همه چیز را تمام کنیم. چیزی را نصیحت کنید یا داستان روابط خود را با یک داغستان بگویید.